اروپا و آمریکا تبعات ادامه تحریم علیه ایران را به خوبی درک میکنند. وضعیت فعلی اروپا و ادامه بحران از یکسو و تفرقه در سران اروپا با شکست سارکوزی در انتخابات فرانسه اکنون کفه ترازو را به نفع ایران سنگین کرده است.اقتصاد ایران میتواند با نفت بالای ۵۴ دلار، همچنان به حرکت خود ادامه دهد ـ هرچند با زحمت ـ اما اقتصاد غرب مطمئنا توان تحمل نفت با قیمت بالای ۱۰۰ دلار برای مدت زمان طولانی را نخواهد داشت.
هرچند دستاوردهای ملموسی در مذاکرات بغداد به دست نیامد تا بنا بر آن اقتصاد بتواند پیشبینی از آینده داشته باشد، چند نکته در این میان هست که با توجه به آنها، میتوان آینده را به لحاظ اقتصادی امیدوار کننده دانست.
به گزارش «تابناک»، بیگمان باید گفت، آنچه در بروکسل و بغداد روی میز گذاشته شد، صرفنظر از هر دستاورد ذهنی و نظری، این بود که توپ این بازی در زمین مسکو و پاریس ـ برلین افتاد.
داستان بغداد
دیدار مذاکره کنندگان ایران و ۵+۱ در بغداد، در عمل و دستکم یک نتیجه ملموس داشت: دور سومی از مذاکرات کمتر از یک ماه دیگر در مسکو.
از یک نگاه تحلیلی باید گفت که غیر از این نیز راهی وجود نداشت. سران ۵+۱ که در داخل خود انشقاقی به نام چین ـ روسیه دارند، خواستار توقف غنیسازی اورانیوم در حد ۲۰% از ایران بودند و در مقابل به ایران بستهای مبتنی بر سبک کردن تحریمهای آمریکا علیه ایران از جمله همکاری در صنایع هوایی و توسعه بخش انرژی ایران پیشنهاد دادند.
اما این چیزی نبود که ایران را مشتاق کند و مقامات ایرانی عنوان کردند که برای موفقیت در این مذاکرات لازم است بسته پیشنهادی ۵+۱ به شکلی جدی اصلاح و بازبینی شود. خواست جدی ایران در این مذاکرات، لغو یا کاهش تحریمهای شورای امنیت بود که در این میان هر دو کشور چین و روسیه از موضع ایران دفاع میکردند.
همچنین ایران حتی تلویحا با کمک خارجی برای تأمین سوخت ۲۰ درصد برای ایزوتوپهای پزشکی و با بازدید بازرسان آژانس از تأسیسات پارچین موافقت کرد، در حالی که از نظر حقوقی، تأسیسات پارچین از بازرسی آژانس مستثنی است.
اما نکته اینجاست که ۵+۱ معاهده «ان.پی.تی» را زیر گرد و غبار فرو برده است. از سال ۲۰۰۶ تاکنون، حرف این جبهه این بوده که ایران غنی سازی را کامل متوقف کند. نتیجه این امر آن شده که تحریمهای بزرگی به قصد فلج کردن اقتصاد ایران وضع شده است.
حتی اتحادیه اروپا نیز خود را وارد این جریان کرد و تحریم نفتی را علیه ایران وضع نمود که قرار است در نظریه اول جولای اجرا شود؛ این تحریم مکملی بر تحریم آمریکا بر مؤسسات مالی و پولی کشور بود.
اکنون دولت اوباما نیازمند یک توافق است؛ در مسکو یا هر جای دیگر. دلیل این امر نیاز اوباما به بهرهبرداری از یک پیروزی در سیاست خارجی است. پیروزی حتی بزرگتر از فتح بن لادن برای یک مانور انتخاباتی؛ مانوری که در نشست جی هشت هم زمزمههای آن با اظهار خوشبینی اوباما درباره برنامه اتمی ایران شنیده شده بود.
اگر یک چنین توافقی نشود، در آن صورت دولت اوباما مجبور به فشار بر اتحادیه اروپا برای به تأخیر انداختن تحریم نفتی علیه ایران، دستکم تا پایان سال ۲۰۱۲ است، چرا که مسلما دولت ایران از این تحریمها به اندازه آمریکا و اروپا آسیب نمیبیند.
اقتصاد ایران میتواند با نفت بالای ۵۴ دلار، همچنان به حرکت خود ادامه دهد ـ هرچند با زحمت ـ اما اقتصاد غرب مطمئنا توان تحمل نفت با قیمت بالای ۱۰۰ دلار برای مدت زمان طولانی را نخواهد داشت؛ افزون بر آن که هماکنون تهران نفت خود را با ارزهایی نظیر یوان و روپیه هم میفروشد و وارد داد و ستد پایاپای نیز شده است.
در نتیجه نقطه نهایی مشخص است: اوباما و اروپا مجبور به تأخیر در برنامه تحریمی علیه ایران خواهند شد تا از خودزنی در اقتصاد خود جلوگیری کنند.
داستان بروکسل
این داستان اما دقیقا متناظر با نظر هفته نامه اشپیگل است که با خوشحالی تولد پدیدهای جدید به نام مرکولاند (مرکل/اولاند) را ثبت کرد.
فرانسوا اولاند در نخستین کنفرانس خبری خود در بروکسل و پس از نشست سران، از ساعت ۱ نیمه شب بیش از یک ساعت برای خبرنگاران سخنرانی کرد تا سرانجام آنجلا مرکل با پنج دقیقه اتاق نیمه خالی کنفرانس مواجه شود.
اوضاع برای این دو در نشست شبیه به جنگ آخر الزمان بود. اولاند در این میان از هیچ تلاشی فروگذار نکرد تا مرکل را متقاعد کند که انتشار اوراق قرضه، تنها راه خروج اروپا از بحران است؛ تلاشی که از حمایت ایتالیا، اسپانیا، ایرلند و اتریش برخوردار بود.
مرکل اما از رویکردی سه وجهی (بانک مرکزی اروپا، کمیسیون اروپا و صندوق بینالمللی پول) حمایت و استدلال میکرد که انتشار اوراق قرضه، معارض با قانون اتحادیه است؛ استدلالی که از پشتوانه سوئد و فنلاند و هلند برخوردار بود.
اولاند اما با بهانهگیری معتقد بود که معاهدات باید در راستای همسویی با ایده اوراق قرضه تغییر کند، بدون اینکه حتی یک ثانیه به پیامدهای هرج و مرج گونه آن بیندیشد.
همه این مطالب حاکی از آن است که وضعیت اروپا پیچیده است؛ وضعیتی که خروج را اکنون ممکن میسازد و خروجی که تا پیش از این، بدون هیچ شک و شبههای یک تابو بود.
هفدهم ژوئن و با انتخابات پارلملانی یونان که به احتمال بسیار زیاد، حزب جناح چپی سیریزا از آن پیروز بیرون خواهد آمد، تکلیف این تابو و نشست بعدی سران نیز مشخص خواهد شد.
حال این نکته را نیز باید افزود که هنوز رهبران اروپا نمیدانند با یونان چه کنند. از سویی با قطعیت به بازار میگویند که یونان از یورو خارج نخواهد شد و از سویی یونان را تهدید میکنند که اگر به جناح راست رأی ندهد، از یورو خارج میشود!
در نتیجه هیچ عجیب نیست که هم اروپا و هم اوباما در یک چنین وضعیت سردرگم کنندهای قرار بگیرند، وضعیتی که کشتن بن لادن در برابر آن به مانند آب خوردن بود.
رشد اقتصادی که دغدغه امروز اروپا و آمریکاست، از یک سو و وضعیت بغرنج منطقه یورو، امکان هیچ گونه خطایی در محاسبات را به اروپا و آمریکا نمیدهد. شاید اکنون روشنتر باشد که چرا مذاکرات روز دوم در بغداد، آن همه طولانی و حتی به مرحله سوم کشیده شد.
اروپا و آمریکا تبعات ادامه تحریم علیه ایران را به خوبی درک میکنند. وضعیت فعلی اروپا و ادامه بحران از یکسو و تفرقه در سران اروپا با شکست سارکوزی در انتخابات فرانسه اکنون کفه ترازو را به نفع ایران سنگین کرده است.
از آن سو اوباما برای پیروزی در انتخابات بعدی به شدت نیازمند ثبات اقتصادی در اقتصاد تازه از بستر برخاسته آمریکاست؛ ثباتی که بیهیچ تعارفی با اقتصاد اروپا گره خورده است.
بنابراین، میتوان انتظار داشت که در آینده، اقتصاد ایران در معاملهای قرار بگیرد که در آن ایران حرف بیشتری برای گفتن و چانه زنی دارد.