نام آذربايجان و تاريخ انقلاب اسلامي به خود نديده است كه مردان آذربايجان ذره اي در دفاع از اسلام ترديدي به خود داده باشد.
دوران دفاع مقدس طلايي ترين مقطع تاريخي است كه سربازان خميني كبير در مصاف با دشمن دون آنچنان از خود بيخود شدند كه بايد گفت قلمت بشكند اي تاريخ اگر ننويسي كه چگونه سربازان خميني كبير مظلومانه در نبرد با دشمنان قسم خورده انقلاب و اسلام به شهادت رسيده اند.
اما لشكر غيرتمند 31 عاشورا و شيرمردان غيور آذربايجان جور ديگري در اين حماسه حاضر شدند.
به اذعان همه فرماندهان دفاع مقدس هر گاه عملياتي سخت در جبهه ها پيش مي آمد ،لشكر 31 عاشورا و سربازان سردار رشيد اسلام مهدي باكري پيشقدم مي شدند و آنچنان حماسه مي آفريدند كه بارها حضرت امام خميني (ره) از دليرمردي هاي اين خطه به نيكي ياد كردند.
همچنانكه شهيد همت نيز مي گفت: «طبق دستورات ولایت امروز در جامعه انقلاب اسلامی ما دو روند بیشتر نداریم: امامت و امت، امامت و حزب الله والسلام. خط سومی نداریم. در این روند و در این قانون و در این چارچوب، باید اطاعت محض از دستورات ولایت سمبل فکری و عقیدتی و انسجام روحی و معنوی برای یک مؤمن و یک انسان حزب الله باشد و خواهد بود.» شهيد باكري نيز به كرات در ميان رزمندگان لشكر 31 عاشورا و مردان مرد اين لشكر دعوت به ولايت و امامت مي كرد.
تبعيت محض اين شهيد بزرگوار از امام امت عام و خاص مردمان است. ذوب او در ولايت و پيروي از خط اصيل ولايت كاري كرده بود كه اخلاق اين شهيد در ميدان رزم خيلي ها را مجذوب كرده بود.
شهيدان دوران دفاع مقدس برنده آزمايش ها و ابتلائات الهي شدند همين مردم كوچه بازي كه گاهي ما دانشگاهيان آنها را كه در اتوبوس و مترو كه مي بينيم و بحث و جدل سياسي مي كنند مي گوييم عوام هستند و بينشي ندارند ولي همين عوام در اين چند ماه برنده شدند و باز آنها پاي ولايت ايستادند و دل رهبر عزيزمان باز به همين ها خوش شد.
خاطرات شهداي جوان هم سن و سال خودم را كه اين روزها مي خوانم با خود مي گويم ما چه بي غيرتيم آنها چه ميزان پاي ولايت بودند و امروز ما چه مي كنيم اصلا اين دنيا و پيچيدگي هاي آن ما را خيلي با خودش برده اصلا نه براي دينمان وقت مي گذاريم.
شايد يادمان رفته كه ما مديون خون آنها و امنيت امروز را مرهون فداكاري آنهاييم
فكر كنم يادمان رفته كه اين ايران هزاران شهيد داده تا امروزي براي ما ساخته است.
و وصيت نامه شهيد باكري را هر گاه مي خوانيم مي بينيم كه نوشته است:
«خدايا مرا پاكيزه بپذير»
اگر همسر شهيد همت مي گويد كه ابراهيم چشمان زيبايي داشت و هيچ گاه اين چشمان براي نامحرم و گناه باز نشد و خدا اين چشمان را براي خودش برد بايد بگوييم كه شهيد باكري نيز در نجواهاي شبانه از محبوب خويش خواسته بود كه حتي بدن او هم در اين دنياي فاني نماند و خدا با خودش ببرد و اين شد كه جسد شهيد نيز باقي نماند و در آب هاي اروند رود ماند تا سندي براي حقانيت راه و رسم ولايت باشد.