صابر گل عنبری* (کارشناس ارشد خاورمیانه)
تنش نظامی میان ایران و اسرائیل زوایا و ابعاد مهم دیگری دارد که پیوندی مستقیم با متن این تنش ندارد، اما در حاشیه آن واجد اهمیت فراوان و ارتباطی غیر مستقیم است. از جمله آنها بُعد ایرانی عربی و تحلیل مناسبات دو طرف از پنجره این تنش است.
اهمیت این بُعد هم بیشتر از آن جهت است که کشورهای عربی غالبا متحد آمریکا هستند و به شکل مستقیم و غیر مستقیم درگیر جنگ و تنش در منطقه.
اما در بحبوبه این وضعیت تنشآلود، دو اقدام قابل تامل بود؛ نخست خودداری بیشتر این کشورها از اجازه به اسرائیل برای استفاده از حریم هوایی آنها در حمله به ایران و دوم نیز محکومیت سریع و گسترده این حمله.
هنوز مسیرهای دقیق عبور جنگندههای اسرائیلی روشن نیست؛ گرچه ستاد کل نیروهای مسلح ایران نیز دیروز اعلام کرد که این جنگندهها وارد حریم هوایی عراق شده و از آنجا شلیک کردهاند.
دو مسیر نزدیک به عراق وجود دارد؛ نخست اردن و دیگری سوریه و دقیقا روشن نیست که جنگندههای اسرائیلی از کدامیک وارد آسمان عراق شدهاند.
اردن اعلام کرد که هیچ هواپیمایی اسرائیلی از حریم هواییاش برای حمله به ایران عبور نکرده است که البته نیاز به راستیآزمایی دارد. اما جدا از موضع رسمی اردن نشانه دیگری وجود دارد که جنگندههای اسرائیلی از آسمان سوریه وارد عراق شدهاند و آن هم این که لحظاتی قبل از حمله به ایران حملاتی در مرکز و جنوب سوریه انجام شد و سیستمهای راداری و پدافندی هدف قرار گرفت.
در این صورت میتوان گفت که حمله به ایران نه از آسمان متحدانِ عربِ آمریکا، بلکه از آسمان دو کشورِ "دوست" صورت گرفته است که نظامهای سیاسی هر دو متحد ایران هستند؛ اما کنترلی بر آسمان خود ندارند. آسمان عراق که در اختیار آمریکاست و آسمان سوریه هم جولانگاه اسرائیل و تقریبا در اختیار روسیه.
حمله اخیر اسرائیل محکی برای روابط ایران و کشورهای عربی هم بود. خودداری عربستان و متحدان عرب آمریکا که بعضا هم با اسرائیل روابط ائتلافی دارند، با در اختیار گذاشتن حریم هوایی خود و همچنین محکومیت سریع حمله میتواند بروندادی از دو امر باشد؛ نخست مسیر بهبودی که روابط ایرانی عربی طی میکند و رایزنیها و تحرکات دیپلماتیک فشرده اخیر و دیگری نگرانی این کشورها نسبت به تشدید تنش و گسترش جنگ در منطقه.
این کشورها تمایلی به گسترش جنگ در منطقه با طرفیت ایران ندارند و آن را به زیان منافع و چشماندازهای کلان اقتصادی خود میدانند که فضای ناامنی در منطقه آسیبی جدی به آن وارد میکند.
هدف دیگر واکنش کشورهای عربی منطقه به حمله اسرائیلی نیز میتواند فراهم کردن محملی برای خودداری ایران از پاسخ و ممانعت از افزایش تنش باشد.
اما موضع اخیر همسایگان جنوبی ایران در مخالفت با عبور جنگندههای اسرائیلی از حریم هوایی خود را نمیتوان دلیلی بر تداوم این وضعیت در صورت وقوع جنگ دانست. اگر تنش نظامی در آینده به جنگی تبدیل شود که آمریکا خود را ناچار به دخالت در آن ببیند، بعید است که این کشورها حتی اگر هم بخواهند بتوانند مانع مشارکت پایگاههای آمریکا در جنگ شوند و محتمل هم نیست که اسرائیل اساسا گوش به مخالفت این کشورها دهد و منتظر اجازه عبور جنگندههایش از حریم هواییشان بماند.
واقعیت این است که این کشورها میان سندان روابط ائتلافی با آمریکا و الزامات توافقنامههای امنیتی و چکش جبر همسایگی با همسایه ایرانی و الزامات آن قرار گرفتهاند.
نگارنده بر این باور است که هنوز تغییری بنیادین در ادراک رسمی عربی در قبال ایران رخ نداده و علت آن هم این است که جدا از متغیرهای فرارابطهای، هنوز دیوار «بیاعتمادی» میان دو طرف پابرجاست.
در این راستا نیز میتوان گفت که کشورهای عربی منطقه، یک طرف غیرمستقیم دو جنگ کنونی در غزه و لبنان و در کل درگیری ایران و اسرائیل بوده و با بیم و امید نظارهگر آینده تنشهای کنونی هستند و این که چه طرفی در نهایت در منطقه موقعیت برتری پیدا خواهد کرد.
همچنین بر خلاف ملتهای عرب که از منظر تاریخی عرب-اسرائیلی به جنگ کنونی مینگرند، غالب نظامهای رسمی عربی و بازیگران موثر آن، خاورمیانهِ بدون حماس و حزبالله را فارغ از هویت مذهبی جداگانه هر دو، در قاب منطقهِ بدون اسلام سیاسی بیشتر میپسندند و در آن سو هم تمایلی ندارند که جایگاه آمریکا و بعضا حتی اسرائیل در منطقه در مقابل ایران و متحدانش تضعیف شود.
در پایان ذکر این نکته هم بد نیست که یکی از معضلات دیرپای سیاست خارجی ایران قرار گرفتن در سیکل مواجهه کلیشهای و موسمی با مسائل بدون طراحی بلندمدت و آیندهنگری ژرف است. محصول چنین نگاهی لزوما پیشبینی روزهای سرنوشتساز کنونی در مسیر خصومت با آمریکا و اسرائیل میبود و همین خود میطلبید که از گذشته بستر منطقهای برای این روزها مهیا شود و از حداقل تنشها هم پرهیز و در صورت رخداد سریعا مهار میشد.