۲۳ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۰۶:۲۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۳۱۲۰۰
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۱ - ۲۳-۰۵-۱۳۸۹
کد ۱۳۱۲۰۰
انتشار: ۱۵:۳۱ - ۲۳-۰۵-۱۳۸۹

مجتهدزاده: دولت اصلاحات بدترین روابط خارجی را داشت

هم اکنون تیم سیاست خارجی آقای خاتمی در برابر دولت احمدی نژاد مدعی اند که لااقل روابط خارجی ما در دوران اصلاحات با سایر کشورها خوب بود ولی پاسخی که باید داد این است. کدام روابط خارجی؟ دولت اصلاحات بدترین روابط خارجی را داشت که یک نمونه آن تسلیم خواسته های جک استراو در زمینه تعلق غنی سازی است.
پیروز مجتهد زاده از اساتید به نام ژئوپلتیک و جغرافیای سیاسی است که نقدهای متنوعی به حوزه های مختلف علوم سیاسی دارد. نقدهای این تحصیلکرده دانشگاه های انگلیس بعضا خوشایند افراد نیست و این عامل سبب شده مجتهدزاده به یک چهره جنجالی میان اساتید علوم سیاسی تبدیل شود. این استاد دانشگاه تربیت مدرس در حوزه جغرافیای سیاسی انتقاد جدی به «مملکت داری» دارد. چرا که معتقد است از مشروطه تا کنون نوع سیستم مملکت داری ما دچار نارسایی های اساسی است. مدیر عامل بنیاد خیریه یوروسویک لنـدن گروه 1+5 را زورگویانه می نامد و معتقد است«احمدی نژاد روشنفکر نیست»، ولی امیدوار است تابوی مذاکره با آمریکا توسط دولت فعلی شکسته شود. مجتهدزاده با حضور در «کافه خبر» با حرارت بسیار به سوالات مختلف «خبرآنلاین» پاسخ گفت که در ادامه بخش اول آن را از نظر می گذرانید:

تخصص شما جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک است. یکی از نکاتی که کمتر از آن بحث می شود مزیت های نسبی ایران در مقاطع مختلف است. آیا در بحث جغرافیای سیاسی ما مزیت های متغیری داریم؟

عالم سیاست اساسا عالم سیالی است و هیچ چیز در آن ثابت نیست. تنها هنگامی که سیاست در بعد سرزمینی و جغرافیائیش مورد توجه قرار گیرد ما با ثبات نسبی در دیدگاه ها سر و کار پیدا می کنیم. در این راستا سیاست ها در ظروف مشخصی مانند "ملت"، "کشور"، "حکومت"، "مرز" و همسایگان و بقیه دنیا مطاله می شوند. در آن دیدگاه ها مسایل بر اساس تغییر منافع و مزاج ملی تغییر می کند. این است که مطالعه مستمر در مسایل ملی و سیاست های جغرافیائی امری حیاتی است، و مطالعه درست دانشگاهی فقط در یک نظام آموزشی پویا و رسا ممکن است. به همین دلیل است که معتقدم بحث در اطراف اصلاح نظام یا سیستم آموزشی کشور ما، به خصوص سیستم آموزشی دانشگاهی باید در اولویت اول کارهای اصلاحی جامعه ما قرار گیرد. این اصلاح کردن ها مطلقا از راه سانسور کردن افراد یا موضوعات مورد بحث در کتابها حاصل نمی شود. باید به دنبال ساختن های تازه و کارآمد کردن مباحث رفت. سیتم آموزشی دبیرستانی تا حدودی بد نیست. ولی آنچه را که باید در دبیرستان به آن برسیم این است که در کتاب ها واقعیت ها را بنویسیم. حتی اگر فکر کنیم واقعیت برای ما تلخ است. تاریخ ثابت کرده است که سانسور کردن در درازمدت نتیجه عکس می دهد، چون سانسور شده ها رفته - رفته در مقام "قهرمان" ظهور می کنند. در بحث الگو سازی هم باید توجه شود اینکه یک فلسطینی چه فداکاری کرده است، می تواند برای فلسطین و شاید برای همه عربان الگوی خوبی باشد. اما برای یک ایرانی قطعا کار آن تبریزی که فانوس بدست گرفت و نگذاشت قطار از ریل خارج شده و عده ای بی گناه کشته شوند، الگوی بومی و آشنائی است که نوجوان ایرانی آسانتر می تواند جذبش کند. وقتی شما فرهنگ ها و هویت ها را جدا از هم ندانید به مشکل سر درگمی هویتی در جامع مواجه می شوید که امروز سر منشاء بیشتر نا بسامانی های سیاسی - اجتماعی جامعه ماست. حد اقل از قران کریم بیاموزیم که تایید دارد خداوند انسان ها را به صورت ملت ها و قبایل (هویت های جداگانه ملی) قرار داده است تا از هم متمایز باشند.

در نظام آموزشی دانشگاهی باید شرایطی ایجاد شود که در تمامی رشته ها اول به اصول و مفاهیم بپردازیم. پس آنگاه باید شیوه های پیشرفته تحقیق و پژوهش را رونق دهیم. نظام آموزشی دانشگاهی ما همانند سطوح ابتدائی و متوسطه، متکی بر فرمول کهنه و پوسیده "حفظ بکن"، "امتحان بده" و "فراموش کن" است. در حالی که در سطح دانشگاه نظام آموزشی باید بر اصل پزوهش به منظور خلاقیت جهت افزودن بر علم استوار باشد. دانشگاه باید محل خلاقیت فکری باشد و این وضع پیش نمی آید مگر آنکه نظام حفظ کردن و به منظور امتحان دادن و ورقه کاریابی بدست آوردن جای خود را به نظام پژوهش برای کشف مجهولات و خلاقیت فکری دهد. در رشته های علوم انسانی از اول تا آخر بحث در اطراف نظریه های کهنه گنجانده شده در ترجمه های اغلب نارسا است. یعنی سر درگم شدن در میان شاخ و برگ های نهائی درخت تنومند علم بدون آشنائی با تنه و ریشه درخت و فلسفه وجودی آن. این وضعیت در همه رشته های علوم انسانی وجود دارد. فقط معدودی از ما در کلاس های درس خود از اصول و تعریف مبانی شروع می کنیم. اولویت رسیدگی به اصول و مفاهیم در سطح کارشناسی است. یعنی هنگامی که دانشجو به جایگاه کارشناسی ارشد می رسد، دیگر باید کارش جنبه علمی پیدا کرده باشد. در حال حاضر ما حتی در سطح دکتری هم با برنامه حفظ کن، امتحان بده، و فراموش کن سر وکار داریم. 

بر اساس تجربیات شما پیش بینی تان از مسایل پیش روی ایران در حوزه ژئوپلتیک چیست؟ چه مسایلی در آینده با آن مواجه خواهیم شد؟

یکی از مسایل اساسی که در دوران صد ساله اخیر روند ملت سازی یا کشور سازی در کشور ما وجود داشت، حرکت های جدایی طلبانه بود که به دلیل نوع روابط خارجی ایران در آن دوران تحریک شده بود و خوشبختانه در دوره جدید کمی فروکش کرده است. ما باید در درجه اول این مسئله را حل کنیم. نوع سیستم مملکت داری ما دچار نارسایی های اساسی است. تقصیر این نظام نیست از ابتدای مشروطیت در این وضع اشکالاتی وجود داشته است که باید رسیدگی شود. در مجموع، تبلیغات استالینیستی حزب توده که از زمان رضا شاه به این طرف شروع کرده بود در کشور شرایطی به وجود آورد که در نتیجه برخی اقوام ایران به این نتیجه رسیده اند با هم هیچ گونه سنخیت ملی با هویت ملی یکپارچه ندارند. بدیهی است که برخی تفاوت های فرهنگی قومی وجود دارد ولی مشکل این است که به جای تلاش در پل زدن بر فراز این تفاوت ها، سعی شد تفاوت های مختصر در غالب جدائی های ملی جلوه کنند و اندیشه جدائی طلبی و انفجار ملی تقویت شود. این مسائل هم اکنون خوشبختانه کم رنگ می شوند ولی تاثیرات جغرافیای سیاسی همچنان پا برجا است و ما برای تبدیل کردن این مسائل به زمینه های وحدت دهنده ملی باید تلاش های مطالعاتی گسترده ای را آغاز کنیم. باید در مساله تقسیمات کشوری به منظور اعتلا دادن به توزیع عادلانه تر قدرت در جهت بهبود بخشیدن به مساله دموکراسی مطالعات دقیق تری انجام دهیم.

همزمان و همطراز این مطلب وضع بسیار نگران کننده دیپلماسی ما در نظم منطقی ایجاد کردن در روابط خارجی کشور است که من توجه ویژه برای دگرگون کردن کارکرد این بخش مهم از مدیریت کشوری را قویا توصیه می کنم. وضعیت موجود فقط بر دشواری های روابط خارجی کشور می افزاید. برای حکومتی که می خواهد مفاهیم جدیدی را بر بدنه حجیم ادبیات و فلسفه روابط بین الملل بیافزاید حیاتی است که دستگاه دیپلماسی ورزیده و کارامدی را به وجود آورد که حداقل مانند امروز بر حجم عظیم مشکلات نیافزاید.

غیر از این دو موضوع چه مسایل دیگری را پیش بینی می کنید که  در آینده ما با آن مواجه خواهیم شد؟

جغرافیای سیاسی و ژئوپلوتیک دو پیکر از یک علم اند. جغرافیای سیاسی با مدیریت داخلی و ژئوپلوتیک با روابط خارجی سر و کار دارد. فکر می کنم با وضعیتی که کشور ما دارد ما با خطر جنگ و تنگ تر شدن حلقه محاصره در روابط خارجی مواجه هستیم. پیشنهاد من برای جلوگیری از حاد شدن این مشکلات این است که به استفاده از حسن نیت دوستانی حقیقی به اصل مذاکره برای حل مسائل بازگردیم. سعی کنیم به نقطه ای برگردیم که واقعیت دهنده مذاکرات ژنو بود. سعی کنیم که زمینه هایی را که به مذاکرات وین منجر شد از نو و با دقت مطالعه کنیم و با فراست از درهم آمیختن بحث مربوط به نیروگاه تحقیقاتی هسته ای دانشگاه تهران با کلیت برنامه صنعت هسته ای کنونی کشور جلوگیری کنیم. بحث سوخت برای نیروگاه دانشگاه تهران را کاملا جدا از بقیه بحث ها پی گیری کنیم.

شما معتقد به بهم ریختن 1+5 هستید؟
خیر! چون ما نمی توانیم این کار را کنیم. 1+5 را ما درست نکردیم که بتوانیم بهم بزنیم اش. این یک ترتیبات کاملا زورگویانه است که در مقابله با ما تشکیل شده و در حقیقت دیپلماسی نارسا و گمراه ما باعث شد این کشورها دور هم جمع شوند و دست به این اقدامات بزنند. الان صحبت دولت ایران این است که 1+5 را به 3+5 تبدییل کند. فرض هم بر این است ترکیه و برزیل دوست ما هستند. باید این درک هم به وجود آید که در عالم سیاست بی دلیل و جهت هیچ کس در آن حد دوست هیچ کس نیست که فداکاری کند. از سوی دیگر، اگر هم  3+5 داشته باشیم مطمئنا دست اندازها بیشتر خواهد شد. چون در آن زمان ترکیه و برزیل نیز خواهان این هستند که منافع ملی خود را در جهان سیاسی به گونه جدیدی تامین کند. اصلا چه تضمینی وجود دارد که این کشور یا آن کشور از اعضای 3+5 بهتر از دیگری سوخت نیمه غنی شده را به ما باز گرداند؟ باید گفت هیچ گونه تضمینی وجود ندارد.

پیشنهاد من این است که با تفاهم با 1+5 مسائل مورد بحث وین را متوقف کنیم، موضوعات وین را کنار گذاشته و در قالب 1+5 به اصل موضوع بپردازیم و به نقطه آغاز پروسه مذاکرات ژنو بازگردیم.

یکی از موضوعاتی که در ذیل مذاکرات هسته ای مطرح شد نقد نگاه رو به شرق بود. فکر می کنید تفاوت فرهنگی و مذهبی ما با شرق چه آثار و تبعاتی را به خاطر این نگاه نصیب جامعه ما خواهد کرد؟

علی رغم توصیه اولیه رهبر انقلاب اسلامی مبنی بر مستقل بودن روابط و سیاست های خارجی و تاکید بر شعار "نه شرقی، نه غربی"، ما در پی گیری یک سیاست خارجی متکی بر ایدئولوژی مبارزه علیه صهیونیزم و اسرائیل را بنیاد نهادیم. در این مسیر هرچه بیشتر با گستره حمایت غرب از اسرائیل و صهیونیزم مواجه شدیم مبارزه علیه غرب را تیزتر و علنی تر کردیم و این گونه بود که سیاست "نه غربی بودن" را به دشمنی با غرب تبدیل کردیم و چون با غرب در افتادیم، "نه شرقی بودن" را هم نابود کردیم و امتیاز دادن به شرق را گسترش دادیم. در دوران آقای رفسنجانی آقایان برای جبران کمبود ناشی از قطع رابطه با غرب و در افتادن با قدرت های غربی، "نگاه به شرق" را تجویز کردند. به عبارت دیگر دیدگاه ژئوپلوتیک این بوده است چون ما با یک ابرقدرت در افتادیم باید دوست ابرقدرت مقابل باشیم و در ابراز این دوستی مرتب امتیاز بدهیم، آن هم امتیازهای بی جا و بی معنی و نابخشودنی. بعد از آن هم که دیپلماسی ما متوجه بی اثر بودن امتیاز دادن ها شد، همچنان آن سیاست گمراه را ادامه داد تا ما امروز به این تنگناهای حیرت آور دچار شدیم. البته که ایستادگی در برابر زورگوئی های خارجی کاملا درست است، ولی این درایت مدنظر قرار نگرفت که در روابط خارجی باید بر اساس موازنه با قدرت ها کنار آمد نه بر اساس لج بازی از یک طرف و تملق گوئی از طرف دیگر. در روابط خارجی ما اینقدر درایت به خرج ندادیم که نه باید همه پل ها را ویران کرد و خود را به انزوا انداخت، و نه باید در مقابل قدرت رقیب تسلیم بشویم و با تعلیق دائمی غنی سازی همه چیز را از دست دهیم.

ولی ما هیچ گاه برای همیشه غنی سازی را تعلیق نکردیم
هنگامی که شما در زمینه ای تخصص دارید بدون سند و مدرک نمی توانید حرف بزنید. آقای وزیر خارجه وقت پس از دیدار با وزیر خارجه انگلیس در لندن، در استقبال از سه وزیر خارجه اتحادیه اروپا در فرودگاه مهرآباد اعلام کرد که ایران تعلیق غنی سازی را قبول دارد بدون کوچکترین اشاره ای به "موقت" بودن این تصمیم. هم اکنون تیم سیاست خارجی آقای خاتمی در برابر دولت احمدی نژاد مدعی اند که لااقل روابط خارجی ما در دوران اصلاحات با سایر کشورها خوب بود ولی پاسخی که باید داد این است. کدام روابط خارجی؟ دولت اصلاحات بدترین روابط خارجی را داشت که یک نمونه آن تسلیم خواسته های جک استراو در زمینه تعلق غنی سازی است. روابط خارجی دوران اصلاحات دو اوج داشت. یکی دعوت رییس جمهور فرانسه از رییس جمهور جمهوری اسلامی ایران بود که امری کاملا استثنائی در اوج دادن توسعه سیاست خارجی محسوب می شد. ولی آقای خاتمی در حالی که از آداب و رسوم آنان با خبر بود، بدون تلاش دیپلماتیک در زمینه تعدیل کردن چیدمان میز پذیرائی، به بهانه ترس از افراطیون ضیافت رسمی را درهم شکست و آن فرصت عالی را به یک عقب نشینی دلخراش تبدیل کرد.

دومین اوج قول و قراری بود که با مقامات آمریکایی گذاشته شده بود تا در حاشیه سخنرانی در سازمان ملل روسای جمهور دو کشور (خاتمی و کلینتون) بطور تصادفی با هم ملاقات کنند و زمینه حل همه مشکلات فی مابین دوکشور را فراهم آورند. با توجه به اینکه آقای خاتمی از قبل بارها اعلام کرده بود که سیاست خارجی در "انحصار" رهبری است، طبیعتا همه قول و قرارهای مربوط به رسیدن چنان تفاهمی هم باید با آگاهی و موافقت رهبری صورت گرفته باشد. ولی آن روز آقای خاتمی به جای واقعیت بخشیدن به ملاقات "تصادفی" با کلینتون ترجیح داد "جا" خالی کند. این بود اوج های سیاست خارجی دولت آقای خاتمی!؟

به بحث باز گردیم. در حال توضیح جایگزینی نگاه به شرق با نگاه به غرب بودید؟
متاسفانه در نگاه به شرق به جای اینکه به دنبال راهی برای برقراری موازنه باشیم مدام تسلیم شدیم. نتیجه این شد که روسیه از نظر انرژی هسته ای و ساخت نیروگاه بوشهر بزرگترین لطمات ملی را به ما زد و از سوی دیگر چین در زمینه اقتصادی لطماتی را به ما وارد کرد. این آثار نتیجه نداشتن یک دیپلماسی متفکرانه در سال های گذشته است.

ما به جای اینکه از قدرت های رقیب غرب برای اعتلای وضعیت ژئوپلوتیک خودمان کمک بگیریم شرایطی پیش آوردیم که رقبای غرب از وضعیت ما حداکثر استفاده را کردند و به جای ایستادگی مقابل تجاوزات غرب ما با به ثمر بخس فروخته و می فروشند. حاصل دیپلماسی ما این است که کشوری با ما تبادل تجاری ندارد جز چین که کالاها را چهار برابر قیمت بازار به ما می فروشد.

پیش بینی شما از حوزه تعاملات ما با آمریکا چیست؟ فکر می کنید ما به سمت مذاکره با آمریکا پیش خواهیم رفت؟
خیر. برای اینکه مذاکره با آمریکا متاسفانه به دلیل ایدئولوژیک تابو است.

برخی از اعضای دولت احمدی نژاد اصرار دارند که این تابو را بشکنند.
امیدوارم این کار را بکنند. آقای مشایی گاهی حرف هایی می زند که بسیار خوب است و انسان را به تعجب وا می دارد ولی در بیان این ایده ها هیچ ملاحظه دیپلماتیک دیده نمی شود، لذا همان ابراز ایده های سازنده تبدیل می شود به موضوعی برای کشمکش های داخلی. در امر سر و سامان دادن عاقلانه به روابط با غرب یکی از پایه های مقاومت مجلس، قم، مراکز قدرتی و نماز جمعه تهران است. فکر نمی کنم که درک این ضرورت چندان دشوار باشد که برای رسیدن به هدف تعدیل کردن سیاست خارجی باید "اجماع" حاصل شود. اگر این فکر وجود داشته باشد گمان می کنم که می توان حریف تمامی این مسائل شد. امیدوارم این کار صورت بگیرد. اما همچنان باید زمینه ها را دید. هر کاری زمینه می خواهد.

به نظر شما زمینه مذاکره با آمریکا وجود دارد؟
خیر. اولین زمینه این است که مخالفان مذاکره با آمریکا را راضی کنند که مذاکره با این کشور برای منافع ملی ضرورت دارد. اگر آقای احمدی نژاد تنها حریف روزنامه کیهان شود و به جای اینکه جایزه بهترین منتقد را به مدیر مسئولش بدهد، مقداری نصیحتش کند، فراهم آمدن زمینه این کارها تسهیل خواهد شد. بنابراین اولین شرط برای مذاکره با آمریکا ایجاد هماهنگی و توافق ملی است تا هنگامی که سر مذاکره حاضر شد کار خاتمی را تکرار نکند.

دوم اینکه فریب برخی مفسرین که می گویند اوباما با بوش تفاوتی نمی کند، را نخوریم. همچنان که اوباما خیلی عصبانی شد با بوش فرق می کند. بوش می گفت شما باید غنی سازی را متوقف کنید وگرنه بمب می اندازم ولی اوباما می گوید من اصل حق شما در مورد غنی سازی را می پذیرم و راجع به میزان غنی سازی با هم بحث می کنیم.

اوباما می گوید ایران 3.5 درصد به پیشنهاد آژانس بین المللی هسته ای غنی سازی داشته باشد ولی ما می گوییم از لحاظ تکنیکی دیگر نمی توانیم به عقب باز گردیم. برای اینکه پیشرفت زیادی کردیم و حائز 17 تا 18 درصد غنی سازی هستیم و نمی توانیم بر اساس ظرفیت گذشته بحث کنیم. مطمئنا در انتهای یک تلاش دیپلماتیک ورزیده و ماهر اوباما نیز این حرف و منطق را خواهد پذیرفت. اگر درست پای مذاکره حاضر شویم من اطمینان می دهم که آمریکا خواهد پذیرفت که خود ما به اندازه ظرفیت موجود غنی سازی داشته باشیم و یا حداقل در باره میزان درصد و باقی موارد حساس با هم به گفت و گوی سازنده ادامه دهیم.
ارسال به دوستان