ارتشبد سابق «حسین فردوست» در بخش دوم کتاب خاطرات خود، صفحهٔ 131 مینویسد:
تصور میکنم نیمه سال ۱۳۲۰بود که متوجه شدم مصباحزاده دور و بر من میپلکد و مرتب درخواست میکند که با شما کا ر دارم و وقتی بدهید که مفصل صحبت کنیم با او صحبت کردم و گفت که اگر بتوانید ترتیبی بدهید که اعلیحضرت را ملاقات کنم تا خیلی بهتر بتوانم مطلب را ادا کنم.
به او گفتم لب مطلب را بگو! گفت: «لب مطلب این است که اکنون روزنامه اطلاعات یکه تاز میدان است و این صحیح نیست. مسعودی تاجر است و کارش تجارت است نه روزنامه نگاری. هرکس بیشتر به او پول بدهد به نفع او خبر سازی میکند و اطلاعات روزنامه نیست بلکه آگهی تجاری است. در این شرایط جای روزنامهای که جنبه اجتماعی و سیاسی داشته باشد خالی است. من با تعدادی دوستان دانشگاهیام (مصباحی در آن موقع گویا در دانشگاه حقوق تدریس میکرد) که حاضر نیستند در روزنامه اطلاعات مطلب بنویسند میخواهیم روزنامهای درست کنیم و احتیاج به کمک داریم و خواهش میکنیم مطلب را به عرض اعلیحضرت برسانید!»
سخنان مصباحزاده را به محمدرضا منتقل کردم. محمد رضا از مسعودی و روزنامه اطلاعات ناراضی بود، زیرا مسعودی کسی نبود ولی از قِبَل حمایت رضاخان توانست از طریق روزنامهاش به همه چیز برسد. ولی همین آدم پس از شهریور ۱۳۲۰ از برادران محمدرضا با عنوان «شاهپورهای لوس و ننر» یاد کرد و محمدرضا از این مسئله بسیار ناراحت بود. محمد رضا گفت: «مصباحزاده راست میگوید، این اطلاعات اصلا روزنامه نیست، او را بیاور تا ببینمش!»
مصباح اده را به نزد محمدرضا بردم و جلسه سه نفرهای برگزار شد. مصباحزاده مسئله را به طور مستدل به محمدرضا گفت و او هم موافقت خود را اعلام داشت. سپس مصباحزاده درخواست کمک مالی کرد و گفت: «از نظر مالی شدیدا در مضیقه هستم، مقداری کمک اولیه بکنید، بعدا روزنامه خرج خودش را در خواهد آورد!» محمدرضا به من دستور داد: «ترتیبش را بده!» و مصباحزاده هم تعظیم کرد و مرخص شد. پس از این ملاقات، به مصباحزاده گفتم که چه میخواهی؟ گفت: «پول!» گفتم: چقدر؟ گفت: «به اتفاق عبدالرحمن فرامرزی حساب کردهایم و راه اندازی روزنامه ۲۰۰هزار تومان هزینه بر میدارد.»
ماجرا را به محمدرضا گفتم و چک کشید و به من داد و گفت: «مبلغ را به او بده ولی رسید بگیر!» پول را به مصباحزاده دادم و تقاضای رسید کردم. گفت: «رسید که خوب نیست ولی من برای اطمینان اعلیحضرت روزنامه را به صورت شرکت سهامی ثبت میکنم و سهامش را میدهم.»
این کار را کرد و کیهان را به ثبت رساند و اوراق سهام آن را طبق مقررات آن زمان در ورقههای خیلی بزرگ و زیبا چاپ کرد و معادل ۲۰۰ هزار تومان را در قاب زیبایی قرار داد و نزد من آورد و به من داد و گفت: «این هم رسید!» من نیز سهام قاب گرفته را زیر بغل زدم و نزد محمدرضا بردم و گفتم که با اینها چه بکنم؟! گفت: «این سهام مال تو!» من نیز سهام برداشتم و در فکر بودم که به نحوی حفظش بکنم، زیرا مبلغ قابل توجهی پول بود.
به بانک ملی رفتم و دیدم آنقدر بزرگ است که در صندوق بانک جا نمیگیرد. اجبارا به خانه بردم و در زیر زمین گذاشتم و الان هم در زیر زمین خانهام در شهناز موجود است.
***
قسمتی از اولین سرمقالۀ روزنامۀ کیهان
این روزنامه یک روزنامه منفیبافی که مصالح کشور را فدای عوامفریبی کند نخواهد بود. این روزنامه برای استقلال حقیقی کشور و ترقی و تجدد آن خواهد کوشید.
روش و مسلک آن حفظ استقلال کامل و تمامیت میهن عزیز و طرفداری از اصول مشروطیت و حکومت مشروطه خواهد بود. مبارزه خواهد کرد با هر قدم و یا سخنی که بر ضد تمامیت ایران باشد. خواهد جنگید با آن کسانی که...به نام غمخواری برای شهرستان خود میخواهند رخنه در وحدت ملی ایران کند.
میخواهیم فرهنگ ما فرهنگی باشد که بدرد زندگی ما بخورد و بجای اینکه سخنپرداز و نوکر تهیه کند جامعه ما را مثل ملل جوان دنیا برای میدان تنازع و بقا حاضر و آماده نماید. ما معتقدیم که ملت ایران در دوره حکومت سابق بسی رنج دیده و ستم کشیده ولی در مقابل اصلاحاتی هم در آن دوره انجام شده است که قیمتش را تنها او یعنی ملت پرداخته است و بنابراین باید آنها را حفظ و تکمیل کرد. ما آرزو داریم که ملت ایران آزادهخوی و آزادهروح و آزادفکر باشد و از تعصب خشک بگریزد و خرافات را با مذهب اشتباه نکند. بداند که مذهب برای از بین بردن خرافات آمده است نه برای ترویج آن.
آزادی نسوان که یکی از مهمترین و با جرأتترین قدمهایی بوده است که در آن دوران پر از فشار و ستمگری و در عین حال پر از اصلاحات برداشته شده باید محکم گردد. زن ایرانی باید بداند که او نیز مثل شوهر، پدر و برادر خود در جامعۀ بشریت دارای حق رأی و سلیقه است و مرد ایرانی نیز باید این حق را برای او بشناسد.
یکی دیگر از آرزوهای ما اصلاح وضع دهقانان و کارگران و بالاخره تودۀ ایران است. زیرا اگر یک نظر کلی به وضع توده دهقان و کارگر ایرانی بیندازید خواهید دید که حقیقتا روزگار خوشی ندارند و به انواع مختلف دستخوش تعدّی و غارت عده معدودی خودخواه میباشند. مسئله دیگری که ما بدان اهمیت میدهیم امر بهداشت است زیرا ما میدانیم که سلامتی بدن مقدم بر همه چیز است. همان طوری که تا شخصی سالم نباشد از نعمتهای زندگی لذتی نمیبرد، ملتی که افرادش سالم و نیرومند نباشند نیز حیات واقعی ندارد.
به عقیده ما باید بهداشت را در کشور تعمیم داد و برای اینکه افراد ملت نیرومند گردند باید به ورزش و تربیت بدنی توجه کامل نمود. ما میخواهیم که آینده ایران از این پس در دست جوانان تحصیلکرده و طبقه روشنفکر و اشخاص فهمیده و مجرب و پاک قرار گیرد زیرا فقط در این صورت است که میتوان به آینده کشور و اصلاحات اساسی امیدوار بود.
*پارسینه