۲۴ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۷۶۲۷۳
تاریخ انتشار: ۲۰:۰۲ - ۱۷-۰۵-۱۳۹۰
کد ۱۷۶۲۷۳
انتشار: ۲۰:۰۲ - ۱۷-۰۵-۱۳۹۰

مباحثه در حوزه زیر زمینی/ پاسخ سؤال های دینی در ایستگاه های مترو

مرد میانسال تی‌شرت نارنجی پوشیده. حرف‌هایش آن قدر طول می‌کشد که پسر نوجوانش شاکی می‌شود. پسرک نیم ساعت است نشسته و پدرش دارد با آب و تاب برای روحانی حرف می‌زند. بی‌وقفه سوال می‌کند و تا روحانی جوان بخواهد جواب بدهد، می‌گوید؛ «نه، شما که نمی‌دونی...» و باز تند و تند حرف می‌زند؛ درمورد همه چیز. از اصول دین شروع کرده و بعد از نیم ساعت درمورد حجاب و گشت ارشاد و خمس و زکات و تفسیر آیت‌الله مکارم و تفسیر المیزان هم حرف زده. هی دست جوان روحانی را می‌گیرد و حرف می‌زند و تا روحانی می‌خواهد دستش را از دست او بیرون بکشد و کلمه‌ای بگوید، صدایش را بالاتر می‌برد؛ «نه، شما که نمی‌دونی...»
همشهری جوان/شماره 321: منصوره مصطفی زاده:آنهایی که سوال دارند می‌روند جلو؛ خم می‌شوند روی میز یا می‌نشینند روی صندلی کنار روحانی و خیلی آهسته سوالشان را زمزمه می‌کنند. اینها کسانی هستند که سوالشان یا مربوط به احکام است یا مشکل خانوادگی دارند. روحانی هم می‌داند؛ آرام و شمرده جواب می‌دهد. یکی دیگر که منتظر است، کمی عقب می‌ایستد تا نفر جلویی معذب نشود. احتمالا به این فکر می‌کند که خودش هم دلش می‌خواهد سوالش را خصوصی بپرسد. آنهایی که صدایشان را بالا می‌برند و بلند بلند حرف می‌زنند، سوال ندارند. یک گوش مجانی برای نطق لازم داشته‌اند.

شما که نمی‌دونی

مرد میانسال تی‌شرت نارنجی پوشیده. حرف‌هایش آن قدر طول می‌کشد که پسر نوجوانش شاکی می‌شود. پسرک نیم ساعت است نشسته و پدرش دارد با آب و تاب برای روحانی حرف می‌زند. بی‌وقفه سوال می‌کند و تا روحانی جوان بخواهد جواب بدهد، می‌گوید؛ «نه، شما که نمی‌دونی...» و باز تند و تند حرف می‌زند؛ درمورد همه چیز. از اصول دین شروع کرده و بعد از نیم ساعت درمورد حجاب و گشت ارشاد و خمس و زکات و تفسیر آیت‌الله مکارم و تفسیر المیزان هم حرف زده. هی دست جوان روحانی را می‌گیرد و حرف می‌زند و تا روحانی می‌خواهد دستش را از دست او بیرون بکشد و کلمه‌ای بگوید، صدایش را بالاتر می‌برد؛ «نه، شما که نمی‌دونی...» و باز از چیزهایی که انگار فقط خودش می‌داند حرف می‌زند. کم‌کم چند نفر دیگر هم دورش جمع می‌شوند و او که حسابی احساس بیانیه دادن به‌اش دست داده، آخرین چیزهایی را هم که در مترو دیده برای بقیه تعریف می‌کند. بعد از نیم ساعت پسرش طاقت نمی‌آورد و از جا بلند می‌شود و می‌گوید برویم. مرد نارنجی با روحانی دست می‌دهد و می‌گوید: «حالا این بچه خسته شده، دیگران هم سوال دارن. شما دیگه چه روزی اینجایی؟!» روحانی جوان لبخند می‌زند و می‌گوید: «ما هر روز هستیم.» دست می‌دهند، بالاخره مرد دست روحانی جوان را رها می‌کند.

 هلال ماه، سفر، روزه و بقیه چیزها

امروز، روز قبل از یوم‌الشک است و می‌شود حدس زد بیشترین سوالات مردم چه چیزهایی است. سوال اصلی این است که بالاخره فردا را باید روزه بگیریم یا نه. سوال بعدی درمورد رویت هلال است و اینکه قضیه چیست که این قدر هر سال درباره‌اش حرف می‌زنند. این طور سوال‌ها را مسن‌ترها بیشتر می‌پرسند؛ آنهایی که در دوران جوانی چیزی در این مورد نشنیده بودند و می‌خواهند بدانند چرا در سال‌های اخیر ماه رمضان مشروط به این ماجرا شده و قبلا کمتر خبری از آن نبود. وقتی محل اصلی اتفاق مترو باشد، می‌شود حدس زد که یکی از سوالات مهم هم درمورد سفر و روزه مسافر است. خیلی از کسانی که به ایستگاه‌های اصلی مثل امام خمینی(ره) آمده‌اند، هر روز از کرج یا شهرهای اطراف به تهران می‌آیند و نمی‌دانند بالاخره تکلیف روزه‌شان چه می‌شود. این مورد از همه بیشتر است و روحانی‌ها یکی یکی تمام شرایط شخص را می‌پرسند و می‌گویند که چه کار یا کارهایی می‌تواند بکند. خانمی که معلوم است قبلا طرح را دیده و می‌دانسته می‌تواند سوالش را مطرح کند، با یک نسخه سراغ روحانی می‌آید و می‌خواهد بداند دارویی که مصرف می‌کند، روزه را باطل می‌کند یا نه. دارویش یک جور اسپری دهانی است و روحانی با خواندن توضیح روی جعبه شروع می‌کند به توضیح دادن درباره مبطلات روزه.

 مادر و پدر، نگران

کافی است چند دقیقه بایستید تا با یک مورد این طوری مواجه شوید: زن یا مرد حدودا 40 تا 50 ساله‌ای که رفتارهای پسر یا دختر جوانش نگرانش کرده و دنبال یکی می‌گردد تا به او بگوید چه کار باید بکند. یکی‌شان یک مادر سختی‌دیده است؛ از آنهایی که 45 سال بیشتر ندارند، اما مثل پیرزن‌های 60 ساله شده‌اند. وقتی درباره دخترش حرف می‌زند، بغض می‌کند. دارد خودش را عذاب می‌دهد که گریه نکند. می‌گوید دخترش با یک الدنگ (منظورش احتمالا یک پسر است!) دوست شده و یک دل نه صد دل عاشقش شده؛ «دخترم یک کلام حرف مرا گوش نمی‌کند. می‌گوید تو من را نمی‌فهمی.» معلوم نیست کجای این ماجرا به احکام و سوالات شرعی شبیه است که زن اینجا را برای درددل انتخاب کرده. با این حال روحانی به او چند تا توصیه می‌کند و دست آخر شماره تلفن یک مرکز مشاوره خانواده در یکی از دانشگاه‌های تهران را روی کاغذی می‌نویسد و دستش می‌دهد. زن اشک‌های نافرمان را پاک می‌کند و می‌رود. نفر بعدی، پیرمردی است که با لهجه غلیظی حرف می‌زند. می‌نشیند روی صندلی و کیسه بزرگی را هم که در دست دارد، ولو می‌کند روی میز روحانی. می‌گوید پسرم تازگی‌ها کارهای عجیبی می‌کند. صلیب انداخته گردنش و انجیل می‌خواند و پنجشنبه‌ها به یک جلسه‌ای می‌رود که معلوم نیست تویش چه خبر است. می‌گوید پسرم یک زمانی مداح هیئت بوده، اما حالا نماز را هم کنار گذاشته. روحانی میانسال با لبخند می‌گوید: «چرا آن‌قدر می‌ترسی؟ این جور شبهه‌ها در این سن عجیب نیست، کاری که باید کرد این است که نگذاری ارتباطش با دین قطع بشود. دوست‌های مذهبی برایش جور کن، کتاب خوب دستش بده، اصلا اگر سوالی داشت، بگو بیاید پیش خودم!» آقایی که آن طرف‌تر ایستاده و منتظر است، می‌پرد وسط حرف‌های روحانی و معذرت‌خواهی می‌کند و رو به پدر نگران می‌گوید: «شبکه ثامن رو دیدی؟ یه شبکه است از مشهد پخش می‌شه. چهارشنبه‌ها و یکشنبه‌ها یه سری از علمای حوزه مشهد می‌شینن انجیل رو تفسیر می‌کنن. خیلی عالیه. آدم می‌بینه، عاشق قرآن خودش می‌شه! بگو حتما پسرت ببینه.» روحانی میانسال گوشه کاغذ خودش می‌نویسد «ثامن، چهارشنبه و یکشنبه.»

سوالات جوانانه

میانسال‌ها نگران جوان‌هایشان هستند و جوان‌ها نگران جامعه‌اند! سوال‌های جوان‌ها اجتماعی‌تر است. آنها هم از مسائل کلی اجتماعی می‌پرسند و هم از روابط بین آدم‌ها. به گفته چند روحانی در ایستگاه‌های مختلف بیشترین سوالی که جوان‌ها مطرح می‌کنند، درباره ارتباط با جنس مخالف است و اینکه چه‌طوری می‌شود در محدوده شرع ارتباط برقرار کرد. سوال دیگری که خیلی مطرح شده، درمورد ازدواج موقت و صیغه است و مساله اصلی که اجازه پدر دختر است. برخلاف میانسال‌ها که مردها بیشتر سوال می‌کنند تا زن‌ها، بین جوان‌های سوال کننده، دخترها بیشتر پیشقدم می‌شوند تا پسرها. دختر و پسری که از کنار میز می‌گذرند، مدتی حرف می‌زنند تا دختر جوان پسر را راضی کند که بروند و سوال کنند. با این حال پسر جلو نمی‌آید. دختر روبه‌روی میز روحانی می‌ایستد و دست‌هایش را می‌گذارد روی میز و می‌گوید: «حاج آقا! من رفتم ناخن کاشتم. با اینها می‌تونم نماز بخونم؟» و قبل از این که روحانی چیزی بگوید، اضافه می‌کند: «آرایشگره می‌گفت باید وضوی جبیره بگیرم؛ آره؟» روحانی لبخند می‌زند و شمرده جواب می‌دهد. دختر با لبخند برمی‌گردد و به پسر می‌گوید: «دیدی گفتم؟»

 توقف بیجا مانع کسب است

بعدازظهرها جلوی میز روحانی‌ها غلغله است. ساعت شلوغی است و مردم هم مثل صبح‌ها عجله‌ای برای رسیدن و کارت زدن ندارند و فرصتی دارند برای مطرح کردن سوال‌هایشان. دیگر حتی دقیقه‌ای هم وقت نیست تا با روحانی جوان بیشتر حرف بزنیم. سوال‌ها آن قدر متنوع و زیادند که آدم می‌فهمد چرا جلوی هر کدام از روحانی‌ها یک رساله توضیح‌المسائل هم هست. از سقط جنین بگیر تا اینکه بچه‌ها در آخرت کجا هستند و تناسخ توی سوال‌ها پیدا می‌شود. خانم‌ها در جلو آمدن و مطرح کردن سوال‌هایشان تردید دارند و پیرمردها بیشتر درمورد شکیات نماز می‌پرسند. چند نفری می‌آیند و استخاره می‌خواهند. روحانی اول کلی شرط می‌گذارد که «فکرهایت را کرده‌ای؟ مشورت کرده‌ای؟ کار خلاف شرع نیست؟» و دست آخر با قرآن استخاره می‌کند. پرت‌ترین‌ها آنهایی هستند که جلو می‌آیند و می‌پرسند: «آقا! ایستگاه حسن‌آباد می‌خوام برم، با کدوم خط برم؟!» اینجاست که معلوم می‌شود آن نقشه بزرگ مترو چرا روی میز روحانی چسبیده.
ارسال به دوستان