۲۳ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۰۹۵۸۰
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۵ - ۰۹-۰۸-۱۴۰۳
کد ۱۰۰۹۵۸۰
انتشار: ۱۶:۴۵ - ۰۹-۰۸-۱۴۰۳
یک گزارش متفاوت از اکوپارک فرحزاد

ترس از ون‌های سفید / چه گناهی کردیم که ما را این‌طوری می‌برند؟

ترس از ون‌های سفید / چه گناهی کردیم که ما را این‌طوری می‌برند؟
جای ما آنجا معلوم بود. هر کسی جای خودش را داشت. درست است که کارتن‌خواب هستیم اما پاتومان آنجا بود....  با دست ته دره را نشان می‌دهد.

   عصر ایران؛ آتوسا هاشمی -«پول بده باهات حرف می‌زنم.» این اولین چیزی است که پس از معرفی خودم می‌گوید. 20 هزار تومان از کیفم در می‌آورم. قبول نمی‌کند می‌گوید: «حداقل پنجاه بده امروز ما رو بساز.» 

   تراول 50 تومانی لبخند را به لبان سیاهش می‌آورد. کیسه سفیدی که در دست دارد را زمین می‌گذارد. انگار سنگین است. پول را در کوله مندرس و کثیفش می‌گذارد و زبانش را باز می‌کند برای حرف زدن. 

   بدون آن که سوال کنم می‌گوید: مگر ما چه گناهی کردیم که این طوری ما را می‌برند؟ چرا پاتوق ما را خراب کردند؟ دره فرحزاد مال ما بود. حالا می‌خواهند پارکش کنند برای مردم. ما آنجا را پاتوق کرده بودیم اما پاتوقمان را خراب کردند. 

•  چطوری بردن تان؟
یه عالمه اتوبوس و ون آوردند و ما را سوار کردند و بردند کمپ اجباری.

•  شما را هم بردند؟
-بردند ولی متوجه شدند که من را اشتباه گرفتند، ولم کردند.

•  ولت کردند یا فرار کردی؟
-(می‌خندد.)

•  پاتوقت کجا بوده که خراب کردند؟
-تو دره بودیم. همه مان در دره بودیم. ریختند و همه ما را بردند.

•  پناهگاهی داشتی آنجا؟
-نه اما جای ما آنجا معلوم بود. هر کسی جای خودش را داشت. درست است که کارتن‌خواب هستیم اما پاتومان آنجا بود. 
(با دست ته دره را نشان می‌دهد. لابه‌لای درختان تنومندی که حالا برگ‌هایشان زرد و قرمز و نارنجی شده و آرام آرام خود را آماده می‌کنند تا لباس رنگارنگ خود را از تن دربیاورند و به خواب زمستانی بروند.)

•  وقتی باران می‌آمد چه کار می‌کردید؟
-برای خودمان سرپناه درست می‌کردیم و گُله گُله می‌رفتیم در سرپناه.

•  چطور سرپناه درست می‌کردید؟
-یک چاله بزرگ می‌کندیم. دورتا دور و خاک‌ها را یک جا تلمبار می‌کردیم و روی خاک‌ها یک سرپناه می‌زدیم و آنجا می‌ماندیم.

•  سرپناهتان چه بود؟
-بنرهای خیابان را جمع می‌کردیم. گاهی از روی دیوارها بنر را می‌آوردیم.

•  یعنی بنر را از روی دیوار می‌دزدیدید؟
-می‌گذاشتیم دو، سه روزی بماند تا صاحب عزا آن را ببیند و بعدش برش می‌داشتیم. مهم نیست که از کجا می‌آوردیم. 

•  شب‌ها کجا می‌خوابی؟
وسط این صافکاری‌ها یه جایی را پیدا می‌کنیم و می‌خوابیم. ما که آزاری برای کسی نداشتیم. متعجبم چرا پاتوق‌مان را خراب کردند.

•  برای ساکنان محله آزار و اذیت داشتید.
-ما هیچ آزاری برای آنها نداشتیم.

•  اما مردم می‌گویند از خانه‌هایشان دزدی می‌شد و از دست شما آسایش نداشتند.
-حالا که دیگر کرک و پری برایمان نمانده. همه ما را تار و مار کردند. رفیق‌هایمان را بردند کمپ اجباری و جایی هم برای ماندن نداریم. ما را بدبخت کردند تا پارک بسازند و مردم در آنجا حال کنند.

•  مگر بد است؟
-(به جای پاسخ نیشخندی تحویلم می‌دهد. اما نیشخند روی لبش خشک می‌شود سریع من را جلوی خودش می‌کشد و قدش را کوتاه می‌کند. متعجب نگاهش می‌کنم. دروغ نگویم کمی ترسیدم از این حرکتش. ون سفیدی را نشان می‌دهد و می‌گوید.)
این ون‌های سفید را که می‌بینیم تمام تن‌مان می‌لرزد. اینها ون‌های دولت و شهرداری است که ما را به کمپ‌های اجباری می‌برند. 

•  چرا ترک نمی‌کنی؟ چرا نمی‌روی خانه پیش خانواده‌ات؟
-ول مان کن تو رو به خدا خانه چی؟ خانواده چی؟ اگر آنها معتاد نبودند که من هم معتاد نمی‌شدم. اصلا ترک کنم که درد بکشم؟ ترک کنم که چه کار کنم؟ فکر کردی کسی به آدمی که قبلا معتاد بوده کار می‌دهد؟

•  اگر واقعا ترک کنی، حتما کار هم پیدا می‌کنی؟ نمی‌خواهی مثل مردم عادی باشی که قرار است در دره فرحزاد قدم بزنند؟
-برم جایی که بدانند معتادم هی تو سرم بزنند؟ ما هیچ وقت عادی نمی‌شویم. همیشه توسری خور بودیم و تا آخر هم توسری خور می‌مانیم.

•  وقتی دستت در جیب خودت باشد، کار و زندگی داشته باشی چه کسی می‌تواند تو سرت بزند؟
-اصلا دلم نمی‌خواهد. مگر چقدر پول دادی که اینقدر حرف از من می‌کشی؟ دارم به این فکر می‌کنم که اینجا پارک می‌شود و مردم حال می‌کنند. بچه‌ها جیغ می‌زنند و بازی می‌کنند و هیچ کسی یادش نمی‌آید پاتوقی وجود داشت.

ارسال به دوستان