این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این
این باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است این سرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است این
این جان جان افزاست این یا جنت المأواست این ساقی خوب ماست این یا باده جانی است این
تنگ شکر را ماند این سودای سر را ماند این این سیم و زر را ماند این شادی و آسانی است این
امروز مستیم ای پدر توبه شکستیم ای پدر از قحط رستیم ای پدر امسال ارزانی است این
ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم بردار بانگ زیر و بم هنگام سرخوانی است این
مست و پریشان توام موقوف فرمان توام اسحاق قربان توام کاین عید قربانی است این
رستم من از خوف و رجا عشق از کجا خوف از کجا ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این
گلهای سرخ و زرد بین آشوب ورداورد بین در قعر دریا گرد بین موسی عمرانی است این
هر جسم را جان می کند جان را خدادان می کند داد سلیمان می کند یا حکم دیوانی است این
ای عشق قلماشیت گو از عیش و خوش باشیت گو کس می نداند حرف تو گویی که سریانی است این
خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد با گوی و چوگان می رسد سلطان میدانی است این
هر جا یکی گویی بود در حکم چوگان می دود چون گوی شو بیدست و پا هنگام وحدانی است این
گویی شوی بیدست و پا چوگان او پایت شود در پیش سلطان می دوی کاین سیر ربانی است این
آن آب بازآمد به جو بر سنگ زن اکنون سبو سجده کن و چیزی مگو کاین سر ربانی است این