حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمود نبویان که از شاگردان برجسته آیت الله مصباح یزدی و از اساتید مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی است، برای نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی کاندیدا شده است.
به گزارش فارس، وی که از شاگردان آیت الله جوادی آملی نیز بوده، در مقابله با جریان روشنفکری و تجدیدنظرطلبی، بارها سران این جریانات را به پای میز مناظره دعوت کرده و با بسیاری از شاگردان سروش و برخی روشنفکران مطرح مناظره کرده است.
نبویان که اخیراً مجدداً از سروش برای مناظره دعوت کرده است، میگوید: بارها آقای سروش را برای مناظره دعوت کردهام اما ایشان خودشان گفتند که نمیپذیرند. اکنون گفته میشود ایشان به دلایل امنیتی قصد سفر به ایران و مناظره را ندارد. بنده اعلام میکنم که حاضرم در تمامی دانشگاههای دنیا با ایشان درباره سکولاریسم، مدرنیته و شبهات تجدیدنظرطلبانه درباره مبانی اصیل اسلام مناظره کنم.
برای آشنایی بیشتر با حجتالاسلام دکتر نبویان و اطلاع از برنامههای وی برای مجلس نهم، با وی به گفتوگو نشستیم که متن کامل آن در ذیل میآید:
- جناب آقای دکتر! تمایل شما بیشتر به مباحث علمی، نظری و فکری است اما حضرتعالی برای انتخابات نهمین دوره مجلس کاندیدا شدهاید؛ چه ضرورتی احساس کردید که وارد این عرصه شدید؟
بسمالله الرحمن الرحیم؛ اللهم صل علی محمد و آله الطاهرین. بنده از ۱۳، ۱۴ سال پیش یعنی حدود سال ۷۶ وارد مباحث دانشگاهی شدم.
سال ۷۶ دور دوم طرح ولایت در آبعلی بود و بنده در آنجا تدریس میکردم که از رادیو پخش میشد که کابینه آقای خاتمی برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس پنجم رفته است. از همان زمان یک دغدغهای برای من ایجاد شد که ما یک گرفتاری فوقالعاده مهم داریم که برای بیان این گرفتاری ابتدا باید مقدمهای بگویم.
رفتارهای ما، اعمال انسان و هرچه از انسان صادر میشود، ناشی از دو عامل درونی است. اول عامل معرفتی است و دوم عامل انگیزشی و منفعتطلبیها. هر کاری که یک دانشمند، تئوریسن، کارمند و خبرنگار و اساساً هر انسانی انجام میدهد، ناشی از این دو عامل است.
به طور مثال بنده از دانشگاه شهید رجایی به خبرگزاری فارس آمدهام. خب اینجا یک رفتاری از من صادر شده که ناشی از ۲ عامل در درون بنده است؛ اولاً میدانستهام کجا میخواهم بروم؛ ثانیاً با چه انگیزهای آمدهام؟ خب معلوم است، میخواستم رأی بیاورم. میخواستم رأی نیاورم. من که انگیزه خودم را میدانم. "بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ".
شما که اینجا هستید، اولاً میدانستید که اینجا کجاست؛ ثانیاً با چه انگیزهای آمدهاید؟ این یک مقدمه!
مقدمه دوم این است که مدیران مملکت که میآیند طراحی میکنند و کشور را در حوزههای مختلف مدیریت میکنند، چه کسانی هستند؟ من فکر میکنم بیش از ۹۰ درصد مدیران جامعه ما را خروجیهای دانشگاهها تشکیل میدهند. اگر بگویید اینطور نیست بنده میشمارم؛ میگویند همه آخوند هستند، خب راست میگویند(خنده) رهبر که آخوند است، رئیس جمهور که آخوند است، وزرا که آخوند هستند، معاونان ورزا که آخوند هستند، مدیران کل، رؤسای شرکتها، اساتید دانشگاهها هم همینطور. شما ببینید! اکثریت مدیریت کلان کشور و تقریباً تمام مدیریت میانی کشور دست خروجیهای دانشگاههاست. این مقدمه دوم.
مقدمه سوم؛ یک دانشجو که وقتی از دانشگاه خارج میشود، اکثریت مدیریت مملکت من و تو میشود، هرچه معرفت به او میآموزانیم، معرفت سکولار است؛ معرفتی است که غیردینی یا ضددینی است.
ما در روانشناسی چه چیزی به بچههای خودمان آموزش میدهیم؟ معلوم است که تئوری امام صادق(ع)(خنده). در اقتصاد چه؟ در جامعه شناسی، مدیریت و علوم سیاسی چه؟ علوم تجربی را که اصلا حرفش را نزنید.
پس هر چه که ما میآموزانیم، یا ضداسلامی است یا غیراسلامی. خب خروجی دانشگاه چه میشود؟ خب بعضیها که شغل نمیگیرند، بعضیها هم که شغل گرفتند، میشوند اکثریت مدیران مملکت من و تو. یک مدیر هم که میخواهد تصمیم بگیرد، بر اساس داشتههای معرفتی خود تصمیمگیری میکند. خب داشتههای آنها یا ضداسلامی است یا غیراسلامی، بنابراین نتیجه میشود اینکه کشور دست مدیرانی است که اسلامی نیستند، پس چگونه این نظام میخواهد به اهداف خود برسد؟
مقام معظم رهبری فرمودند ما باید ۵ مرحله انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و امت اسلامی را طی کنیم. برای این کار باید قوانین اسلامی ارائه دهیم.
چرا اقتصاد ما اینقدر بیمار است؟ من معتقدم هر کاری بکنید، در اقتصاد موفقیت حاصل نمیشود. چرا که اقتصاد کپیبرداری از اقتصاد لیبرالیستی است و اقتصاد لیبرال یعنی تراوش ذهن انسان.
بدون حب و بغض و با یک تحلیل منطقی به این نتیجه میرسیم که اقتصاد لیبرال تراوش ذهن انسان است اما اقتصادی که امام صادق (ع) ارائه میدهد، اقتصاد مدنظر فرد معصوم است. ببینیم خطا در کجا وجود دارد؟ خطا در تراوش ذهن انسان امکان دارد یا در ذهن امام صادق(ع)؟ پس اگر به دنبال اقتصاد درست هستیم، عقلاً باید به دنبال ائمه(ع) برویم. چون خطا در آنجا غیرممکن است.
آیا نوع مدیریتی که به دانشجویان میآموزانیم، مدیریت مدنظر امیرالمؤمنین علی (ع) است؟
بنابراین اگر دقت کنیم، اکثریت مدیریت کلان مملکت و تمام مدیریت میانی کشور بر اساس یک سری اندیشههای سکولار اداره میشود.
من چند مثال میزنم تا موضوع مشخص شود. آنهایی که در تلویزیون فیلم میسازند و از این طریق پیامهایی را منتقل میکنند، آبا بر اساس اندیشههای اسلامی فیلم میسازند؟ کارگردانان سینما، کارمندان بانکها، اصحاب مطبوعات و خبرگزاریها و در تمام حوزهها آیا بر اساس اندیشههای اسلامی عمل میکنند؟ خیر؛ اندیشه سکولار است، پس چه زمانی میخواهیم اسلامی عمل کنیم؟
میخواهم چند خاطره برای شما نقل کنم. من معمولاً کارم میگیرد و بیخود یا باخود دانشجویان گول بنده را میخورند(خنده) برای تدریس طرح ولایت در آبعلی بودیم. میان کار مسائلی پیش آمد، من هم که سید هستم، زدم به سیم آخر و گفتم میخواهم بروم. هرچه آن مسئول گفت چرا این کار را میکنید، گفتم مگر آدم قحطی است، بروید یک نفر دیگر را بیاورید. برای من هم قحطی مکان نیست. این مسئول حریف من نشد و گفت که حداقل از حاج آقا(آیتالله مصباح یزدی) خداحافظی کن! ما رفتیم برای خداحافظی. ایشان نقطه کور ما را میدانست. خدمت حاج آقا رفتیم، ایشان خاطرهای را نقل کردند که برای من بسیار درسآْموز بود که اگر از ابتدا این نوع تفکر را میداشتیم، کشور به کجا که نمیرسید.
ایشان گفتند قبل از من هنوز مصباح نشده بودم و به این درجات علمی نرسیده بودم و خدمت علامه طباطبایی درس میخواندم. سه دانشجو به من زنگ زدند و خواستند به تهران بروم و برای آنها تفسیر بگویم.
حالا قبل از انقلاب، با اتوبوس عهد بوق، جادههای آن زمان، آنهم برای سه نفر. مشکل اصلی هم این بود که طلبههای درسخوان مطلقا یک روز درس خود را رها نمیکنند.
آیتالله مصباح میگفت آن روز دوشنبه بود که وسط هفته بود و باید درسم را رها میکردم، لذا خدمت علامه طباطبایی رفتم و ماجرا را استاد توضیح دادم.
آیتالله مصباح میفرمود من عین لفظ علامه یادم نیست اما محتوای آن این بود که واجب شرعی است که بروید. گفتم استاد چرا تأکید دارید؟ چرا وجوب؟ استاد گفت دانشجو که فارغالتحصیل شد، یکی میشود معلم، یکی میشود استاد دانشگاه، یکی میشود وزیر، یکی میشود معاون وزیر، اگر دانشجو را بسازید، کشور را به دست گرفتهاید و ساختید.
این موضوع بسیار مهم است. چرا امام فرمود تا دانشگاه اصلاح نشود، مملکت درست نخواهد شد؟ زیرا همه مسئولان کشوری خروجی همین دانشگاهها هستند.
بعد از پیروزی انقلاب، وضع دانشگاهها سکولار بود. ما یک نفر مرد "قدر قدرت" داشتیم که امام راحل بود که 2 سال و نیم در دانشگاهها را تخته کرد و گفت این دانشگاه به درد نظام نمیخورد لذا بحث انقلاب فرهنگی مطرح شد.
امام به دانشگاهیان فرمودند به قم بروند و از محضر علما مبانی دینی را فرابگیرند و در دانشگاهها تدریس کنند. آنها به قم آمدند و به جامعه مدرسین مراجعه کردند. علمای قم و جامعه مدرسین یک مرد داشتند که معرفی کردند و آنهم آیتالله مصباح یزدی بود. علت این دشمنیها با ایشان هم یک سری دارد.
آیتالله مصباح میفرمودند یک جایی به نام وحدت حوزه و دانشگاه تشکیل شد و نخبگان دانشگاهی پیش ما میآمدند. بعضاً ۱۰ الی ۱۶ ساعت در روز فعالیت و بحث میکردیم.
آقای پرویز داودی معاون اول دولت اول احمدینژاد خروجی همان جلسات است.
آیتالله مصباح میفرمودند دانشگاهیان میآمدند حرفهای علمی و آکادمیک خودشان را مطرح میکردند، ما هم اندیشههای اسلامی را در حوزههای مختلف میگفتیم. تولیداتی داشتیم که برای تصویب و تدریس در دانشگاهها به شورایعالی انقلابی فرهنگی فرستادیم اما اعضای شورا گفتند که این مطالب به درد سطل آشغال میخورد و اتفاقاً آن تولیدات را به سطل اشغال ریختند. چه کسی در آنجا بود؟ دکتر سروش بود که عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بود.
من میگویم از ابتدای انقلاب مدیریت تصمیمساز کشور دست همین افراد است، البته فحشهایش را به ما میدهند(خنده) اما این نکته واقعاً جای حرف دارد که ما چه زمانی میخواهیم حوزه را وارد تصمیمسازی کنیم.
من ادامه کار امام (ره) را با فرمایش مقام معظم رهبری تکمیل کنم.
سال گذشته آقا تشریف آوردند قم و جلسهای با نخبگان حوزه در زیرزمین فیضیه برگزار کردند که من هم قاچاقی به آن جلسه رفتم. 10- 11 نفر قبل از آقا صحبت کردند و گزارش دادند. صحبتها که تمام شد، نوبت آقا شد که یک بخش را به فرمایشات خود اختصاص دادند و و بخش دیگری فرمایشات آقا ناظر به صحبتهای قبلی بود.
شما هم صحبت کردید؟
من قرار بود درباره همین اسلامی کردن علوم صحبت کنم اما فرد دیگری جای من سخنرانی کرد که البته آه من هم او را گرفت(خنده). همین فرد آمد پشت تریبون و گفت که این چه حرفهایی است که میگویند علوم انسانی در دانشگاهها سکولار است؟ ما نمیتوانیم این علوم را اجرایی کنیم. من هم مثل سیر و سرکه میجوشیدم که این چه حرفهایی که او مطرح میکند.
مقام معظم رهبری هم فرمودند که آن آقا که صحبت کرد، من نوشتم آفرین، آن یکی هم صحبت کرد، باز هم نوشم آفرین، دیدم نمیشود همه را آفرین نوشت، آخر کار یک فلش زدم برای همه اما این آقایی که گفت چه کسی گفته علوم سکولار است، من نظرم این نیست که علوم انسانی موجود در دانشگاهها غیرمفید است، بلکه نظرم این است که علوم انسانی موجود در دانشگاهها برای جامعه مضر است.
این خیلی حرف مهمی است. درست هم هست. چه کسی باید به فکر بیفتد؟
قبل از دورکاری احمدینژاد، زنگ زد و خواست که به دفترش برویم. در این جلسه به او گفتم در علوم تجربی دست خدا را بستند و میگویند باران که میآید، آب تبخیر میشود و چنان و چنان میشود، پس خدا کجاست؟ در ربوبیت تکوینی دست خدا را که بستند. در ربوبیت تشریعی میگوییم منشأ سیاست باید خدا باشد اما اینجا هم دست خدا را بستند.
"قالت الیهود یدالله مغلولة"؛ دست خدا بسته است، ما خودمان همه کارهایم! خدا کارهای نیست! اصلا خدا حق ندارد در حوزه معرفتی دینی ما دخالت کند که در آنجا قرآن میفرماید "غُلَّتْ ایدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا...".
به احمدینژاد گفتم این وضع خوبی نیست، ایشان گفت شما طرحهای خودتان را ارائه کنید، البته من پیش از این جلسه با حاج اقا(آیتالله مصباح یزدی) مشورت کرده بودم. به احمدینژاد گفتم باید 2 کار انجام داد؛ کوتاهمدت و درازمدت؛ در درازمدت باید متون را تغییر داد، باید نخبگان حوزه علمیه و نخبگان دانشگاهی بنشینند و متون را اسلامی کنند.
اگر عضو هیئت علمی 2-3 میلیون حقوق میگیرد، به او ۱۰ میلیون بده تا دغدغه نداشته باشد و بنشیند و در این زمینه فکر کند، چراکه تجربه این کار را داریم.
بعد از گذشته چند ماه تماس گرفتند و گفتند که طرحهایتان را ارائه کنید.
از عجایب روزگار این است که یک اصفهانی به آدم ناهار بدهد(خنده). دکتر آقاتهرانی به من زنگ زد و گفت ناهار بیایید منزل ما. ما رفتیم و دیدیم آیتالله مصباح و چند نفر دیگر نشستهاند. اولین جلسهای بود که من 3 ساعت و نیم کنار حاج آقا نشستم. ایشان املا میکرد و ما کلمه به کلمه مینوشتیمع البته ایشان خیلی زرنگ هستند و میگفتند که اینها یقیناً این طرحها را اجرایی نمیکنند، منتها باید طرح را ارائه کنیم که آنها نگویند ما درخواست کردیم اما شما ارائه ندادید.
این طرح ارائه شد و ما یک نفر را فرستادیم که رفت در یک نهادی که نمایندگان وزارت علوم و وزارت بهداشت حضور داشتند، گفت طرح ما این است، آنها هم انگار یک نگاه عالم اندر جاهل به او کردند و گفتند 180 کشور دنیا میخواهند دانشگاه را یک جور اداره کنند، شما میخواهید یک جور دیگر اداره کنید؟!
بله دیگر؛ 180 کشور دنیا کفر هستند اما ما انقلاب کردیم که اسلامی و مطمئناً میخواهیم جور دیگری اداره کنیم.
باز هم میگویم بعد از انقلاب مدیریت کشور ما براساس مدیریت سکولار اداره میشود که این واقعاً معضل بزرگی برای کشو راست. ما فقط داریم اسم اسلام را یدک میکشیم که الان کل منطقه و جهان را فتح کرده، اگر اسلام را بیاوریم، چقدر گلستان خواهد شد.
اهداف سیدالشهدا و صاحبالزمان (ع) همین است که اسلام اجرا شود.
این همه روضه خواندم برای این جهت که بگویم بنده میخواهم با حضور در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس بسترهای قانونی الزام دولت را برای اسلامی کردن مدیریت کشور فراهم کنم. من نمیگویم همین الان میشود همه چیز را اسلامی کرد، نه اینطور نیست؛ غرب ۴۰۰ سال است کار میکند که به اینجا رسید، ما باید 50 سال کار کنیم، اما ما باید یک جا جرقه اسلامی شدن را بزنیم و کار را شروع کنیم. بگذاریم یک نفر مثلا در حوزه اقتصاد 10 سال کار کند و ما او را از لحاظ مالی تأمین کنیم اما الان هیچ کس نه هزینه میکند، نه مکانی در اختیار میگذارد، نه افراد را شناسایی میکند. اصلاً عزم جدی برای این کار وجود ندارد، درحالیکه بزرگترین مشکل جامعه ما همین است.
این انگیزه اصلی من بود، حالا نمیدانم چقدر موفق میشوم.
یعنی شما هیچ نقطه مثبتی در این 32 سال بعد از انقلاب نمیبینید؟
من در حوزه علوم میگویم. وگرنه واقعاً در بسیاری از حوزهها نظام موفق بوده است. در حوزه تکنولوژی واقعاً نظام موفق است. نظام ما اینقدر برکت دارد که باورکردنی نیست. ما کجا و فضایی شدن کجا؟ ما کجا و نانوتکنولوژی کجا؟ ما باید خودمان آسیبشناسی کنیم که آسیبها کجاست؟ والا موفقیتهای کشور قابل قیاس با ضعفها نیست.
سؤال من هم در رابطه با همان اسلامی شدن بود؟ آیا در این 32 سال بعد از انقلاب اسلام در جامعه نهادینه نشده است؟
نشده است. شما وضعیت حجاب در جامعه را ببینید. رفتار بین زن و شوهر در خانواده را ببینید.
در زمان دوم خرداد در یک دانشگاه در شهر بابل سخنرانی داشتم. یک نفر آمد و گفت که شما دیدید که اسلام دیگر جواب نمیدهد، پس باید به سراغ لیبرال دموکراسی برویم. من گفتم شما دانشجو هستید؟ گفت بله. گفتم تو میگویی اسلام پیاده شده اما جواب نداد، به من بگو کجای این دانشگاه اسلام پیاده است؟
آیا فیزیک اسلامی است؟ آیا اقتصاد اسلامی است؟ شما رابطه بین استاد و دانشجو را ببینید، آیا اسلامی است؟ اینکه شما کنار یک دختر مینشینید، اسلامی است؟ کجا اسلام پیاده شده است؟ این دانشجو جوابی نداد.
الان وضع آموزش و پرورش چگونه است؟ آیا اسلامی است؟ خیر؛ بر اساس مدل فرانسه است. چه ربطی به نظام ما دارد؟
میخواهیم جامعه را توسعه دهیم. ببینید خیلی مهم است. شما بروید در بستر توسعه. این بحثهای سکولاریسم که مطرح میکردم، از دل آن چنین ثمراتی به دست میآید.
من گزارش سازمان ملل در رابطه با کشورهای توسعه یافته را مطالعه کردم. پارامترهای آن چیست؟ بهداشت، رفاه، زندگی خوب. رفاه یعنی زندگی خوب. بهداشت برای این است که هیچ وقت مریض نشویم، همه اینها میشود زندگی خوب. آیا حیوانات دنبال زندگی ناخوب هستند؟ فرق حیوان و انسان در کجاست؟
اگر به کسی بگویی تو حیوانی، میگوید حیوان خودت هستی! میگوید تفاوت داریم. میگویم فرقش چیست، هر دو قرار است سیر شوند، خب آنها غذای خام میخورند، انسان این همه پیشرفت کرده توانسته غذای پخته بخورد(خنده). هر دو قرار است از گرما و سرما در امان باشند. میگویند شما مهندسی عمران و معماری را نگاه کنید. خب فرق ما با گاو این است که گاو مستقیم به طویله میرود، آیا فرق ما فقط همینهاست؟
یکبار در جمع اساتید دانشگاه و پزشکان سخنرانی میکردم، به آنها گفتم میدانم حرفهایم به شما بر میخورد، اما فحش را بگذارید بیرون از جلسه به من بدهید(خنده).
گفتم نهایت پزشکی این است که میخواهید بدن من را سالم نگه دارید. گفتند بله، گفتم اما موفق که نمیشود چراکه دارویی را تولید میکنید که ۱۸ عوارض دارد. خب طوری بسازید که عوارضی نداشته باشد. به آنها گفتم بدن نقطه مشترک انسان و حیوانات است یا نقطه اختلافی؟ گفتند نقطه مشترک، گفتم فرق این پزشکی با دامپزشکی چیست؟
شما یک علم بگویید که در دانشگاهها تدریس شود اما به نقطه مشترک انسان و حیوان نپرداخته باشد؟ فیزیک؟ شیمی؟ پزشکی؟ اقتصاد؟ کدام است؟
من به خاطر پایاننامه دکترایم مجبور شدم 30 ماده حقوق بشر را چند بار مطالعه کنم اما یک حقی که متعلق به انسانیت انسان باشد، در آن ندیدم.
از افتخارات اسلام این است که برای حتی حیوانات حق قائل است. تمام حقوقی که ما برای حیوانات قائلیم، در اعلامیه حقوق بشر آمده است(خنده)
نوشته انسان حق مسکن دارد، خب حیوان هم حق مسکن دارد. حق تغذیه مناسب دارد، حیوانات هم این حق را دارند.
شب نیمه شعبانی داشتم میرفتم کیش، وقتی رسیدم، اتوبوسی که مسافران را جلوی هواپیما میبرد، رفته بود که مجبور شد برگردد، وقتی من را دید، گفت حاج آقا کجا میخواهید بروید؟ گفتم کیش، گفت حاج آقا حالت خوب است؟ کیش میخواهی بروی؟(خنده)
در آنجا سخنرانی کردم گفتم اگر الان یک نفر از غرب پایش را در ایران بگذارد و بگوید شما مدام از امام زمان دم میزنید، اما منصفانه بگویید شما که فیزیک و تکنولوژی را از ما گرفتهاید، پس چه چیزی کم دارید، جواب چیست؟ جواب این است که علم شما درباره نقطه مشترک انسان و حیوان است، اما انسانیت انسان را چه کسی باید تأمین کند؟ دین است که انسانیت ما را تأمین میکند.
آیا ما جامعه خود را بر این سیاق و صراط ساختیم؟ عدالت یکی از اهداف بزرگ انبیاست اما همین عدالت هدف متوسط است و هدف غایی و نهایی جامعه اسلامی نیست. هدف نهایی را قرآن میفرماید "یَعبُدُونَنی لا یُشرِکُ بِی شَیئَاً". برای عبودیت باید بسترهای معرفتی فراهم شود.
حاجآقا! پس نقش ولی فقیه در اینجا بهعنوان مدیر جامعه اسلامی چه میشود؟
وقتی مدیر دستور دهد اما کسی اجرا نکند، چه؟ حضرت امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند "لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطَاعُ"، میفرماید من دستور میدهم اما اجرا نمیشود.
آقای مصباح میفرمود در زمان دوم خرداد چندین بار شاهد بودم که حضرت آقا میفرموند آقای معین! از تو میخواهم که دانشگاهها اسلامی شود.
آیتالله مصباح میفرمود بعد از اینکه آقا چندین بار این موضوع را مطرح کردند، آقای معین یک روز آمد و گزارش داد که در دانشگاهها پارک ساختیم و از این حرفها.
حاج آقا مصباح میگفت وقتی گفتی پارک، حداقل یک واژه اسلامی در آخر آن میآوردید، البته ما یک دانشگاه اسلامی داریم که دانشگاه آزاد اسلامی است(خنده)
در خبرنگاری که کار شماست، آیا اسلام نظر دارد یا ندارد؟ من میخواهم یک خبری را بنویسم، آیا با آبروی کسی بازی میشود یا نمیشود؟
اگر این مسائل رعایت شود، جامعه گلستان خواهد شد، چراکه اسلام پر از برکت است، البته اگر بتوانیم اجرا کنیم.
- به نظر میرسد جبهه پایداری در تهران تبلیغات ضعیفی داشته؛ قبول دارید؟
ضعیف نیست؛ صفر است. من حتی یک بَنِر از جبهه پایداری ندیدم. البته یک مبلغی را از ما گرفتند.
- نفری ۱۰ میلیون تومان؟
بله، البته من 10 میلیون ندادم، بلکه ۵ میلیون تومان پرداختم.
- حاج آقا شفاف بفرمایید از کجا آوردید؟
راستش را بگویم، یکی از دوستان طلبه ۵ میلیون تومان وام گرفته بود که من این مبلغ را از او قرض گرفتم.
ما که نفهمیدیم این ۵ میلیون را کجا خرج کردند، بالا نکشند، خوب است.(خنده)
البته برداشتم این است که اعضای جبهه پایداری در میان جوانان ولایی نفوذ دارد.
- در مناظره شما با آقای علی مطهری مباحثی درباره خمس 450 میلیونی آقای محصولی مطرح شد که گویا درست در رسانهها منتقل نشده است. موضوع چه بود؟
اگر اجازه بدهید، من یک گزارش اجمالی از این مناظره را خدمت شما شرح دهم. من از آقای مطهری گله دارم. ایشان آقازاده است اما شهید مطهری اینگونه نبودند، اولاً چرا اخلاق اسلامی رعایت نمیشود؟ چرا یک شخص به خودش جرأت میدهد به یک نفر دیگر توهین کند و دانشجویان را اراذل و اوباش بخواند و یا بگوید شما دنبال دنیا و منافع هستید و آلت دست شدهاید؟ اینها درست نیست.
آقای مطهری به من میگفت جای شما در مجلس نیست. من اشکالی به او وارد کردم که من و تو وقتی وارد مجلس میشویم، برای این است که جامعه را پیشرفت بدهیم، گفت بله؛ گفتم این پیشرفت چه معنایی دارد که تو میخواهی جامعه را به آن سمت ببری؟ تو اگر مبانیات را درست نکنی، چه قانونی را میخواهی وضع کنی؟ آقای مطهری گفت مجلس جای این حرفها نیست، من هم گفتم پس جای این است که برویم پشت تریبون و به این و آن توهین کرده و علیه دیگران فحاشی کنیم؟
تا اینکه مناظره به بحث مخارج رسید و آقای مطهری گفت که ما نفری ۲۰ میلیون گذاشتهایم و بقیه را خانه کارگر تأمین کرد. آقای مطهری درباره مخارج جبهه پایداری مدعی شد که آقای روانبخش گفته ۴۵۰ میلیون تومان خمس آقای محصولی را برای مخارج جبهه پایداری هزینه کردهاید. من این خبر را اصلاً نشنیده بودم به همین دلیل گفتم صحت و بطلان این موضوع را خبر ندارم و نه تأیید میکنم و نه تکذیب. اما اگر میگویی یک مرجعی اجازه داده، دیگر تو حق حرف زدن را نداری، چراکه وقتی مراجع اجازه کاری را بدهند، آن کار شرعی است که متأسفانه این بخش صحبتهای من که صوت آن نیز موجود است، به درستی منتشر نشده است و برخی از سایتها مثل خبرآنلاین و... بیمهری کرده و اگرها و شرطها را حذف کردند. جالب بود که در جایی از قول من نوشته بودند پول خمس اقای محصولی الان برای جبهه پایداری هزینه میشود که این دروغی بیش نبود.
من که میگویم در حوزه خبرنگاری باید اندیشه اسلامی داشته باشیم، معنایش همین است. چه اشکالی دارد که ما صداقت داشته باشیم؟ رسانه باید منتقلکننده باشد نه اینکه نظر خودش را اعمال کنید.
من از خود آقای محصولی هم این موضوع را پرسیدم، گفت اصلاً پولی در کار نبود، این پول برای ۱۰ سال قبل بود و الان ربطی ندارد.
من اینجا از برخی خبرنگاران این گلایه را بکنم که موضوعات را درست منتقل نمیکنند، نمیگویم غرض دارند، اما درست متوجه شوند، بعد منتقل کنند.
- در این دوره از انتخابات شاگردان آیت الله مصباح یزدی بعد از درس و بحث وارد عرصه عمل و کارهای اجرایی شدهاند. آیا آیتالله مصباح در این زمینه توصیه کردند؟
خیر. آیتالله مصباح یک فرمایش کلی دارند که هر کس میتواند به نظام و اسلام و رهبری خدمت کند، تکلیف شرعی دارد البته این موضوع را به صورت کلی مطرح کردند اما اینطور نبوده که ایشان به صورت فردی به کسی بگوید کاندیدا شود. اینگونه بوده که کسی برای مشاوره خدمت ایشان برود و از حاجآقا نظر بخواهد و ایشان فرمودند بنده مانع نمیشوم، بالاخره ما عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی و کارگر آنجا هستیم و به لحاظ قانونی ایشان میتوانند مانع شوند، اما مانع کسی نمیشوند.
- علیرغم اینکه حضرتعالی یک چهره برجسته علمی در کشور هستید، برای مردم به طور کامل شناخته شده نیستید لذا میخواستیم چند سؤال درباره خودتان بپرسیم تا کمی بیشتر مردم با شما آشنا شوند. اول اینکه چند ساله هستید؟
من متولد سال ۴۴ هستم و ۴۶ سال دارم.
- چند سال است عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی هستید؟
از سال ۷۹.
- یک سابقه و رزومهای از خودتان ارائه میفرمایید؟
من متولد شهرستان بابل هستم. دبستان و راهنمایی را در بابل خواندمع سوم راهنمایی که بودم، انقلاب شد، خانواده من مذهبی بود و اخوی ما توسط ساواک دستگیر شد. چندباری هم بنده به همراه اخوی در راهپیماییها شرکت میکردم. آن موقع آنجا چپها زیاد بودند. ما صبح تا ظهر کلاس میرفتیم و عصرها سر چهارراهها بحث میکردیم.
مقدارکی هم در جبهه حضور داشتم تا اینکه طلبه شدم و یک سال و اندی تهران بودم که 6 ماه در مدرسه آقای مجتهدی درس میخواندم. بعد به شهرستان خودمان که یک حوزه بسیار قوی در آنجا تأسیس شده بود، منتقل شدم و تا حد کفایه خواندم و درس هم میدادم تا اینکه آقای مجتهدی گفتند که باید برگردی، من هم برگشتم. سال ۷۴ به قم رفتم و سال ۷۵ به طور جدی وارد مؤسسه امام خمینی (ره) شدم و در سال ۷۶ وارد بحثهای جدی دانشجویی شدم و در دوره دوم طرح ولایت دانشجویی با نظر آیتالله مصباح به دورههای طرح ولایت رفتم.
بعد از اینکه ارشد را تمام کردم، ۲-۳ سالی فاصله افتاد تا اینکه در سال ۸۶ دکترای فلسفه از مؤسسه دریافت کردم. همان روزی که دفاعیه دکترا داشتم، روز معارفه من نیز بود.
قبل از سال ۷۴ مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای خبرگان فرمودند مجلس خبرگان رهبر را انتخاب میکند و پرچم نظام دست ولی فقیه است. شماها باید شبهات را رفع کرده و نظام سیاسی اسلام را تبیین کنید. دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری دو تا کارپرداز مالی و فرهنگی دارد که کارپرداز فرهنگی در این زمینه مأمور شد که مرکز تحقیقاتی تشکیل دهد. زمانی که آیتالله یزدی دبیر مجلس خبرگان شد، به آقای آملی لاریجانی گفت که مسئولیت مرکز تحقیقات را بپذیرد. آقای لاریجانی هم این کار را به بنده سپرد.
مرکز تحقیقات به لحاظ چارت تشکیلاتی کمتر از گروه پژوهشی است. ۳ گروه پژوهشی یک پژوهشکده را تشکیل میدهد و ۳ گروه پژوهشکده یک پژوهشگاه میشود.
ما آن مرکز تحقیقات را تبدیل کردیم به یک پژوهشگاه که الان ۴ گروه پژوهشی فلسفه سیاسی، فقه سیاسی، قانون اساسی و مجلس خبرگان.
خود مجلس خبرگان یک گروه پژوهشی دارد که میخواهیم ببینیم در نظامات سیاسی دنیا بدیلی هم دارد یا خیر؟
اعضای هیئت علمی هم داریم که با مجوز وزارت علوم فعالیت میکنند، البته موافقت اصولی گرفتیم و موافقت قطعی هم باید بگیریم.
یک بخش مسئولیت من الان در اینجاست.
- حاج آقا! بحث مجلس خبرگان را مطرح کردید. اخیراً مطلبی از قول مقام معظم رهبری مطرح شده مبنی بر اینکه مجلس خبرگان بر شرایط رهبری نظارت دارد و نمیتواند در جزئیات عملکرد وارد شود. برخیها این موضوع را دستمایه جوسازیهای خود قرار دادهاند. نظرتان در این باره چیست؟
قانون اساسی مجلس خبرگان را مؤظف به احراز استمرار و تداوم شرایط رهبری کرده است، یعنی ببیند شرایطی مثل تقوا و عدالت که در گذشته بوده، الان هم در رهبر احراز میشود یا نه. برخی از این اصل برداشت کردند که مجلس خبرگان باید بر رهبری نظارت کند. نظارت ثمره حقوقی دارد و اگر گفتیم نظارت، این نظارت استصوابی است یا استطلاعی؟ در هیچ جای قانون اساسی نیامده که مجلس خبرگان حق نظارت بر ولیفقیه دارد. در همین موضوع کتابی به عنوان «نظارت بر رهبری» در پژوهشکده دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری تدوین شده بود که قرار شد در زمان ما به چاپ برسد که آیتالله آملی لاریجانی گفت نام این کتاب باید تغییر کند چراکه هیچ چیزی به نام نظارت بر رهبری نداریم.
فرق است بین نظارت بر رهبری و احراز شرایط رهبری در ولی فقیه.
میتوانند بگویند که رهبری به این دلایل دیگر عادل نیست اما نظارت بار حقوقی و لوازمی دارد، لذا رفتند خدمت مقام معظم رهبری که ایشان هم آن موضوع را به همین موارد قانونی استناد کردهاند.
من دیدم این بحثها را آقای هاشمی در زمان دوم خرداد در مصاحبهای نقل میکند و میگوید ما رفتیم پیش رهبری و استدلال کردیم اما استدلال رهبری درست بود.
ثمره دیگر نظارت این است که مثلا از دفتر باید فلانی بیاید مجلس خبرگان و درباره کارهایش به خبرگان توضیح دهد، اما مجلس خبرگان چنین حقی را درباره مجموعههای زیر نظر رهبری ندارد اما میتواند از عملکردها اطلاع داشته باشد. رهبری میفرمایند مجلس خبرگان در راستای احراز وجود شرایط رهبری میتواند کارها را بررسی کند اما نظارتی مثل نظارت استصوابی برای مجلس خبرگان در قانون دیده نشده است. اینکه برخی بگویند دیگر همه چیز تمام شد و کسی دیگر نمیتواند در کارها دخالت کند، این حرفها ظلم به مباحث علمی است.
- اخیراً هم آقای ... در صدا و سیما گفته بود که فقها باید مطمئن شوند که مقام معظم رهبری کشور را فقهی اداره میکنند یا نه، یعنی میتوانند از رهبری سؤال کنند منبع فقهی، ادله و منابع تصمیمات رهبری چیست!
ابتدا من صحبتم را تکمیل کنم. پس رهبری دست همه را برای بررسی شرایط باز گذاشتهاند، درضمن مجلس خبرگان کمیسیونی دارد که مؤظف است استنباط کند که آیا رهبری شرایط لازم را داراست یا نه. یعنی به معنای عرفی دارد نظارت میکند. خیلی وقتها هم اعضای این کمیسیون به دیدار رهبری میروند و با ایشان بحث میکنند که مثلاً اینجا چرا این کار را کردید؟
ما معتقدیم راه برای اشکال کردن به رهبری باید در بستر جامعه باز باشد اما شرایط آن باید حفظ شود یعنی نباید اینطور باشد که هر کسی به خودش اجازه دهد هرچیزی که از دهانش خارج میشود را بگوید. شیوه انتقاد به رهبری را از حضرت امیر (ع) آموختهایم. ایشان که ولی معصوم بودند، میفرمایند میتوانید به من هم انتقاد کنید اما کسانی که میتوانند انتقاد کنند، دو دسته هستند؛ اول کسی که غرض و مرض دارد که حضرت میفرمایند حق حرفزدن ندارد، چه آنکه طلحه و زبیر بعد از انتخاب حضرت علی(ع) به ایشان میگویند چرا با ما مشورت نمیکنید، حضرت میفرمایند نیازی به مشورت شما ندارم. قرآن و سنت هست و من به آن عمل میکنم. دست آخر میفرمایند اگر لازم باشد با شما هم مشورت میکنم.
دسته دوم هم افراد متقی هستند که حضرت علی به آنها میبالند، حضرت به این افراد میفرماید شما با دو شرط حق انتقاد دارید؛ اول اینکه نیرنگ نباشد و دوم اینکه تردیدآمیز نباشد. ما میگویم اشکالی ندارد که افراد سالم اگر اشکالی در کار رهبری میبینند، انتقاد کنند، اما باید نامهاش را بنویسد و به مجلس خبرگان ارائه کند تا در همان کمیسیون مربوطه بررسی شود. اما اینکه فردی بخواهد هرکجا که خواست، نقد کند، به لحاظ روانشناختی تأثیر رهبری را کم میکند و مثل این میماند که در یک خانه مادر در مقابل فرزندان به پدر خانواده توهین کند و دائماً پدر تضعیف را کند که در این صورت حرف او دیگر برای خانواده اعتبار نخواهد داشت. پس راه برای انتقاد از رهبری وجود دارد اما باید در بستر قانونی آن انجام شود.
- انتقاد به رهبری منافاتی با ولایتمداری ندارد؟
این موضوع برای کسی است که به یقین رسیده که کاری که رهبری میکند، به آن انتقاد وارد است. ممکن است از روی جهل مرکب به این یقین برسد. گفت ندانم که ندانم اما یقین دارم اما فکر میکنم این انتقاد، خدمت به رهبری خواهد شد.
اما بنده معتقدم اشاره رهبری برای من حجت است. واقع هم همین است و انسان باید انصاف داشته باشد. اما فرض کنیم در یک مورد خاص مثلاً آقا فرمودند این آقا صالح هست، اما یکی بگوید این فرد همسایه من است و مثلاً 20 سال است او را میشناسم و میدانم که اینطور نیست. اینجا میتواند نامهای بنویسد و این موضوع را با شواهدش بگوید. این کار منافاتی با ولایتپذیری ندارد.
- حاجآقا! آقای مشایی بالاخره حاضر به مناظره با شما نشد؟
معتقدم فکر آقای مشایی تداوم فکر اصلاحات است. من مدتی روی افکار آقای مشایی کار کردم، دیدم تصدیق پلورالیسم و اومانیسم است که این افکار همان افکار خاتمی و سیر اصلاحات بوده و حرف جدیدی نیست. الان هم که میبینیم بین مشایی و اصلاحطلبان سازش صورت گرفته، حتماً سرّی دارد چراکه از قدیم گفتند کبوتر با کبوتر، باز با باز. باید یک قرابت فکری بین اینها باشد.
بعد از انتقادهای دوستان ما به اظهارات مشایی، آقای احمدینژاد اعلام کرد این شیوه برخورد نیست و آقای مشایی متفکر است و فکری را ارائه داده است. از همینرو بنده به صراحت گفتم اگر آقای مشایی ادعا میکند که صاحب فکر، نظر و ایدئولوژی است، بهتر است در دیدگان افکار عمومی به پای میز مناظره بیاید ولی جوابی ندادند تا اینکه یک روحانی گفت من حاضرم مناظره کنم که این جای گلایه دارد، چراکه کمی تأمل نمیکند که شاید مشایی بخواهد دو روحانی را به جان هم بیندازد.
نکته دوم اینکه فرضاً اگر من در مناظره با این روحانی غلبه کردم، آقای مشایی میگوید من که به مناظره نرفته بودم، او ضعیف بود.
اگر مشایی متفکر است، چرا مناظره نمیکند؟ البته یقین داشتم که حاضر به مناظره نمیشود، چون معتقدم مشایی تداوم اصلاحات است و من خودم آقای خاتمی را به مناظره دعوت کردم اما او حاضر به مناظره نشد، آقای سروش و دیگران هم به مناظره نیامدند.
- حاجآقا آقای مشایی، و سروش و شریفزاده که یادداشتی نوشت و افکار مشایی را تشریح کرد، ابتدا میگویند اعتقادی به پلورالیسم نداریم ولی حرفی که میزنند به پلورالیسم میرسد. جالب است که همه اینها به یک شعر مولوی استناد میکنند که "هرچه میخواهد دل تنگت بگو". فکر کنم ریشه انحراف در شعر مولوی است. این شعر مشکلی دارد حاج آقا؟
نه؛ مشکل در برداشت این افراد از این شعر است.
- حتی در کتابهای درسی ما این شعر آمده است که "هیچ آدابی و ترتیبی مجو، هرچه میخواهد دل تنگت بگو". اینها میگویند این شعر یعنی شریعت را کنار بگذاریم و به طریقت بپردازیم.
البته من اهل شعر نیستم اما چند نقد به این حرفها وارد است. اولاً مغالطه شخصیتطلبی است. مولوی میگوید، خب میخواست نگوید. شعر گفته است، مگر شعر حجت است؟ ثانیا آیا واقعا مراد مولوی همین است؟
شاید یک واقعهای رخ نداده باشد اما شاعر با این شعر میخواهد پیامی را منتقل کند. میگویند "دید موسی یک شیانی را به راه". من دنبال سند این موضوع رفتم اما مطلقاً چنین چیزی واقعیت نداشته و هیچ سندی هم ندارد. در کدام کتاب تاریخی یا روایتی این موضوع آمده است؟ مولوی با بیان این شعر میخواهد پیامی را منتقل کند، اما آیا پیام او پلورالیسم است؟
مولوی در جای دیگری میگوید هر کس طرفدار پلورالیسم باشد، از سگ هم پستتر است. این موضوع را در کتاب شمولگرایی که نقد پلورالیسم دینی و صراطهای مستقیم دکتر سروش است، آوردهام.
در کتاب فیهمافیه مولوی آمده یکی از مسیحیان به مولوی میگوید شاگردان تو به من مسیحی گفتند که حرفت درست است. مولوی گفت شاگردهای من گفتند حرف تو درست است، گفت بله، مولوی شروع میکند به اینکه شاگردان مست بودند، یک حرفی را زدند و ... که این فرد مسیحی میگوید این حرفها چه ربطی به من دارد. مولوی در اینجا میگوید تو اول بگو چرا مسیحی هستی؟ او میگوید پدر و مادر من مسیحی بودند، اینجا مولوی وارد نقد پلورالیسم میشود و میگوید فرض کن اگر بچهای فلج به دنیا بیاید و دارویی هم برای شفا وجود داشته باشد، بگوید چون پدر و مادرم من را فلج به دنیا آوردند، من باید فلج بمانم. مولوی میگوید یک سگی که سلطان او را به قصر میبرد، پدر و مادرش او را کجا به دنیا آوردند؟ در صحرا و در میا ن آشغالها! اما این سگ بگوید چون پدر و مادرم در آنجا هستند، سگ سلطان نمیشوم. مولوی میگوید وقتی یک حیوان اینگونه رفتار میکند، یک انسان بگوید چون پدر و مادرم مسیحی بودند، من باید مسیحی باشم.
ما باید دقیق باشیم ببینیم پیام این شعر چیست؟
- در صورت کسب رأی مردم و ورود به مجلس، آیا فعالیتهای مطالعاتی و تحقیقاتی خود را ادامه خواهید داد؟
چون آرزو بر جوانان عیب نیست، من هم این آرزو را دارم. ما نباید از کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی فارغ شویم. تا چه زمانی میشود از کیسه خورد؟ باید مؤظف باشم که حداقل در روز ۲ ساعت مطالعه کنم.
- مقام معظم رهبری در سفری که به قم داشتند، تأکید کردند که حوزههای علمیه باید از مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) الگو بگیرند. آیا از این الگو میشود برای دانشگاههای کشور استفاده کرد؟
خیلی میشود استفاده کرد، البته الگوی کاملی نیست و من هم نقد دارم اما خیلی میشود از این الگو در دانشگاهها استفاده کرد، البته مدیر باید معتقد باشد.
- شما مجلس هشتم را نسبت به مجالس گذشته چطور ارزیابی میکنید؟
بنده سیاسی نیستم و واقعاً نمیتوانم.
- در حوزه خودتان یعنی اسلامیسازی جامعه و دانشگاهها ارزیابی کنید!
در این زمینه در هیچ دورهای از مجلس کاری انجام نشده است. این مشکل اساسی است.
- به نظر شما این احمدینژاد امروز همان احمدینژاد سال 84 است، یعنی تفکرات امروز او در گذشته ریشه داشت؟ یعنی یک خطی بود که زاویه کمی داشت و الان این زاویه بیشتر شده یا نه احمدینژاد 84 بعدها زاویه پیدا کرد. چون برخی میگویند این احمدینژاد همان احمدینژاد سال 84 است و هیچ تفاوتی با آن موقع نکرده، آن موقع برای کسب رأی آنگونه موضع میگرفته است والا نوع نگاهش به مسائل کلان در همان سال 84 همانی است که الان دارد.
اولاً که احمدینژاد صادق بوده و هست، حتی در دفاعی که از مشایی میکند که البته دفاع غلطی است و ما آنرا قبول نداریم. این دفاع از فکر دوگونه است؛ یکی این است که علم دارم که این فکر ضداسلامی و فاسد است و خودم هم به آن معتقدم، مثل یک اصلاحطلب که از یک اصلاحطلب دیگر دفاع میکند. مثلا حجاریان از خاتمی دفاع میکند اما یک زمان من معتقدم که اینکه میگویند فاسد است، فاسد نیست، این فرد آدم فاسدی نیست بلکه متقی است و دیگران به او تهمت میزنند. این دو نگاه با هم متفاوت است و معتقدم نوع نگاه احمدینژاد در دفاع از مشایی از نوع نگاه دوم است. من این را خصوصی و عمومی به احمدینژاد گفتم. چرا احمدینژاد اصرار دارد بگوید مشایی نماز شبش ترک نمیشود؟ چرا به این موارد استناد میکند؟ این موضوع به این معناست که آقای احمدینژاد بنمایه فکری و تصمیمگیری و داوریاش، دینی است. آقای احمدینژاد الان دارد از یک فکر غلط و فاسد دفاع میکند اما فکر میکند که فکر فاسدی نیست که در هر دو صورت یک خروجی دارد اما خطر آن از آدم فاسد کمتر است و البته ثابت میکند که احمدینژاد از ابتدا سالم بوده است.
حالا بعد از خانهنشینی احمدینژاد "دیدید گفتیم"ها زیاد شد. یک سؤالی در این زمینه مطرح است که میگویند آقای هاشمی نامه داد و از ابتدا میدانست ضدولایت فقیه است اما رهبری نمیدانست، پس هاشمی تشخیصش قویتر است.
تحلیل من این است که اسلام حکومت دارد یا نه، میگوییم بله دارد. قرآن میگوید دست دزد را قطع کنید که اجرای این حکم قرآن نیاز به نیروی نظامی و انتظامی میخواهد. حالا آیا طرف واقعا دزدی کرده است؟ پس قوه قضاییه میخواهیم که این را تشخیص دهد. پس اسلام حکومت دارد. اولین حکومت که تشکیل شد، حکومت وجود مبارک پیامبر اعظم (ص) بود. حکومت فقط رهبر که نمیخواهد. فرماندار، بخشدار، قاضی، مدیر و ... میخواهد. حالا سؤال این است پیغمبر فقط یک معصوم داشت که آن هم حضرت علی (ع) بود، لذا مجبور است برای پستهای حکومتی از افراد غیرمعصوم استفاده کند. یعنی 99 درصد مدیران پیامبر غیرمعصوم بودند. افراد غیرمعصوم هم ممکن است همین فردا اشتباه، خطا و فساد کند. حالا پیامبر باید حکومت تشکیل بدهند یا نه؟
یا در زمان حضرت امیر(ع) که حکومت فقط مدینه و عربستان نبود و چندین کشور دنیا تحت حکومت بودند، ایشان فقط دو معصوم داشتند که حسنین (ع) بودند. بقیه افراد حکومت علی (ع) همین افراد غیرمعصوم بودند.
به عقب برمیگردیم، میپرسیم جناب پیغمبر(ع) شما میدانستی که زبیر بعداً جلوی امام علی(ع) میایستد؟ پس چرا برای خودش و شمشیرش دعا کردی؟
خوب شد من و تو زمان صدر اسلام نبودیم. طلحه و زبیر همطراز امیرالمؤمنین بودند. حضرت امیر سردار سپاه اسلام بود و طلحه و زبیر هم بودند. حضرت امیر برای اسلام زحمت کشید، طلحه و زبیر هم زحمت کشیدند. پیامبر از حضرت امیر تعریف کردند، از آنها هم تعریف کردند.
خب سؤال! پیامبر از طلحه و زبیر به عنوان مدیران حکومت استفاده کند یا نه؟ ممکن است اینها فردا فاسد شوند!
مدیر موفق آن است که بتواند از همین انسانهای غیرمعصوم استفاده کند و اهداف خود را پیش ببرد. پیامبر از همین انسانهای غیرمعصوم استفاده کرد و توانست تمدن بزرگ اسلامی را بسازد.
این بزرگترین هنر یک مدیر است.
آیا مقام معظم رهبری میدانست احمدینژاد مشایی دارد؟ بله میدانست. پس چرا آنقدر دفاع کرد؟ جواب این است که در دوران دوم خرداد و کارگزاران هیچ جایی از اسلام نبود که مورد حمله قرار نگرفته باشد. به قرآن، توحید و همه چیز حمله کردند. مثلا هجمه کردند که عمر ۹۵۰ ساله حضرت نوح در قرآن محال است و مراد قرآن قبیله حضرت نوح است اما چرا میخواستند این مورد را بزنند؟ کسی که نمیتواند ۹۵۰ سال عمر کند، ۱۱۰۰ سال هم نمیتواند عمر کند.
آقا گفتند نگران بودند که مقامات دولتی در خارج که میروند، چه میخواهند بگویند. آقا در دوره اول احمدینژاد میگویند که قطار انقلاب به ریل بازگشت، یعنی قطار انقلاب در دوران دوم خرداد از ریل خارج شده بود. خب چه کسی میخواست جلوی این سیل بایستد؟
آقا میدانست احمدینژاد مشایی دارد، اما با اهرم احمدینژاد به تمام اهداف نظام رسیدند. در بحث هستهای ما در زمان خاتمی کجا بودیم الان کجا هستیم. در بحث فضا و غیره چطور؟
ما در این دولت کارآمدی نظام مبتنی بر ولایت فقیه را در زندگی مردم شاهد بودیم. این نظام میتواند این همه پیشرفت علمی داشته باشد.
در بعد بینالمللی چطور؟ ابتدای انقلاب کدام یک از کشورهای منطقه با ما بودند؟ با این همه فشار و این همه تحریم، چقدر موفق شدیم؟ در کشورهای منطقه آقا دارند سنگر به سنگر فتح میکنند، یعنی آقا با این احمدینژاد در حوزه داخلی و خارجی اهداف انقلاب و نظام را محقق کردند. پس "دیدید گفتید"ها معنا ندارد. تا مادامی که در خط است، از او دفاع میکند، وقتی در خط نیست، دیگر دفاعی در کار نیست.
- حاجآقا! جریان انحرافی را خطرناکتر میدانید یا جریان فتنه را؟
جریان فتنه خطرناکتر از جریان انحرافی است و انحراف هم ادامه فتنه است.
- شما به تمام اعضای لیست جبهه پایداری در تهران رأی میدهید؟
علامه مصباح یزدی لیست جبهه پایداری را ترجیح دادهاند، لذا بنده نیز به این لیست رأی خواهم داد.
- بحث مناظره شما با آقای دکتر سروش در برخی مقاطع بسیار جدی شده بود اما او میگوید از ترس بازداشت شدن به تهران نمیآید، شما چه راهکاری برای مناظره دارید؟
از سال ۷۳ حضرت علامه مصباح یزدی از وی برای مناظره دعوت کرد اما وی نیامد. آن دورانی که ایشان در ایران بودند، بارها تقاضای مناظره کردم اما نپذیرفت. صریحاً به من گفت من آماده مناظره به هیچ کس نیستم. الان هم اگر نمیخواهد به ایران بیاید، من حاضرم در هر جای دنیا با سروش مناظره کنم. اصلاً چرا یکی از شاگردهای او حاضر به مناظره نمیشود؟