در منزلتان نشستهاید که صدای یک انفجار مهیب به گوشتان میرسد؛ صدای بلندی که لحظاتی بعد با داد و فریاد ادامه مییابد و کمی بعد در نقطهای دورتر تکرار میشود تا متوجه شوید، شهرتان در حال بمباران است؛ این شرح حال خرمشهریهایی است که ۲۹ شهریور سال ۵۹ را درک کردهاند.
به گزارش تابناک، فتح خرمشهر در سومین روز سومین ماه سی سال پیش، فصل درخشانی در جنگ تحمیلی است که توانست همه معادلات جنگ را به سود ما تغییر دهد؛ فتحی که آزادسازی بخشی از خاک وطنمان را در پی داشت که ۵۷۸ روز پیش مقاومت جانانه مردمیاش شکسته شده بود.
روزهای آخر مقاومت، جنگ با دشمن خیابانی شده بود و دلاوران ایرانی، تن به تانک میزدند تا مبادا خاک به بیگانه بدهند؛ با شور و شوقی که انگار نه انگار یک ماه نه خوابشان خواب بوده و نه قوتی جز لایموت داشتهاند. بخش شمالی شهر به تصرف دشمن درمیآید و به یاری لشکر چند صد نفره مردمی پس گرفته میشود تا دشمن با لشکرهای زرهی و پیاده بازگردد و سرانجام شهر سقوط کند تا بازماندگان درون شهر به شمال کارون عقب بنشینند و شبانه از رود بگذرند.
برخی به مسجد جامع سر میزدند تا همه روزهای گذشته را یک بار دیگر مرور کنند، چون معلوم نبود کی برخواهند گشت. برخی هم که اصل گریه امانشان نمیداد، چیزی ببینند. یک ماه درگیری با دشمن در کوچه پس کوچههای زیستگاهشان به پایان رسیده بود و حالا زمان تن دادن به قدرت دشمنی بود که سالها برای این روز برنامه ریخته بود و نمیشد با جمعی از جوانان شهر استان جلویشان ایستاد؛ خون خرمشهر کم بود.
اما اکنون زمان دیگری رسیده بود؛ زمان پیروزی و بغض شکستن. کمتر از دو سال زمان لازم بود تا آماده انتقام نهایی شویم، با لشکری که آماده فتح بود و میخواست دفاع از خاکش را با بازپسگیری سمبل جشن و سرور دشمن تکمیل کند و خون فراوان داشت.
خونها جوشید و سربازان دوان دوان به سمت دشمن هجوم بردند و اینقدر سریع به پیش رفتند که دشمن با وجود اتصال عقبه سپاهش به خاک خودی هم نتوانست فرار کند تا نوزده هزار اسیر عملیات آزادسازی خرمشهر عددی باشد که در جهان دهان به دهان بچرخد و بهتآفرینی کند.
اکنون سی سال از آن ماجرا میگذرد، ولی خوب که به ماجرا دقیق میشویم، مو به تنمان سیخ میشود؛ اگر خرمشهر آزاد نشده بود، چگونه میتوانستیم سر بلند کنیم؟
اگر خرمشهر آزاد نشده بود، چند عراق دیگر دست درازی به خاکمان را در پیش میگرفتند؟
اگر خرمشهر بازپس گرفته نشده بود... ؟
هر چه بیشتر بپرسیم، بیشتر به یاد میآوریم که مگر نه بحرینها، هراتها و قفقازها را کندند و واکنشی ندیدند؟ حالا چه شد که در ماجرای خرمشهر این اتفاق نیفتاد؟
انگار این موضوع به گوش حاکم وقت عراق هم رسیده بود که پس از شکست کودتای نوژه در یک سخنرانی ـ که واشنگتن پست منتشر کرد ـ میگوید: «اکنون برای استرداد سه جزیره واقع در خلیج [فارس] که توسط شاه اشغال شده است، توانایی نظامی لازم را داریم. هرگز از زمان اشغال این سه جزیره ساکت ننشستهایم و همواره از نظر نظامی و اقتصادی برای پس گرفتن سه جزیره مذکور آمادگی داشتهایم».
بدین ترتیب صدام در نقش بزرگترِ کشورهای عرب منطقه قرار میگیرد تا انتقام دادهایی که بر آنها روا داشتهایم بستاند (!) و با سخنانی از این دست، نشان میدهد بهترین فرد برای تحقق تفکرات پان عربیسم منطقه است، چرا که هنوز هم تندروهای آن ور آبی از نام ناقص برای خلیج فارس بهره میگیرند و جزایر ایرانی را متعلق به کشوری میخوانند که پیشینهاش به اندازه آخرین سند نوشته شده در مورد جزایر هم نمیرسد!
اکنون شاید راحتتر بتوان درباره خلق نشدن حماسه سوم خرداد پرسید که اگر خرمشهر باز پس گرفته نمیشد، چه سرنوشتی در انتظارمان بود.
به عبارت بهتر، این فتح از این روی اهمیت پیدا میکند که همگان در دور و نزدیک دانستند، ما ملتی هستیم که اجازه پاره شدن وطنمان را نخواهیم داد. اگر تا دیروز به هزار و یک فریب و شعبده قراردادی تحمیلمان میکردند، اکنون میتوانیم با تکیه بر توان مردمی خودمان، متجاوز دوره دیدهای چون صدامیان را هم به زانو دربیاوریم.
و اینجاست که ادعاهای بیاساس اماراتیها آزارمان میدهد و گاه مجبور به واکنشی میشویم که برخی روشنفکر مآبان عقده گشاییاش میخوانند. سختی، گرانی و هر بحثی که داشته باشیم، میدانیم که در برابر خصم نباید به فکر یاری سازمانهای بینالملی باشیم، بلکه باید کنش را با واکنشی روبهرو کنیم که در خرمشهر نمونهاش ثبت شد. اصلا بر پایه همین باور است که به مسئولان انتقاد میکنیم که چرا به گزافهگوییها پاسخی درخور نمیدهند، وگرنه کیست که نداند شدت واکنش ما به هر گونه دست درازی، تکرار فتح خرمشهر است؟
شاید بد نباشد ماجرای این فتح را در یک مجلد کوچک منتشر کرده و در اختیار برخی سفیران کشورهای دهان گشاد گذاریم تا مرور کنند!