پارسینه- فرایند
عزل ناگهانی وزیر خارجه و رئیس سازمان ملی جوانان و ...به سرنخ واحدی می
رسد: "اسفندیار رحیم مشایی"، در واقع فرایندی را که محمود احمدی نژاد
هوشمندانه و هدفمند از ابتدای دوره دوم ریاست جمهوری خود آغاز کرده است نام
دیگری جز "بیعت گرفتن" برای رحیم مشایی ندارد.
دکتر احمدی نژاد به خوبی می داند که تجربه تحزب و احزاب دولت ساخته تجربه
موفقی نیست و ضمن هزینه دار بودن، عملا با مقبولیت مردمی هم مواجه نمی شود و
بسیار زود گرفتار حاشیه ها و اختلافات درونی می شود، دلیل دوری احمدی نژاد
از تشکل ها و احزاب اصولگرا را هم می توان در همین نکته جستجو کرد.
اما این دوری از تجربه "تحزب" به معنای صرف نظر کردن از فرایند "نهادینه
کردن قدرت" و تبدیل شدن به یک قدرت استراتژیکی و دائمی از سوی جریان احمدی
نژاد نیست، راهبرد "بیعت گرفتن" برای اسفندیار رحیم مشایی که با قاطعیت
تمام در درون دولت دهم جاری است به خوبی جای راهبرد پرهزینه "تحزب" را
گرفته است.
به عبارت دیگر اگر اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی احزاب "کارگزاران
سازندگی و مشارکت" را در دوره صدرات خود برای نهادینه کردن تفکر و خط مشی
خود پایه گذاری کردند، امروز محمود احمدی نژاد به جای سازوبرگ پرحاشیه و
بوروکراتیک و البته "مدرن" تحزب، عملا فرایند سنتی و البته موثر"بیعت
گرفتن" را در پیش گرفته است، فرایندی که افراد به جای وفاداری به مرامنامه
یک حزب، یا شرکت در جلسات حزبی و مشارکت در انتخابات درون گروهی، شور و
مشورت، صرفا وفاداری خود به فرد مورد نظر را بدون قید و شرط اعلام می کنند.
نباید فراموش کرد که یکدست کردن کامل دولت در سطوح بالا و اجرای فرایند
بیعت گیری برای مشایی، روشن ترین پیام برای سطوح پایین و مدیران میانی است
که "تکلیف" خود را در معادلات آتی بفهمند و خود را با جانشین محتوم احمدی
نژاد "هماهنگ" کنند.
ساختار دولت به عنوان منسجم ترین و بزرگترین قدرت اجتماعی-اقتصادی و سیاسی
کشور با بیش از یک میلیون کارمند، منبع جدید قدرت لجستیکی جریان احمدی نژاد
برای تداوم قدرت سیاسی خود است، فرایندی که رقبای سیاسی و مخالفان به آن
دسترسی ندارند و به اندازه دهها حزب بزرگ می تواند موثر باشد.