۲۳ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۰۶:۲۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۶۸۰۹۲
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۶ - ۱۴-۰۳-۱۳۹۰
کد ۱۶۸۰۹۲
انتشار: ۱۳:۰۶ - ۱۴-۰۳-۱۳۹۰

تبدیل امام به تاریخ خیانت است!

دكتر غلامعلی رجایی
باز سالروز ارتحال ملكوتی امام فرا رسید و سیل واژه ها و خاطره ها به من هجوم می آورند و من درمانده تر از همیشه در زمانه ای كه لحظه به لحظه از سیره آن همیشه عزیز دورتر می شویم - كه نمونه اش دفن شبانه هاله سحابی رحمة الله علیهاست - نمی دانم از خمینی چه باید بنویسم كه قلم و آنكه این امانت را به من و امثال من سپرد مرا لعنت نكند !

بارها گفته و نوشته ام كه اگراجازه بدهیم امام تاریخ بشود و اگر با رویكردی كه بعضی از ما در تبیین سیره ایشان داریم امام را تبدیل به تاریخ بكنیم به امام و مردم خیانت كرده ایم.

تبدیل امام به تاریخ یعنی اینكه حضرت خمینی كی به كجا رفت و كجا نشست وچگونه راه رفت و چه سان و با چه كسی غذا خورد و چه گفت و چه خورد و چه شنید وكی خوابید و كی خندید وكی به خشم آمد وكی از خواب برخاست وكی به نمازایستاد و چه عطر و ادوكلنی زد و...

تبدیل امام به تاریخ یعنی حتی اكتفا به بیان مبارزه امام علیه شاه در عرصه های مختلف از جمله مخالفت با اصلاحات ارضی و لایحه انجمنهای ایالتی ولایتی و فاجعه فیضیه با آب و تاب سخن گفتن

تبدیل امام به تاریخ یعنی از تبعید امام دم زدن، از حوادث مهاجرتش به پاریس سخن گفتن

تبدیل امام به تاریخ یعنی ازخاطرات بازگشت شكوهمند امام به كشور سخن گفتن و از لحظات تلخ وداع میلیونی مردم با پیكر او دم زدن

تبدیل امام به تاریخ یعنی..

اما از كاربرد سیره او و لزوم تحقق آن بخش از آن كه از حقوق مردم – هر كه باشند- در برابر حكومت سخن می گوید در حال حاضرهیچ نگفتن و دم فروبستن ومصلحت را در سكوت و خاموشی دیدن و در یك كلام بر ساحل عافیت نشستن است و زندگی را كاسبی كردن!

با اینكه این همه از امام نوشته ام اما احساس می كنم چقدردرمانده ام كه باید از مردی بنویسم كه تجسم غیرت الهی بود.

چندی پیش كه جلد اول اسناد مبارزاتی امام كه مجموعه ای 22 جلدی است را می خوانم به سندی برخوردم كه باعث تعجب من شد واحساس كردم هنوز من و ما این اعجوبه قرن بیستم كه سایه اش هنوز وتا سالها دراین قرن بر سر بشریت سنگینی می كند را نشناخته ایم .در آن سند نوشته شده بودپس از اینكه امام شنید رژیم شاه، رژیم جعلی اسرائیل را به رسمیت شناخته است از فرط ناراحتی بیمار شد!

متن سند این است:

شماره 12477/20 ه3

تاریخ 30/1/41

به 316

از20 ه3

موضوع شیخ حسین لنكرانی

نامبرده بالا درتاریخ 26/1/41 در جلسه ای كه در منزل محمدحسن طاهری اصفهانی با شركت سید محمدرضاسعیدی وشیخ حسین كاشانی تشكیل گردیده بود مطالبی درباره رابطه قبلی كه با خمینی داشت بیان نمود.مشارالیه اظهارداشت مدتی خمینی در كرج بود من همه روزه پیش او می رفتم .موقعی كه ایران می خواست اسرائیل را به رسمیت بشناسد مرحوم حاج آقاحسین بروجردی و همه مردم ناراحت بودند خمینی در كرج بود و قرار شد كه من به تهران آمده انقلاب را شروع كنم و خمینی نیز شخصی را نزد بروجردی بفرستد واز او نیز كمك بخواهد.برای این منظورخمینی مجتهدی تبریزی را نزد آقای بروجردی به قم فرستاد موقعی كه مجتهدی برگشت اظهار داشت كه آقای بروجردی از شناسایی یهود خیلی ناراحت و داغ تر از ما بود ولی عصر همان روز كسی از تهران آمد و با او ملاقات كرد. پس از این ملاقات آقای بروجردی سرد شد و گفت من دخالت نمی كنم.خمینی هم خیلی ناراحت و چند روزی مریض شد به طوری كه دكترها گفتند شوك سختی به او وارد شده است .لنكرانی در دنباله اظهارات خود اضافه نمود روزی در منزل تیراندازی می كردم خمینی وارد شد.بعضی ها گفتند به آقای خمینی بگو تیراندازی كند وی آمد و یك تیر به هدف زد .حاضرین خواستند كه تكرار شود ولی من مانع شدم.

(سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواك /ج1/ص61 ، موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی / چاپ اول/تهران/ 1386 )

 


- حرمت مراجع را پاس می داشت. خود را محور مرجعیت نمی دانست و از اینكه مرجعی بزرگترین، اصلی ترین ومهمترین دستاورد انقلابش یعنی تئوری ولایت فقیه را برنمی تابد این برنتافتن نه در او تغییری در عقیده و رفتار نسبت به آن مرجع ایجاد می كرد و نه از حرمت مرجعیت آن مرجع چیزی نزد او می كاست.

چند روز پیش كه خاطرات مظلوم این روزها و ماه ها! آیت الله هاشمی رامی خواندم به مطلبی در این باره برخوردم.

درروز نوشت جمعه 14 اسفند سال 1360 جناب هاشمی آمده بود :

آیت الله گلپایگانی و حضرت امام

عصر، احمدآقا آمد و نوار سخنان آقای (آیت الله العظمی محمدرضا) گلپایگانی را آورد و گوش دادیم، به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه اعتراض دارند و از مجلس می خواهد كه درتشخیص ضرورت و موضوع احكام ثانویه دقت و وسواس داشته باشند ولی با خضوع و احترام صحبت كرده اند. من هم در نماز جمعه از ایشان تشكر كردم، قرار شد با مشورت امام سخنان ایشان پخش شود. احمد آقا اطلاع داد كه امام موافقند. ( خاطرات سال60 –عبور از بحران - ص500)

بزرگ بود و بزرگ زاده و چون چنین بود مردم را بزرگ می خواست و می دانست.

- مردم ،حتی اگر با او مخالف بودند در زمان حكومتش آسوده بودند و این از آن جهت بود كه هرگز خود را با دین یكی نشناخت و فرامینش را محض دین ندانست.

در روزگار او حریم وحرمت شخصی مخالفین بغایت پاس داشته می شد و زندان تنها نسخه درمان مخالفت مخالفین و انتقاد منتقدین نبود.

گاه كه در روزگار او می شنید كه حریمی شكسته شده وحرمتی نادیده گرفته شده بسیار به خشم می آمد واین رابرنمی تافت.

به كسانی كه با او كار می كردند – حتی اگر گاه در نظر وعمل با اوهم عقیده نبودند- بسیارمحبت می كرد.این از آن جهت بود كه بسیار برنفس خود مسلط وحریف آن شده بود.

چند شب پیش كه در مصاحبه ای تلویزیونی شركت داشتم مجری سوال هوشمندانه ای كرد و از من پرسید: بنظر شما امام چرا امام شد؟ به اوگفتم این سوالی است كه سالهاست من از زبان خود امام - ونه دیگران- به دنبال پاسخ به آن هستم به اوگفتم مدت ها با تحقیق وتفحص در صحیفه نور به دنبال كشف این فرمول بودم كه چه عواملی خمینی را خمینی كرد؟ وبه عبارت دیگر چه شد كه خمینی ، خمینی شد؟برخی ازعلل وعوامل - كه بعضا به خود امام هم ارتباط مستقیمی ندارند- اینهاست:

1-   امام كسی بود كه حریف خودش شد .اوهمواره و تا آخرین لحظه عمر مباركش امیر نفس خود شد .

2-   اگرچه بخشی از ویژگی های امام اكتسابی بودند اما بخش عمده ای از آنها موهبتی وبخشی ازسوی حضرت حق بودند.

3-    مشیت الهی براین قرار گرفت كه در میان مردان بزرگ الهی دیگر قبل ومعاصرو بعد ازاین مرد بزرگ تنها او باشد كه بتواند از مواهبی كه به او داده شده - كه به دیگران یا داده نشده یا كمتر داده شده- بخوبی در جهت بیداری مردم وعزت بخشیدن به دین الهی استفاده كند.

4-   مردم ایران به اعتقاد من اگر امام در میان مردمی جز ایرانیان شریف وعزیز بود خمینی بود ولی نه این خمینی ! امامی كه 14 سال درمیان مردم عراق زندگی كرد و هرگز و هرگز برای او در پیاده شدن احكام الهی ودفع شرستمگران بین ایران وعراق تفاوتی وجود نداشت چرا درعراق انقلابی بپا نكرد و از مردم و مراجع موجود درعراق نخواست علیه حكومت فاسد و جبار حزب بعث برخیزند؟

5-    این یك حقیقت آشكار است كه بخشی ازشخصیتی كه ما امروز بنام خمینی می شناسیم مدیون ایرانی بودن نهضت اوست ومردمی كه حاضر شدند برای تحقق حرفهای او جان ومال وجوانانشان را بدهند و این امر مهمی است. این یك واقعیت تردید نا پذیراست كه اگر مردم ایران به ندای جمهوری اسلامی خواهی امام لبیكی سرخ نمی گفتند و با تمام وجود بازگشت او را به كشور خواستار نمی شدند و در این راه برترین متاعی را كه جانشان بود درطبق اخلاص نمی نهادند خمینی هرگز به ایران باز نمی گشت .او نه تنها دیگر روی ایران را نمی دید وقدم به خاك كشورش نمی گذاشت بلكه می بایست آنگونه كه خود گفته بود در مبارزه با شاه كشور به كشور یا فرودگاه به فرودگاه می گشت.

برای قربانی شدن در راه دین بی تابی می كرد و هم از این جهت بود كه بی هراس از بد آمدن این وآن در كمال شجاعت فتوا می داد.

- درحفظ حرمت وكرامت كسانی كه با آنان كار می كرد- بسیار اهمیت قائل بود و همه چون فرزندانش برایش عزیز بودند- همواره پیشتاز بود و هیچگاه آنها رابا سكوت خود بی پناه نگذاشت.

پایان جنگ كه با پذیرش قطعنامه 598 رقم خورد با شهامتی ستودنی به میدانی كه در آن از هر سو تیر و تركش اتهام وحملات بعضی به مردان جنگ و سیاست باریدن گرفته بود گام نهاد و با پذیرش مسؤلیت قطعنامه از آنان دفاع كرد.

- مردم در نظراوهمه یكسان ومحترم بودند وبه لحاظ برخورداری ازحقوق شهروندی تفاوتی نمی كردند با این همه برای كسانی كه در راه انقلاب ایثار كرده بودند احترامی خاص و مضاعف قائل بود.درعین حال عموم مردم را از مسؤلین برترمی شمرد.

یكباركه ازاو خواستند بمناسبت شهادت فرزند وزیربهداری وقت- كه در جبهه های جنگ به شهادت رسیده بود -پیامی صادركند برآشفت وگفت چون پدراو وزیراست ازمن می خواهید پیام بدهم؟ وافزود همه شهدای این مردم فرزندان من هستند ودر نظرمن یكسانند.

- بسیار قاطع بود و اگر كسی را برای كاری مناسب نمی دید كه مسولیتی رابرخلاف مصلحت به اوسپرده اند از خود عكس العمل نشان می داد.


این روزها كه صدا وسیما بسیار از امام می گوید و در برنامه های مختلف از مبارزات و سیره نظری وعملی اوسخن به میان می آورد به یاد جمله زیبایی از فیلم روز واقعه افتادم كه در آن مرد نصرانی كه عاشق بی تاب حسین بود پس از اینكه دید به هر جا كه پا می نهد وحسین را می جوید، مردم برایش از حسین می گویند كه قبل از تو حسین دراینجا خیمه زد و غذا خورد و با ما و یارانش سخن گفت و.با خود در زمزمه ای معنادارگفت:

 بسیار شنیده ام كه از حسین بن علی می گویند ،اما آنانكه از حسین می گویند چرا خود مثل اونیستند؟!او تا این را گفت به اسبش هی زد و به راه خود كه به سوی حسین منتهی می شد تاخت.

من منكر كارهای بعضا ارزشمند ! صداوسیما نیستم و به اهمیت نقش بعضی برنامه های آن در آشناسازی مردم با امام آگاهی دارم والبته سخت هم منتقد ومخالف یكسونگری برخی برنامه های آن – نظیر برنامه شاخص- كه صدای كارشناسان آشنا به سیره امام و ازجمله بیت امام رادر آورد- هستم.اما این راهم بخوبی می دانم كه این رسانه كه كاملا  سلیقه ای مدیریت می شود بر خلاف بدیهی ترین اصل در سیره امام كه پذیرش رای مخالف یا منتقد است با مشاهده كمترین نشانه ای حكم به ممنوع التصویر ومصاحبه بودن او می دهد و در این مورد متاسفانه نمونه ها بسیارند.این بجایی رسیده كه امروز برای دیدن حتی چند لحظه چهره نام آوران البته سبز پوش!عرصه ادب معاصر،از جمله عبدالجبار كاكایی ،سهیل محمودی ،ساعدباقری و... باید نذر و نیاز كرد!

یك سال قبل از درگذشت شاعربسیجی درد آشنا متعهد و خوش اشك محمدرضا آقاسی كه از قضا ارادتش به رهبری هم شهره عام وخاص بود با هم به دانشگاه صنعتی اصفهان دعوت شده بودیم. من سختران مراسم بودم و او با همان حالاتی كه همه می دانند شعر می خواند. پس از برنامه كه مدعوین ما را برای شام بردند با من درد دل كرد وگفت فلانی، از وقتی در شعری به وضعیت ظاهر نامناسب بعضی مجریان صداوسیما كه با هزار قلم آرایش مثل عروسك در صحنه تلویزیون ظاهر می شوند تاخته ام ممنوع التصویرشده ام!

من درآن زمان با اینكه كاره ای نبودم، به دلیل روابطی كه داشتم به اوگفتم این مساله را حتما بجایی می رسانم و حل می كنم كه با بزرگواری خاصی گفت مهم نیست واین وضعیت باقی بود تا اینكه از دنیا رفت .خدایش بسیار رحمت كند.

اینك ماییم وامانتی كه امام به ما سپرده است .تا چگونه از آن پاسداری و در راه عدم انحرافش ایستادگی كنیم، آن هم در زمانه ای كه كار سیاسی كردن و سیاسی بودن بسیار پر هزینه است كه گاه تاوان مرگ دارد! و ایستادن، از آن جهت كه در برابربعضی خودی هاست، بسیار سخت است!

لینک منبع
برچسب ها: امام ، غلامعلی رجایی
ارسال به دوستان