خانم امینه وهاب زاده امدادگر دیروز و جانباز 70 درصد شیمیایی امروز است. امدادگرخط مقدم سال های جبهه و جنگ که بخاطر تسلط به زبان عربی در بعضی از عملیات های شناسایی برون مرزی بعضی از فرماندهان همچون همت را همراهی می کرد. او در دوران جنگ تحمیلی 4 سال جنوب بود و نه ماه غرب بود.
خودش اینگونه تعریف می کند: آرپیجی زن دستهاش قطع شده بود ما که رفتیم او را بیاوریم دیدم تانک عراقی ها جلو می آیند من او را رها کردم و آر پی جی را بر داشتم آرپیجی زن گفت: تو رو به فاطمه زهرا گلوله را حرام نکن من به سمت تانک شلیک کردم و به تانک اصابت کرد.
"یکبار شهید و 7 بار مجروح "
خبر می رسد حمله شده و عده ای مجروح نیازمند کمک هستند خانم وهاب زاده داستان را اینگونه نقل می کند: راننده همراهم نیامد من خودم آمبولانس را برداشتم و به سمت منطقه رفتم پس از انتقال مجروحان به آمبولانس حمله شد و من امدادگر مجروح شدم ترکش به شکمم خورد وقتی مرا به اطاق عمل بردند متوجه می شوند نبض ندارم و می فهمم که شهید شده ام. کادر بیمارستان مرا را به معراج شهدا می برند اما زمانی که شهید جدید می آورند می بینند مشما بخار کرده بررسی می کنند متوجه می شوند نبض دارم و من را به بیمارستان منتقل می کنند.
"احساس کردم او مفیدتر است، پس من شیمیایی شدم"
ولی در عملیات والفجر یک وقتی یک مجروح ماسک نداشته ماسکش را به او می دهد الان استخوان درد مخصوص دارد. وی در جواب اینکه چرا بین خود و رزمنده، آن رزمنده را انتخاب کرد گفت احساس کردم او مفید تر از من هست این جانباز پرشور روزهای جنگ اکنون بیاد شهدا زنده است.