عصر ایران - در نسبت «دانش سیاسی» با «کنش سیاسی» ، از منظرهای متفاوتی می توان نظر کرد. آیا عمل سیاسی دولتمردان یک کشور باید مبتنی بر دانش سیاسی باشد؟ رفتار سیاسی مردم آن کشور چطور؟ آیا داناترین مردمان از حیث سیاسی، لزوماً باید قدرت سیاسی را در دست بگیرند؟ اگر عالمان سیاست بر مناصب حکومتی تکیه بزنند، پس دانش سیاسی را چه کسانی باید تعلیم دهند؟
این ها بخشی از سؤال هایی است که می توان در باب "نسبت علم و عمل سیاسی" مطرح کرد. در باب رابطه دانش و عمل سیاسی، یک نکته قطعی و مسلم به نظر می رسد و آن اینکه، عمل سیاسی قبل از دانش سیاسی پا به عرصه حیات انسانی گذاشته است.
انسان ها ابتدا بر سر تقسیم منافع کمیاب در جوامع ابتدایی به اختلاف رسیدند و تدبیرهایی ( مسالمت آمیز یا خشونت آمیز ) برای اداره حیات جمعی خود در پیش گرفتند.
اعمال و تدابیر خام معطوف به اداره حیات عمومی و سامانمندی جوامع انسانی، همان است که بعدها "سیاست" نامیده شد. اما از آنجایی که اعمال و تدابیر اولیه انسان ها در جوامع قدیم با خطاهای بسیار همراه بود، به تدریج تاملات بشر در نحوه صحیح اداره اجتماع/جامعه و سامان بخشیدن به مناسبات حیات عمومی/جمعی، زمینه ساز شکل گیری "دانش سیاسی" در جوامع بشری شد.
دانش سیاسی از آن پس در خدمت تبیین عمل سیاسی آدمیان و نیز یکی از عوامل تاثیرگذار در شکل گیری آن بود. پس از پیدایش دانش و علم سیاست، به تدریج بحث نسبت عالمان و عاملان در عرصه سیاست شکل گرفت.
نظریه فیلسوف - شاه / حاکم – حکیم افلاطون، مصداقی از تحقق همین ایده در دنیای فکر و اندیشه بود. افلاطون توصیه می کرد داناترین انسان جامعه باید قدرتمندترین انسان آن جامعه باشد اما ارسطو قائل به حکومت داناترین انسان نبود بلکه از جمهوری به عنوان " شکل مثبت " حکومت همگان دفاع می کرد.
ایده افلاطون تا مدتها انگاره ای عمومی در جوامع گوناگون بود. هر چند که از دیرباز کسانی چون سعدی قائل به حکومت داناترین شخص جامعه نبودند و تاکید می کردند " جز به خردمند مفرما عمل / گر چه عمل کار خردمند نیست "، اما تز اساسی افلاطون، فقط در قرون متاخر تضعیف شد و در حاشیه اندیشه بشری قرار گرفت.
در جهان کنونی، لااقل در جوامعی که بینش مدرن بر عرصه سیاست حاکم است، دیگر تاکیدی بر حکومت داناترین شخص نمی رود. مطابق نگرش جدید، کنشگران سیاسی لزوماً عالمان سیاسی نیستند. اما صرفنظر از این تفکیک تئوریک در باب رابطه دانش و قدرت در جهان مدرن و دنیای ماقبل مدرن، از دیرباز تا به امروز آنچه در عمل مشاهده شده، چیزی جز این نبوده که دانش سیاسی صرفاً یکی از منابع قدرت سیاسی بوده است.
عوامل گوناگونی در به قدرت رسیدن حاکمان نقش دارند. ثروت، حسن شهرت، جذابیت، جنایت، خیانت، دروغگویی، قدرت سخنوری، قدرت استدلال، اتئلاف های سیاسی و ... بخشی از عوامل موثر در تحقق قدرت سیاسی برای شخص یا اشخاص خاص به شمار می روند.
پس در جهان جدید قرار نیست دانشمندان سیاسی لزوماً سیاستمدار هم باشند؛ اما آیا این دلیلی کافی برای کناره گیری عالمان سیاست از دنیای سیاست است؟ به عبارت دیگر، آیا عالمان سیاست صرفاً باید در دانشگاهها به تدریس سیاست مشغول باشند یا اینکه وظیفه ای بیش از این هم برعهده دارند و باید به شکلی گسترده تر و بی واسطه تر در ارتقاء دانش سیاسی مردم جامعه خود بکوشند؟
اگر بخواهیم مصداقی تر و با توجه به مشکلات جامعه خودمان سخن بگوییم، می توان این سؤال را به این شکل مطرح کرد: آیا استادان علوم سیاسی در ایران صرفاً باید در دانشگاهها درباره سیاست سخن بگویند یا در باب مسائل سیاسی روز، سخن به میان مردم نیز باید ببرند؟
جامعه ایران این روزها با انواع و اقسام مشکلات سیاسی دست به گریبان است. خطر درگیری نظامی با ایالات متحده آمریکا و اسرائیل، تقابل آشکار با نظام قدرت در عرصه بین الملل، مشکل پیشبرد برنامه هسته ای ، تحریم های نفتی و غیرنفتی اعمال شده علیه ایران، شکاف در جناح اصولگرا، حذف تقریبی اصلاح طلبان از فضای سیاسی کشور و ... بخشی از مشکلات و مسائل سیاسی ایران امروزند. اما در این " مساله بازار سیاسی "، استادان علوم سیاسی جامعه ایران مهر سکوت بر لب کوبیده و در کنج عزلت و عافیت خزیده اند.
نگاهی گذرا به عموم رسانه های ایرانی نشان می دهد که تحلیلگران مسال سیاسی ایران امروز، نه استادان علوم سیاسی، بلکه نمایندگان مجلس و کنشگران عرصه سیاست عملی اند. در بین مدرسان و استادیاران و استادان علوم سیاسی دانشگاه های تهران، شهید بهشتی، علامه طباطبایی و ... کمتر کسی را می توان یافت که به جد و با پشتکار و علاقه، مشغول تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی جامعه ایران برای مردم ایران باشد.
عالمان سیاست در ایران امروز، جریده می روند که گذرگاه عافیت تنگ است. آنها دچار یاس سیاسی اند. زمانی که خاتمی در دوم خرداد 76 به قدرت رسید، بسیاری از همراهان وی کسانی بودند که دانش آموخته علم سیاست در دانشگاههای کشور و به ویژه دانشگاه تهران بودند. علوم سیاسی در ایران پس از دوم خرداد، به یکی از پرطرفدارترین رشته های دانشگاهی بدل شد.
این اقبال گسترده به علوم سیاسی، موجی از اشتیاق را نیز در استادان علوم سیاسی ایران برانگیخت تا در مطبوعات و رسانه ها حاضر شوند و مسائل سیاسی مبتلابه جامعه را تجزیه و تحلیل کنند. تلویزیون، رادیو، روزنامه ها، هفته نامه ها، ماهنامه ها و فصلنامه ها را که ورق می زدی، به وضوح می دیدی که عرصه حضور پررنگ استادان علوم سیاسی اند. هر کس هر چه در چنته داشت، در پیش روی افکار عمومی می نهاد و مردم را در ارزیابی بهتر مسائل سیاسی جامعه، یاری می کرد.
اما روزگار ورق خورد و چرخ گیتی در مسیری دیگر افتاد. جماعتی عظیم دچار یاس سیاسی شدند و استادان علوم سیاسی نیز، که قاعدتاً می بایست هدایت کنندگان مردم در حوزه نظر و عمل سیاسی باشند و تا پیش از تیر ماه 1384 نیز تلاش کرده بودند چنین نقشی در جامعه ایران ایفا کنند، خود به عامه مردم اقتدا کردند و سر در لاک یاس و سکوت فروبردند!
حتی زمانی که شوری دوباره در عموم مردم شکل گرفت، باز هم اکثریت استادان علوم سیاسی ایران، زبان بریده صم بکم به کنجی نشستند و فقط نمایش پرالتهاب سیاست در ایران پس از خرداد 88 را تماشا کردند.
بازیگران آن نمایش هیجان آلود هر یک نقشی برصحنه نمایش ایفا کردند و استادان علوم سیاسی در ایران، که همواره بر طبل عقلانیت سیاسی می کوبیدند، سخن چندانی نگفتند و تلاش نکردند بازیگران هیجان آلود را شربتی از عقلانیت و هدایت بچشانند. این همه سکوت و محافظه کاری ( به معنای هراس آلودگی، نه کانزرواتیسم )، در حالی رخ داد که بسیاری از این استادان ساکت، در دوران اصلاحات در نقش یک روشنفکر ( و نه صرفاً یک آکادمیسین ) ظاهر شده بودند.
روشنفکر، دانش آموخته ای است که به مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه خودش حساسیت دارد و نسبت به مردم جامعه اش بی تفاوت نیست و می کوشد تا دانش و علمش را در خدمت تغییر مناسبات سیاسی – فرهنگی – اقتصادی – اجتماعی جامعه اش قرار دهد.
عموم استادان علوم سیاسی ایران نیز تا وقتی که چرخ روزگار به نفع اصلاحات دموکراتیک می چرخید، در نقش روشنفکر ظاهر می شدند. در رسانه ها مستقیماً افکار عمومی را هدف می گرفتند. اما اکنون ترجیح می دهند که چیزی بیش از یک آکادمیسین نباشند. ولی عدم حضور پرنگ آنها در رسانه ها در شرایط کنونی، ناشی از آکادمیسین بودن آنها نیست. آنها ژست روشنفکری و امنیت آکادمیسین بودن را با هم می خواهند. اما با چنین رویه ای، بیش از آنکه عالمانی روشنفکر باشند، چیزی شبیه شترمرغ می شوند! ( با عرض معذرت از کلیه استادان علوم سیاسی ایران! ) شترمرغ هایی که نه شترند و می برند و نه مرغند و می پرند!
آری در گذشته که حکومت به موضع گیری های بیش از حد سیاسی این استادان ایراد می گرفت، به عنوان یک روشنفکر خودشان را محق می دانستند که درباره مسائل سیاسی و اجتماعی نظر دهند و حالا هم که روزنامه نگاران و دانشجویان به سکوت سیاسی آنها ایراد می گیرند، به عنوان یک آکادمیسین خود را محق می دانند که از موضع گیری درباره مسائل سیاسی و اجتماعی پرهیز کنند.
به غیر از اقلیتی از استادان علوم سیاسی، که سکوت یا موضع گیری در قبال مسائل سیاسی مبتلابه جامعه، مشی همیشگی شان بوده است و نمی توان آنها را به " سلوک شترمرغی " متهم کرد، سایر استادان محترم و معزز علوم سیاسی در ایران، باید در مشی و رویه خود تجدید نظر کنند.
جامعه ایران، چه از حیث داخلی و چه از حیث خارجی، در شرایط خطیری به سر می برد و استادان علوم سیاسی در ایران در چنین شرایطی به سهم خود باید بکوشند که آگاهی سیاسی مردم ایران را ارتقا دهند. در این روزگار، سکوت، کار دانشمندان میهن دوست نیست.
توسعه اجتماعی - اقتصادی - فرهنگی و ... هر ملتی فقط و فقط در گرو شعور و آگاهی سیاسی آن ملت است... ملت سیاسی با حق و حقوقش آشناست از حقوق خانوادگی تا حقوق بین الملل ... و این لازمه یک جامعه مدرن و توسعه یافته هست که ملتش نیز در بیداری سیاسی به سر ببرند و رهبران و اندیشمندان سیاسی این وظیفه خطیر را به عهده دارند...
معلومه نظر نمیدن چون یا میرند زندان یا بازنشسته می شن یا به اونا کلاس داده نمیشه........ دست بردارین
این وظایفی که فرمودید بیشتر مربوط است به جامعه شناسان که ظاهرا نظام از اساس با آنها و افکارشان مخالف است.. شاهد آنکه این رشته را از دانشکاهها خذف یا تغییر داده اند..!
ضمنا مثل اینکه شما در ایران زندگی نمیکنید ! کدام نظریه پرداز سیاسی یا اجتمایی مستقل را می شناسید که در این دوران از سر دلسوزی نظر مستقلی اراده داده و سر سالم بر زمین گذاشته باشد...!؟ هنوز به خانه نرسیده حیثیت خود و آبروی خانواده و حریم خانه و کاشانه اش را با استفاده از رانت قدرت تاراج کرده اند تا عبرت آموز دیگرانش سازند..! تا زمانی که سیاست بر پاشنه النصرو بالرعب می چرخد وضع همین است که می بینیم !
لازمه رشد اندیشه، وجود آزادی بیان است.
پس سكوت گاهي آخرين سنگره.
یعنی الان حکومت اینها رو روی سرش حلوا حلوا می کنه؟
اما منافع مادی و جاه و نسب خیلی مهمتر از مسائل سیاسی کشور است..
ها ها
چیو باید برابی مردم تحلیل کنن!!!
شاید مصداق این بیت حافظ باشد:ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش, بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
تا دیروز همه ی این عزیزان را منحرف و خود باخته و.... میدانستید!!! حالا که به قول معروف افتادین توی چاله! یاد این همیشه عزیزان افتاده اید! همیشه ریش و قیچی دست شماها! بوده حالا هم خودتون ببرید!
خفته را می توان بیدار کرد ولی کسی که خود را به خواب زده را هرگز
بیچاره اصولگراها...
حرف مفت که میگن همینه...
مثلا در دوران خاتمی همه ی مخالفان را درهم کوبیدن و آنها را در مجلس نماینده کردند ( مجلس هفتم ) تا ادای دموکراسی را در بیاورند !
منظورش دولت حاضر بوده یعنی اصولگرایان
یکی میشه اینو برای من بخونه؟؟؟
کلا اعتماد به نفستو حال کردم
حرف حق از ان شماست!
اهورا جان مرسی
یه بار از دیوار خونه آقای محمدی بزار برن بالا، یه بار sms تجمع جلوی درخونه خودشو بخونه متوجه میشه
شما تصور نمیکنید که احساس امنیت نمیکنن اگر تحلیل های واقعی خودشان را بگویند؟
الان بقیه اش با چین است. !!!!!
چي بگن ! اگه كسي كمترين نظري داشته باشه يه مشت آدم ابله و بي عقل و شعبان بي مخي زندگي خودش و خانواده شو تباه ميكنند , كسي هم جلودارشون نيست !! بياييم منصف باشيم و صادقانه قضاوت كنيم : در جامعه ي ما خيلي از اصول اوليه ي مدني در زير پاي عده اي خاص له شده اند !!
2) همه شون کارمند اند!
3) هر کارمندی شتر مرغ نیست!
4) دوم خرداد یک مقدار فضا به این سمت رفت که فضا و امکان کارمند بودن کمتر شد ... یعنی خود دولت کمی مجبور شد کنار بره
می دونم که نمیچاپی،فقطخواستم خودت بدونی که چرا جرات حرف زدن ندارن.
اما سیاست پیشکش. اقتصادمان را نجات دهید! متاسفانه راه های سرمایه گذاری سالم برای مردم، توسط دولت بسته شده. همه به بازارهای کاذب غیر مولد طلا و ارز روی آورده اند. کجایند عالمان علم اقتصاد؟
دیوانه نیست !
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی...
در این چند ساله هشدار و تحلیل کم نخوانده ایم و کم نشنیده ایم. اما کو گوش شنوا.
فعلا که نقاد های ما منصور ارضی و حدادیانو شریعتمدارین که صد البته در مدح و ثنا چیزی کم نگذاشتند.
متاسفم.
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کسی یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است. نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک، چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
این ها رو ما داریم از انزدیک لمس میکنیم، چطوری بیان حرف بزنن آخه
احمد علمالهدی٬ امام جمعه مشهد میگوید که جمهوری اسلامی به «دستور» امام دوازدهم شیعیان تشکیل شده است و نقد کردن چنین نظامی کار درستی نیست.
میدونی اون استاد چقدر زحمت کشیده تا به اینجا رسیده !
یک نکته مهم دیگر هم نباید فراموش کرد: در کشور ما در دو حوزه علوم سیاسی و روابط عمومی همه خود را صاحب نظر میدانند در حالیکه در دنیا به این دو بخش با چشم تخصصگرایانه نگریسته میشود. شاید عامل اصلی دوری اساتید علوم سیاسی از سیاست همین باشد.
اين خيلي ساده است اگر مردم را به حساب بياورند. در صدا و سيما اعلان كنند .كه ميخواهيم درمورد مسئله هسته اي راي گيري اينترنتي كنيم. خرجي هم ندارد.
1- آيا بر مواضع سوخت هسته اب محكم بايستيم. وتا آخر حتي جنگ پيش برويم؟
2-مذاكره بر سر ادامه توليد سوخت هسته اي با در صد نيروگاهي در كشوري ثالث انجام شود؟
نزدیک انتخابات شد و یاد این بدبخت ها افتادین ؟
می خواهید شناسایشون کنید تا بعد انتخابات بفرستیدشون زندان .
متاسفم براتون
دید مردم این سرزمین خیلی مردمانی فهمیده ای هستن خودشان در مقابل این مردم نا آگاه تر هستند
به مشاور خود گفت ما چگونه می توانیم بر ملتی حکومت کنیم که از ما بالاتر هستن
گفت مردان دانشمند و دانا را از پست و مقام های بالا بردار و مردان نادان را مقام های بالا بده
بعد از مدتی مردان دانا و دانشمند این مملکت بر اثر کارهای مردان نادان دغ می کنن و میمیرند و مردان نادان هم مملکت رو نابود می کنن
حالا وقتی شنیدم اساتید دانشگاه ها را بازنشسته می کنن ...
اصلاً مگه علم بازنشستگی داره ؟!
1- امان از روزي كه نخبگان واقعي جامعه (و حتي مردم عادي) با حكومت قهر كنند.
2- به عنوان يك دانشگاهي (البته نه در رشته مورد نظر شما) به شما و كسانيكه فكر ميكنند حرف دانشگاهيان را هم بايد شنيد توصيه ميكنم حرف هاي دو و چند نفري و در گوشي آنها را بشنويد قطعا بيشتر از سخناني كه در تريبون هاي رسمي زده ميشود مطلب خواهيد يافت.
3- در مورد توصيه فوق تاكيد ميكنم كه حرف هاي در گوشي متدينين و معتقدين به نظام بسيار شنيدني است نه مخالفين نظام كه البته آنان نيز نكات شنيدني فراواني دارند.
4- تعطيلي شیوه منطقي نقد حكومت سبب شده تا حرف هاي اساسي ناگفته مانده و حقيقت با لشگر كشي هاي درب منزل افراد (البته بطور موقت) ختم به خير شود.
جناب نويسنده!
خيلي راحت همه را به چوب كلي نگري و سطحي بيني خود زديد...
چند نكته در مورد اساتيد محترمم قابل ذكر است:
1.شما اصلاح طلبيد و خوب مي دانيد كه 90 درصد اساتيد علوم سياسي شايد "اصلاح طلب" باشند اما نه از آن نوع كه شما مي پنداريد! بنده با اين كه خودم نقدهاي جدي به اصلاح طلبان را وارد مي دانم به عنوان يك موضع شخصي و شهروندي خودم، اما جنس اصلاح طلبان آكادميسين را از اصلاح طلبان راديكال و پراگماتيك در دانشگاه متفاوت مي دانم ،امثال دكتر سريع القلم اصلاح طلب(از نظر انديشه اي) و يا دكتر افتخاري اصول گرا(به عنوان مثال) هر دو خوب مي دانند كه مشكل امروز ايران مشكل "سياسي" نيست بلكه مشكلي است كه از ريشه هاي فكري و فرهنگي استبداد ايراني به شكل سياست بروز كرده است،يعني بن مايه اي فرهنگي و مبتني بر جامعه پذيري ايراني دارد، مشكل اوليه ي ما نه موسوي است و نه از نظر راديكال هاي اصلاح طلب نظارت استصوابي! ،بلكه فقدان تفكر "آزاد انديشي" در تمام بسترها به خصوص فضاهاي پيشتاز اجتماعي به خصوص دانشگاه هاست.
استاد عزيز من ،چه مخالف فكر من و چه موافق آن منافع معنوي خود را فراتر از محيط و صف بندي هاي منفعت طلبانه ي سياسي و راديكال جست و جو مي كنند، آن ها تشنه ي سخن گفتن از ريشه ها و دردهاي تاريخي ايران و "مشكله ي استبداد" اند نه سخن گفتن از نبود دموكراسي در دولت،
با عرض پوزش از "عصر ايران" بايد بگويم كه آن ها از يكسويه نگري عصر ايران و يا رجا خسته شده اند و به دنبال مامني آرام براي تفكر به داشته هاي دانش سياسي خود هستند.آن ها نمي خواهند ابزار رد و تاييد ژورناليستي هيچ انديشه اي باشند. آن ها از حجاريان بودن و يا مثل برخي به اصطلاح اصول گرا براي فضاسازي بودن خسته اند.
آن ها آرامش مي طلبند...
اما:
2. اين كه مي خواهم نكته اي را از جانب همفكران علوم سياسي خودم عرض كنم و شما مي توانيد مخالف آن باشيد و آن اين كه چون فرضيات تئوريك ما با فضاي ايراني-مذهبي كشور هماهنگ نيست نمي تواند به خوبي و با سرعت به تحليل مسائل استراتژيك روز بپردازد،ما بايد باور كنيم كه نياز ما امروز به نظريات تركيبي و روزآمد آن قدر زياد است كه نمي توان كتمانش كرد.ما خسته شده ايم از "توسعه ي ناموزون" هاتينگتون و يا "اصالت قدرت" مورگنتا ! ما به دنبال خويشتن خويش هستيم.
البته همين كه پخش نظر بنده را با وجود انتقاد به خودتان محترم مي شماريد بسيار شايسته ي سپاسگذاريست.
اینکه یک دکتر فقط و فقط به من بگه تو آنفولانزا داری، با اینکه برای من دارو تجویز یا اینکه راهنماییم کنه چطور بر بیماری غلبه کنم خیلی فرق میکنه!
این مسائلی که برای شما مشکل ریشه ای نیست و پیش پا افتاده هست، شاید "بخشی" از دارو های درمانی بیماری ریشه ای باشه.
در ارتباط با اینکه مشکل جامعه ما فرهنگ استبداد است من هم با شم موافقم اما به صرف اینکه مشکل ما این است باید دست روی دست بنهیم و نظاره گر تقدیرمان باشیم و یا به واسطه دانشمان برای برون رفت از این جبر تاریخی راهی بیابیم؟
دوست گرامی وقتی بعضی از اساتید این رشته که اتفاقا از با سوادان و خوش فکران این رشته هستند به انزوای حاتم نشین خود دلخوش کرده اند و لاف شهروندی می زنند و از شهر دوری می گزینند و به کوهپایه پناه می برند تا از هیاهوی این رشته در امان و اسوده حال باشند چه انتظاری می توان از هماهنگی کنش و عمل در کارمندان استادپیشه داشت ؟
وقتی اساتید این رشته که از دموکراسی می نویسند و می گویند ولی از سر دلسردی در انتخاب رییس گروه این رشته قهر می کنند و گروه را به دلالان و تاجران واگذار می کنند تا تاجر استاد شود چه انتظاری می توان از آنها داشت؟
نه دوست عزیز من این جماعت به ظاهر عالم و ولی جاهل منفعت طلب و استاد پیشه ارزش هیچ دفاعی ندارند.
این مثبت منفی های شما باید به آی پی شخص حساس باشد و در یک بازه زمانی از یک آی پی قبول نکند نه اینکه طرف بنشیند و هزارتا مثبت یا منفی بزند. این خیلی ساده درست میشود.
جواب ترسوهایی هم که این نصف جمله را چاپ نمی کنند هم خودت بگو.
که یا به دلیل نا آشنایی ایشان با اوضاع جامعه و تنها ایده آل های یک جوان خام است و یا خدای نکرده قصدی در آن نهفته است...
در هر 2 حال شایسته سایت عصرایران نیست
نظرات زیبای دوستان انشاالله جوابی باشد برای این رویا
باگهرهای فراوان ....
ول کنید بابا
برید شعرهای دوران کودکی را بخوانید .
دم اساتید علوم یساسی هم گرم .
حرف بزنند که چی بشه ؟
کی گوش بده ؟
ول لش با ....
دانش آموخته علوم سياسي و رابط بين الملل
این یک بیماری همه گیر است که نقد را دشمنی ونقاد را دشمن می دانیم؛