عصرایران ؛ عباس رضایی ثمرین - به تعداد درگیریهای لفظی و فیزیکی که در اطرافتان اتفاق میافتد توجه کنید، فحش و فضیحتهایی که هر روز در کنار گوشتان مثل نقلونبات رد و بدل میشود را از نظر بگذرانید، به دفعاتی که خودتان در طول روز از حرفهای دیگران برافروخته شده و بد و بیراه نثار آنها کرده اید دقت کنید.
اگر اهل استفاده از اتوبوس و تاکسی هستید، مشاجرات لفظی و فیزیکی رقّتانگیز آنجا را مرور کنید، جر و بحثهای درون خانوادگی خود را ببینید و دعواهای زن و شوهری در میان نزدیکانتان را به خاطر بیاورید، لحن هتاکانه برخی نشریات و محصولات فرهنگی(!)،مجادلات قلمی مشمئزکننده برخی از اهالی فرهنگ و هنر، صفات و جملاتی که برخی مسئولان در مجادلات سیاسی نثار یکدیگر میکنند و خیلی چیزهای دیگر که گفتنش به مثنوی هفتاد من ختم میشود را هم مورد مداقه قرار دهید و خوب فکر کنید.
بیمقدمه و بیرودربایستی،« اهل گفتوگو نیستیم » و مادامی که اینچنی هستیم، آرزوی روزهای بهتر در کشورمان، به سرابی دستنیافتنی میماند.
نیک میدانیم که موارد اشاره شده در توصیف رویگردانی ما از گفتوگو، قطرهای از دریایند، اما همین قطره هم برای نشان دادن عمق فاجعه کافی است، فاجعهای که البته از فرط ملموس بودن، شاید نیازی به اثبات هم نداشته باشد.
فارغ از اینکه چرا اینچنین شدهایم -که صاحبنظران علوم اجتماعی باید در این باب داوری کنند- شواهد و قرائن حکایت از این دارد که این موضوع، مشکل دیروز و امروز جامعه ایرانی نیست و این خصیصه از دیرباز گریبانگیرمان بوده است.
این ویژگی حتی مخصوص طبقه یا قشر خاصی از جامعه هم نیست، بلکه در سطوح مختلف و در میان اقشار و گروههای متفاوت ریشه دوانده است. حتی آنهایی که گاهی ژست روشنفکری و رواداری میگیرند هم علیرغم تمام تلاشها، در بزنگاههای حیاتی، نقاب از چهره میاندازند و گفتوگو را به بنبست میکشانند، انتشار عکس جنجالی یک بازیگر و مباحث شکل گرفته در حول این مسئله در شبکههای اجتماعی مجازی، گنجینه قابلمطالعهای از گفتوگوهای عقیم و به بنبست رسیدهی ایرانی بود، گفتوگوهایی که از قضا بین افرادی در گرفته بود كه خیلیهاشان از نظر خاستگاه فرهنگی و اجتماعی، جزء طبقه موسوم به عوام طبقهبندی نمیشوند و جایگاهی فراتر دارند.
اغلب گفتوگوها روند و الگوی تقریبا یکسانی داشت؛ در ابتدای اکثرشان، بحث در چارچوبی کاملاً مدنی -و در شرایطی که همه چیز در پس حجابی از الفاظ و عبارات روشنفکرانه و پرطمطراق پنهان بود- آغاز میشد، رفته رفته اما حجاب مذکور کنار میرفت و با فروریختن ژستها، لحنها عصبیتر و غیرمودبانهتر میشد، در آخر هم، در بسیاری از موارد کار به دعواهای چالهمیدانی و فحاشیهای خجالت آور میکشید.
برخی معتقدند که نفس وجود چنین بحثهایی علیرغم اینکه به مشاجره و گاه هتک حرمت میانجامند، از این حیث که تمرینی برای گفتوگو به شمار میروند، مفید است. نگارنده هم با نگاهی نسبیگرایانه -از این منظر که بودنشان بهتر از نبودنشان است- با این گزاره موافق است اما حتی تمرین نیز قواعد و چارچوبی دارد که اگر رعایت نشود، هیچ معلوم نیست نهایتاً منجر به بهبود اوضاع شود.
تیم فوتبالی که بدون مربی و بر اساس انگارههای نادرست، به اسم تمرین، وقتش را صرف تکرار رویههای غلط کند، هیچگاه در نتیجهگیری بهتر عمل نمیکند.
بحثهایی چون آنچه ذکرش رفت نیز اگر تحت قواعد گفتمانی مشخصی انجام نشوند، لزوماً کارکرد تمرینی نخواهند داشت و بزرگترین خطا زمانی اتفاق خواهد افتاد که به نام تاکید بر کارکرد تمرینی این دست گفتوگوها، دكان «نقد فرهنگ» تخته و عرصه بر نقادان دغدغهمند تنگ شود.
فارغ از تمام این مسائل، گفتوگوگریزی و عدم رواداری اثراتی بنیانكنی را به دنبال دارد كه بعضی از آنها تمام شوون زندگی ایرانی را در نوردیده است.
نگاه تمامیتخواهانه و صفر و یكی كه امروزه از پایینترین سطوح جامعه تا بالاترین سطوح سیاست را در برگرفته، ناشی از همین ویژگی ریشهدار ما ایرانیهاست.
هر كداممان، خود را حق مطلق میدانیم و قطعاً با چنین ذهنیتی، هر گفتوگویی محكوم به شكست است.
اصولاً گفتوگو زمانی میتواند آغاز شود كه خودمحقبینی تمام شده باشد. در نگاه گفتوگوگریز اما خودمحقبینی هیچ وقت تمام نمیشود.
در این نگاه آدمها با كوچكترین لغزش مردود میشوند و طرد. چانهزنی بیمعنا جلوه میكند و ورود به گفتوگو، اگر هم اتفاق بیفتد، با پیشفرضها و پیششرطهایی صورت میگیرد كه ماهیتاً گفتوگو را از اعتبار میاندازد و نتیجهاش را از پیش معلوم میسازد.
عصبیت و پرخاشگری همانطوری كه اشاره شد، از دیگر نشانههای جامعهای است كه با گفتوگو نسبتی ندارد.
در این جامعه عصبیت از مرحله مشاجرات لفظی عادی روزانه فراتر رفته و پرخاشگریهای منجر به خشونتهای خطرناك روز به روز افزایش مییابد، ساختارهای اجتماعی بیش از پیش سست میشوند و به اعتقاد برخی تحلیلگران، جامعه به سمت فروپاشی حركت میكند.
از آنجا كه گفتوگو و چانهزنی ستون سیاست است، سیاست در جامعه گفتوگوگریز مهجور و سیاستورزی با خلائی بنیادین مواجه میشود.
در این جامعه به رویگردانی از گفتوگو بسنده نمیشود و حتی این كار مذموم و ضدارزش هم شمرده میشود، ظرفیت بالای چانهزنی كه در همه جای دنیا از خصایص ستایسشده سیاستمداران است، نقطه ضعف آنان پنداشته میشود، اینجاست كه سیاستورزی واقعی، نیرنگبازی و «پدرسوختهبازی» نامیده میشود و از سیاستمداران واقعی -به فرض وجود- با عناوینی چون سازشكار و حیلهگر یاد میشود.
مبارزه سیاسی، بیش از تدبیر سیاسی اهمیت مییابد و نگاه خودمحقبینانه كه بر همه چیز سیطره پیدا كرده، در پیوند با سیاست و به خصوص مذهب، به آلیاژ خطرناكی تبدیل میشود كه میتواند پیامدهای بنیانبراندازی به دنبال داشته باشد، پیامدهایی كه چنان كه افتد و دانی، ذكرش در این مقال نمیگنجد.
به بن رسیدن سیاست، همه اجزای آن از جمله تحزب را هم بیاثر میكند. فراتر از آن در سیاست بینالملل نیز هرگونه بدهبستان مبتنی بر گفتوگو و چانهزنی، باج دادن تلقی و مذاكره به معنای سنتیاش از اعتبار ساقط میشود، در این جامعه مذاكره موفق، مذاكرهای است كه از حیث دستآوردها، پیروزی 18 بر صفر(!) بر حریف حاصل شود و غیر از آن ممكن است خیانت و سازش تلقی شود.
تفصیل بیشتر در خصوص اثرات رویگردانی از گفتوگو، شاید به مجال دیگری نیاز داشته باشد، همانطور كه ریشهیابی این ماجرا نیز مجال موسع دیگری را میطلبد.
در میان اما آنچه اهمیت دارد، توجه دادن گاه و بیگاه همه به این خصیصه رفتاری فراگیر و عین حال آسیبزاست.
از این منظر تنها طرح مسئله هم مستقل از از ریشهیابی و آسیبشناسی، حائز اهمیت است. گفتوگو و مدارا از رفتارهای اجتماعی ما رخت بر بسته و این عدم حضور در سطوح مختلف هر روز فاجعهای میآفریند، فجایعی كه همه ما به فراخور موقعیت خود، در گوشه و كنار میبینیم و در خیلی از موارد به راحتی از كنارشان میگذریم.
شاید بهترین كار اتمام این یادداشت طرح یك سوال باشد، برای تحقق گفتوگو و رواداری در جامعه ایرانی، چه باید كرد؟
ما دریاهایی هستیم با عمق ناچیز، در تمامی زمینه ها خود را صاحب نظر می دانیم با کمیّ دانسته هایمان.
کارشناس ارشد در تمامی مسائلیم ما
نظر جنابعالی محترم و به جاست، اما آیا تمام این معضلات و مشکلات را میتوان پای مسائل اقتصادی گذاشت؟
این مشکل ریشه ای تر از آنست که طی یک یا دو دهه اتفاق افتاده باشد، به نظر من عدم نقد پذیری و موضع گیریهای تند در مقابل منتقد با فرهنگمان عجین گشته است چه آنکه تاریخ ما پر است از حاکمانی که مستبد بوده اند و در تاریخ این کشور پادشاهی نقد پذیر وجود نداشته است و فضای حاکم بر این کشور از ابتدای پذیرای نقد نبوده است و هیچگاه این فرصت به مردم داده نشده است که به راحتی بتوانند حاکمانشان را نقد کنند و به همین شکل نقد را هم پذیرا نیستند و اساسا ما به این نتیجه رسیده ایم که هرکس ما را نقد کند و یا از سر دلسوزی رفتارمان را واکاوی نماید دشمن ماست و یا از روی حسادت چشم دیدن ما را ندارد و چنین منطقی هیچگاه به ما اجازه نخواهد داد که خود را در معرض نقد دیگران قرار دهیم و اصولا گوشمان تنها شنوای تعریف وتمجید گشته است و ادامه این وضع ما را به جامعه ای بدون منتقد مبدل خواهد نمود که در ان هرگونه صدای مخالف از جانب دشمنانمان خارج میگردد ونه دوستانمان آنهم از سر دلسوزی...
اما راه حل:
به نظر من نقد پذیری را باید از کودکی و دوران ابتدایی به فرزندانمان بیاموزیم، برای مثال به کودکان بیاموزیم که اگر دوستشان از بعضی از رفتار او ناراضی است و رفتار او را نمیپسندد بتواند راحت این موضوع را به او بگوید و او هم نباید از این موضوع ناراحت شود یا به عبارتی دیگر گوش شنوا داشتن را به آنها بیاموزیم تا در نهایت جامعه ای نقد پذیر در آینده داشته باشیم که در آن صدای مخالف(حتی اگر صاحب آن صدا دشمن خونی ما باشد) صحبتش جای شنیده شدن دارد...
از آقای رضایی برای زوم کردن بر این مسئله مهم و حیاتی ایرانیان تشکر می کنم به گمان من این خود انتقادیها امروز بیش از گذشته برای ما که همیشه دچار نوعی خود بزرگ بینی شده بودیم لازم است متإسفانه در بسیاری از مواد ناهنجاریهایی نهادینه شده و به نام فرهنگ در ایران نهادینه شده که با عنایت به ارتباطات آسان و سریع امروزی کشف انها در مقام مقایسه با سایر نقاط دنیا اسان است و باید عزمی راسخ و عمومی برای تصحیح انها به کار گرفت
مقاله شما منو یاد ژاپن و ویتنام میندازه که با وجود بیشترین دشمنی با آمریکا با سیاست و گفتگو و مدارا پیشرفت کردن و جالبتر اینکه ژاپن انرژی صلح آمیز هسته ای هم داره.
اول باید بگم آقا رضا اشتباه نکنید, وقتی دلیل این خصوصیات اخلاقی رو مشکلات مادی و اعصاب بدونیم در واقع داریم خودمون رو گول میزنیم, بهتره بگیم که این مشکلات باعث تشدید این خصوصیات اخلاقی میشوند وگرنه تو بحث های جامعه شناسی هیچ دلیل تنها و مجردی نمیتوان پیدا کرد.
هدف من از نوشتن این نظر تشکر از عصر ایران بود. عصر ایران بنظر من شما دارید بهترین راه حل واسه مشکلات ایران و ایرانی رو بیان میکنید که همون تغییر از درون باشه و این تغییر میسر نمیشه مگه اینکه ما خصوصیات بد اخلاقی مون رو بدونیم, از خوبی هامون زیاد گفتند و گفتیم اما هیچ کس به خصوصیات خوبمون نپرداخته, واقعا این چند وقت که دارین به این موضوعات میپردازین واقعا خوشحال شدم, حس کردم بالاخره یکی ریشه مشکلات رو داره بیان میکنه. البته به شرطی که کارتون ادامه دار باشه.
یه نظر هم دارم: اینکه سعی کنین یه سری کتاب و منبع معرفی کنید یا خواننده ها معرفی کنن(خودم چند بار تو نظراتم اینکارو کرده بودم)
به امید روزی که همه ایرانی ها بفهمن مشکل از درون خودمونه, نه از دنیا, نه از حکومت و نه از هیچ چیز دیگه, همه مشکلات به تک تک خودمون برمیگرده و تنها راه حلش هم خودمون و درون خودمونه.به امید آن روز...
اينه كه اعصاب بهم ميريزه
بهتر است کمی هم دوراندیشی در انتخاب تیتر مطالب شما وجود داشته باشد. شما بر مبنای چه چیزی این موضوع را خصیصه رفتاری ایرانیان می خوانید؟ اینکه بعضی از مسئولان چنین خصیصه ای دارند، دال بر این است که همه اینطوریند؟ ! اگر هدفتان اصلاح و نقدی بر چنین رفتارهایی است، نظر شخصیتان را به همه نسبت ندهید. البته خودم هم از کسانی هستم که خیلی زیاد از این موضوع متضرر شدم ولی باز هم نمیشه گفت همه اینطوریند و این یک رفتار غالب است.
متشکر از مقاله تان
و این فقر فرهنگی وقتی درست میشود که همه ما فهم و درک درستی از زندگی و حقوق فردی و اجتماعی و اعتقادی خودمان داشته باشیم
آرامش روانی زمانی محقق می شودکه ساختاراقتصادی_اجتماعی وسیاسی ازثبات
نسبی برخوردارباشد.وهرکسی درهرعرصه
ازحیات اجتماعیش بااحساس امنیت به امور
خود بپردازد
چند وقتی هست که ایمیل های مختلفی میاد با عنوان "فقط در ایران" که با نشون دادن سوتی ها در جاهای مختلف کشور به تمسخر خودمون می پردازیم.
متاسفانه الان خیلی از آدم ها (حتی تحصیل کرده) به شوخی یا جدی به خاطر ایرانی بودنشون خجالت میکشن که این خیلی بده.
یادمون نره ما ایرانی یا غیر ایرانی افتخار می کنیم بنده خدا هستیم و هیچ شرفی بالاتر از این نیست.
.
و با مشاهده اینجانب 90 درصد مردم فقیر هستند