ه هر حال در قیام مختار، ایرانیها برای عدالت خواهی منسجم شدند و علیه بی عدالتی فریاد کشیدند. به هر حال همانطور که گفتم از این دست موارد زیاد است. مثلاً در میانه پخش سریال برخی مدیران فرهنگی با من تماس گرفتند و گفتند چرا اسم فلان شخصیت رستم است. مگر رستم در آن زمان هم بوده؟ و پرسشهایی از این قبیل. به چنین افرادی من چه باید میگفتم؟ آخر عزیز من! فردوسی «شاهنامه» را به نظم نوشت و رستم را احیا کرد. اینها اسطورههای ما هستند.
جهان نوشت:
داود میرباقری در گفتگوی خود با نشریه "امید جوان" از طرح موضوع گافهای مختارنامه توسط تلویزیون انتقاد کرد.
بخشهایی از این مصاحبه که به طرح این موضوع پرداخته شده شرح زیر است :
یکی از تاثیرگذارترین تمهیداتی که در مختارنامه به کار رفته، تلفیق گفتارنویسی وزین و فاخر اینگونه مجموعهها با گفتارهای رایج و روزمره عمومی است. به نظر میرسد چنین تمهیدی ریشه در کارها و تجربههای قبلی شما در این زمینه دارد
حتماً همین طور است. به هر حال زبان سینما، زبان نمایش و فیلم، نه زبان تاریخ است و نه ادبیات. یعنی جملهای که نوشته میشود باید یکبار گفته شود و با کمترین واسطه، بیشترین تاثیر را داشته باشد. بعضیها به من خُرده گرفتند که چرا تمام گفتارهای مختارنامه به نثر فاخر نوشته نشده. آخر، نثری که تماشاگر عادی چند بار باید آن را بشنود و تازه در نهایت به صورت کامل هم متوجه نشود شخصیت ماجرا چه میخواهد بگوید چه فایدهای دارد؟ فرض کنید امکان تکرار سریال وجود ندارد و هیچ ابزاری برای ضبط و بازپخش آن اختراع نشده. شما با همان یکبار شنیدن جمله هم باید بتوانید مفهوم آن را دریابید.
در چنین شرایطی تنها امکانی که از نظر دیالوگنویسی وجود دارد و این خصیصه هم در آن وجود دارد زبان تمثیل است. گاهی در زبان تمثیل با اضافه کردن یک نیم بِیت یا با ترکیب کردن چهار واژه، مفاهیم بسیار زیادی منتقل میشود. بنابراین ترجیح میدهم از این حوزه بیشتر استفاده کنم؛ که هم غنی است، هم عمق فراوانی دارد و در عین سادگی، چند پهلو و کنایی هم هست. جالب این که برخی خُرده گرفته و گفتهاند این ضربالمثلها که ایرانی است! من که نمیتوانم به واقعیت زبان جاری در داستان وفادار باشم. اگر قرار باشد همه چیز واقعگرا باشد همه شخصیتها باید عربی حرف بزنند. در حالی که من باید یک زبان خاص را انتخاب میکردم که برای مخاطب فارسی زبان مجموعه باورپذیر و قابل فهم باشد.
از این جالبتر انتقادی بود که در یکی از بخشهای خبری تلویزیون مطرح شد و آن، استفاده از پرچم سه رنگ برای استفاده در صحنه خاک سپاری همسر و فرزند کیانِ ایرانی بود!
آن که یکی از اشتباهات مسلم تلویزیون بود. البته من به خیلیها که این پرسش را مطرح کردند گفتم که این پرچم ایران نیست. من هیچ کجای کار نگفتهام که این پرچم ایران است. این پرچمِ قیام مختار است. براساس مدارکی که در کتب تاریخی وجود دارد پرچم مختار مرکب از سه رنگِ سبز، سفید و سرخ بوده؛ و این سه رنگ در غالب صحنههای لشگرکشی مختار و یارانش دیده میشود. ترکیب این سه رنگ در یک پرچم، آن را به پرچم ایران نزدیک کرده. تازه اصلاً شبیه پرچم ایران هم باشد. چه عیبی دارد؟! به نظر من زیباترین ترکیب این سه رنگ، همین پرچم خودمان است. من میتوانستم با عوض کردن جای این سه رنگ کاری کنم تا هیچکدام از این سوءتفاهمها ایجاد نشود. اما دیدم حس خوبی ایجاد میکند؛ حتی اگر این نکته از آن استنباط شود. تازه، من از برخی محققان متاخر چیزهایی شنیدهام که خیلی جالبتر از اینهاست. یکیاش این است که میگویند ترکیب این سه رنگ در پرچم امروز ایران ریشه در پرچم قیار مختار دارد! و دیگر این که میگویند آتشی که در شب شروع قیام مختار در کوفه افروخته شد توسط ایرانیها و بهخاطر مراسم چهارشنبهسوری افروخته شده بود. به نظر من جالبترین نکته در قیام مختار این است که اولین قیام ضد ظلم در دل یک حکومت اسلامی است و ایرانیها نقشی کلیدی و مهمی در آن دارند.
شاید بتوان گفت ایرانیها با این کار اعاده حیثیت کردهاند.
من سعی میکنم این تعبیر را با احتیاط بیشتری به کار ببرم. اما به هر حال در قیام مختار، ایرانیها برای عدالت خواهی منسجم شدند و علیه بی عدالتی فریاد کشیدند. به هر حال همانطور که گفتم از این دست موارد زیاد است. مثلاً در میانه پخش سریال برخی مدیران فرهنگی با من تماس گرفتند و گفتند چرا اسم فلان شخصیت رستم است. مگر رستم در آن زمان هم بوده؟ و پرسشهایی از این قبیل. به چنین افرادی من چه باید میگفتم؟ آخر عزیز من! فردوسی «شاهنامه» را به نظم نوشت و رستم را احیا کرد. اینها اسطورههای ما هستند. این شخصیتها از زمانی که تاریخ باستان به وجود آمده وجود داشتهاند و نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شدهاند. و فردوسی آمد با جمعآوری این شخصیتها شاهکار خودش را نوشت و «شاهنامه» را به وجود آورد. وگرنه رستم، سهراب، سیاوش، سیمرغ، زال و سایر شخصیتهای شاهکار فردوسی شخصیتهای اساطیری ما هستند. خب، من چه باید میکردم؟ باید میآمدم و این نکته را در بخشی از داستان مختار توضیح میدادم؟ خوشبختانه این نکته مثل نکته قبلی رسانهای نشد و گر نه برای تلویزیون خیلی آبروریزی میشد! در چنین شرایطی است که جهل خودمان را به حساب گاف فیلمساز میگذاریم و در ضمن با افتخار، آن را رسانهای هم میکنیم! بهتر است کمی زحمت به خودمان بدهیم و ضمن در نظر گرفتن شرایط عدل و انصاف، این نکتهها را مطرح کنیم. خصوصاً پس از یقین پیدا کردن، نه پیش از جمعآوری اطلاعات. البته آسیبش را هم خودمان میبینیم. وقتی چنین مسالهای از رسانه ملی این مملکت تحت عنوان «گاف مختارنامه» مطرح میشود مخاطب عام چه نظری باید داشته باشد؟ و زمانی که این مخاطب، توضیحات من را بشنود دیدگاهش نسبت به بخشهای مختلف خبری چه تغییری میکند؟!
البته اگر بحث گاف باشد میتوان به سایه فیلمبردار در یکی از صحنههای مجموعه اشاره کرد که خیلی بیشتر از این موارد به چشم میآمد.
جالب است که این صحنه که شما به آن اشاره میکنید را من حذف کرده بودم و با یک دیزالو تا حد ممکن آن را رتوش کرده بودم ولی عظیم جوانروح (مدیر فیلمبرداری مجموعه) گفت بهتر است از این نما استفاده کنی و اصلاً با مسوولیت خود من از آن استفاده کن! در مورد این نما ما حتی سر صحنه هم متوجه این نکته نشدیم چون کیفیت دوربینهایی که از آنها به صورت تصویر شاهد استفاده میکردیم چندان مطلوب نبود. فیلمبردار هم از آنجا که تصویر حرکت داشت سایه خود را در ویزور ندیده بود. به هر حال شوخی که نیست! مختارنامه بیست هزار پلان داشته که برخی از آنها به لحاظ فنی بسیار پیچیده و اجرای آن بسیار دشوار است. باید این احتمال را قائل شوید که ممکن است برای این بیست هزار پلان صد تا غلط هم وجود داشته باشد. اگر بخواهم به موضوع بحث برگردم باید اشاره کنم من درباره شخصیت مختار خیلی تحقیق کردم و سعی کردم تحقیقاتم در زمینه زندگی او خیلی جامع و کامل باشد. اما به هر حال کار بی غلط متعلق به خداست. گاهی وقتها پیش میآید که آدم تمام تحقیقات لازم را انجام داده و اسنادی که جمعآوری کرده مو لای درزش نمیرود اما ابعاد کار، آنچنان وسیع است که ممکن است باعث شود نکته یا نکتههایی از قلم بیافتد. البته همانطور که توضیح دادم در مواردی که اشاره شد نکتههای مورد بحث اشتباه نبود و کاملاً عمدی به کار رفته بود. با این وجود من خودم معتقدم این مجموعه ضعفهایی دارد و اگر امروز آن را بسازم قطعاً بهتر از چیزی که ساخته شده خواهد بود.
این که اصلاً ذات هنر است. اگر شما به عنوان هنرمند بپذیرید کاری که انجام دادهاید نظیر ندارد یعنی به پایان خط خلاقیت رسیدهاید.
همین طور است. به همین دلیل همیشه چند درصد جای خطا برای خودم قائل هستم و البته میدانم تواناییهایم محدود است. البته سعی میکنم با مطالعه، پژوهش و تحقیق، این توانایی را گسترش بدهم. به همین دلیل ممکن است کاری که میخواهم انجام بدهم نقایصی داشته باشد. با تمام این حرفها معتقدم آثار هنری باید مورد نقد و بررسی دقیق قرار بگیرد. جریان نقد منصفانه همیشه به کار کمک میکند و فضایی به وجود میآورد تا عوامل تولید حواسشان را جمع کرده و کارشان را علمیتر انجام بدهند. اگر جریان نقد نباشد که ممکن است خیلی از موارد، شکل و اجرای سهلانگارانهای به خود بگیرد. همین که من بدانم چشمهای دقیق و آدمهای منصفی هستند که کار مرا دنبال میکنند بیشتر به من انگیزه میدهد.