شهرآرا - گپ وگفت و جویا شدن داستان زندگی کسی که خودش تاریخ نگار است و اشراف کاملی هم به گذشته و جغرافیایی دارد که حالا ما در آن زندگی می کنیم، کار چندان ساده ای نیست؛ به خصوص اینکه آن فرد، سیدمهدی سیدی فرخد باشد.
او که تاکنون بیش از 25کتاب ارزنده درباره تاریخ خراسان بزرگ و شهر مشهد به رشته تحریر درآورده، این روزها از نظر اشراف به اطلاعات قدیمی این دیار کهن و شهرهای شناخته شده کشورهای همسایه، تقریبا بی رقیب است و نمی توان کسی را به لحاظ سطح اطلاعات در جایگاه او دانست. با این همه، خود سیدی اعتقاد دارد که اگر از او به واسطه خدماتی که برای ثبت تاریخ و فرهنگ انجام داده، به عنوان یکی از افراد برجسته دیار خراسان یاد کنیم، باید به حال این ولایت گریست!
متنی که در ادامه می خوانید، حاصل گفتگوی 2.5 ساعته شهرآرا (نشریه مشهد) با این تاریخ نگار برجسته مشهد است که در يك شب سرد پاييزي انجام شده است. در این مصاحبه متفاوت، استاد سیدی از زندگی شخصی اش گفته و البته به رسم همیشگی، همکلامی با او، داستانهایی شنیدنی از تاریخ مشهد براي ما به همراه داشت.
در این سالها، کمتر پیش آمده که در باره شخصیت شما صحبتی به میان بیاید. مهدی سیدی کیست؟من زاده 12فروردین سال1332 در منطقه ای به نام فرخد هستم كه از روستاهای کهن توس و نزدیک پاژ، زادگاه فردوسی است. پدرم روحانی بود و چهارپنج نسل پدرم هم روحانی بودند. دوران کودکی ام را در روستای کارده گذراندم که اكنون به سد کارده مشهور است. آنجا دره باصفا و سرسبزی بود. کوه ها و چشمه ها و رودخانه هايی داشت که بي شك در شخصیت من تاثیرگذار بود.
مکتب را در همان روستای کارده گذراندم و بعد به دليل اينكه آن روستا دبستان نداشت و چون پدر من می خواست ما را به مدرسه بفرستد، از آنجا کوچ کردیم و در اطراف مشهد در روستای بحرآباد ساکن شدیم، در آنجا به مدرسه رفتم و 6سال دبستان را در مدرسه فاتح این روستا گذراندم. دوره دبیرستان را هم یک سال در دبیرستان جهان نو بودم و 5سال بعد را در دبیرستان نصرت الملک ملکی در چهارراه زرینه مشهد سپری کردم و شاگرد ممتاز دبیرستان در رشته رياضي بودم. با اینکه به تاریخ و ادبيات علاقه داشتم، چون آن زمان رشته ریاضی بيشتر طرفدار داشت، در اين رشته ديپلم گرفتم. دبیر ادبیاتمان كه اكنون هم در قید حیات است، آقای خازنی نام داشت كه خدا حفظش کند. او در آخرين لحظه اي كه مي خواستم فارغ التحصيل شوم، به من گفت: حالا كه به رشته ریاضی آمده ای حتما مهندسی می خوانی اما هرگز نوشتن را رها نکن.
سال51 در رشته فیزیک دانشگاه فردوسی پذيرفته شدم اما بعد از يك سال اين رشته را رها کردم. سال بعد در کنکور شرکت کردم و اين بار در دانشگاه علم وصنعت تهران در رشته مهندسي الکترونیک قبول شدم و چند سالی آنجا بودم. از مشهد با خودم کتاب چهارمقاله نظامي عروضی را برده بودم و به مطالعه آزاد نيز مي پرداختم؛ پس از مدتي متوجه شدم این رشته را هم دوست ندارم و بدون اینکه انصرافی بدهم، از دانشگاه خارج شدم. در دبیرستان های مرجان و خوارزمی تهران فیزیک درس می دادم تا امرار معاش کنم. وقتی انقلاب شد، دبیرستان هایی که من در آنها تدریس میکردم، به طور موقت تعطیل شد. من نیز به مشهد برگشتم و از سال59 در خانه پدری ساکن شدم و در باغ پدرم شروع به باغبانی کردم.
چطور شد که به سمت مطالعه و نگارش تاریخ کشیده شدید؟داستانش جالب است. وقتی به مشهد برگشتم شروع کردم به مطالعه متون تاريخي، میخواستم خودم را به عنوان یک ایرانی بیشتر بشناسم. از سال 59 تا 69 بدون اینکه کاري رسمی داشته باشم، فقط می خواندم و یادداشت برمی داشتم، اما نه برای گرفتن مدرک و نمره، بلکه فقط برای لذت بردن از چیزی که می فهمیدم. تاريخ بیهقی، شاهنامه، اسرارالتوحید، سفرنامه ناصرخسرو و خیلی کتاب های دیگر را در این 10 سال خواندم. به جرات می توانم بگویم تمام سالهاي تاریخ ایران را حفظ هستم و می دانم که کدام امیر چند سال حکومت کرده است و ...
سال1370 قرار بود نخستين کنگره جهاني بزرگداشت فردوسی برگزار شود. من هم سال69 درباره فردوسی مقاله ای نوشتم با عنوان «سراینده نظم کاخ بلند»، این مقاله را به کنگره فرستادم و جالب بود که قبل از برگزاری کنگره در تاریخ 3 دی 69 این مقاله در روزنامه اطلاعات چاپ شد و در خود کنگره هم مقاله برگزیده شناخته شد. مقاله ام را در سال71 تبدیل به کتاب کردم. این نخستين کتابم بود البته اعتقاد دارم هنوز هم معتبرترین کتاب من است. در سالهای بعد هم آثار دیگری منتشر کردم که تمامی آنها در زمينه تاریخ، ادبیات و فرهنگ و جغرافیای شخصیت های خراسان بزرگ یا شرق ایران بود.بعد از آن تاکنون بیش از 25 کتاب در مورد تاریخ و جغرافیای خراسان بزرگ و شهرهای معروف کشورهای همسایه شرقی ایران نوشته و سفرهای مختلفی هم به این کشورها داشته ام.
از خانواده تان بگویید.(میخندد) این درگیری ها و مشغله ها باعث شد که خیلی دیر ازدواج کنم. دوستانم بالاخره زور آوردند و گفتند نمی شود این طور بمانی. سال75 و زمانیکه به 42سالگی رسیده بودم، يك روز رفتم پیش آقای دکتر یاحقی كه معاون پژوهشی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی بود. دکتر پاپلی یزدی و استاد محمد قهرمان هم که از دوستان بنده بودند، آنجا حضور داشتند، گفتند تو چرا ازدواج نمی کنی؟ و بالاخره از طریق دکتر پاپلی با خانمی آشنا شدم که شاگرد ایشان بود. بعد از انجام صحبت هاي اولیه در جلسه خواستگاری، هفته بعد هم مراسممان را برگزار كرديم. همسرم فوق لیسانس جغرافیا ست.
ثمره این ازدواج چند فرزند است؟نخستين سفری که رفتم به تاجیکستان در سال74 بود هنوز ازدواج نکرده بودم. در سمرقند مهمان یک خانواده ايراني شدم كه بچه هایشان را به نام های تهران، فردوس و... صدا می کردند. اين موضوع برایم عجيب بود و با خودم گفتم پس چرا ما نام فرزندمان را سمرقند و بخارا نگذاریم و به خودم قول دادم وقتی بچهدار شدم، اسم دخترم را سمرقند بگذارم. این کار را هم کردم و اكنون دو فرزند دارم كه اسم دخترم سمر و نام پسرم هم مهربد است!
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
الان در دانشگاه فردوسی تدریس نمي كنم، جز کلاس های آزاد که در آنها تاريخ بيهقي و قابوسنامه را می خوانم و شرح می دهم.
اشکالی ندارد بگویید امرار معاشتان از کجاست؟!نه، چه اشکالی دارد! من براي كتابهايم حق التاليف مي گيرم. حق التحرير پژوهشها و تحقيق ها هم هست كه يا من به جايي پيشنهاد مي كنم يا آنها به من پيشنهاد ميدهند و من پس از انجامشان وجه آن را مي گيرم. گاهي هم كلاسهايي هست؛ بعضي اوقات هم مقال هاي ميفرستند براي ارزيابي و اظهارنظر که انجامشان می دهم، با اينها زندگي ام مي گذرد. منزلي هم كه دارم از پدرم به من رسيده است.
مشهد از ابتدا آباد بود
درست است كه مشهد از زمان دفن امام رضا (ع) در این شهر آباد شد و توسعه پیدا کرد؟نه. اتفاقا اغلب به اشتباه ميگويند مشهد فعلي چيزي جز يك ده به نام سناباد نبوده است در حالي كه اين حرف كاملا اشتباه است چراكه اينجا از ابتدا شهري بوده به نام نوغان كه در حال حاضر اين شهر در خيابان طبرسي فعلي در دل مشهد حل شده است، اما در قرون نخستين اسلامي نوغان، بزرگترين و مهمترين شهر توس بوده است. مشهد با استناد به مكتوبات تاريخي، شهر بسيار مهمي بوده است، چراكه خواجه ربيع كه قديميترين فردي است كه در اين شهر دفن شده ودر سال 63 ه.ق فوت كرده، او فرد شاخصي از سرداران حضرت علي(ع) بوده و در اين شهر زندگي ميكرده است.روستاي سناباد نيز ده و آبادياش در محل ايستگاه سراب و تقاطع خيابانهاي امام خميني(ره)و سعدي فعلي است. سراب به معني سرِ آب بوده است؛ يعني سرِ آبِ قنات سناباد و مردم از آب اين قنات به دليل اينكه مي گفتند پيكر مطهر امام رضا(ع) با اين آب غسل داده شده است، براي تبرك استفاده ميكردند. اين قنات تا 40،50 سال پيش نيز آب داشت اما كمكم خشك شد. بنابراين حرم امام رضا(ع)، كاخ حميدبن قحطبه و بقعه هارونيه همه در اراضي سناباد قرار داشته است.
داستان ضامن آهو واقعیت دارد
با اینکه بسیاری از مردم مشهد و زائران این شهر به موضوع ضامن آهو اعتقاد دارند و آن را درست می دانند ولی عده ای هم هستند که میگویند این داستان غیرواقعی است.بالاخره این داستان چقدر مستند است؟به نظر من یکی از موضوعاتی كه درباره شهر مشهد و هويت بخشي به اين شهر از آن غفلت شده است همین ضامن آهوست كه داراي سند تاريخي معتبر است و در كتاب عيون اخبار الرضا(ع) توسط شيخ صدوق (ره) درباره آن نقل شده است. اما اين روايت با روايتهاي ديگر كه بین مردم نقل میشود متفاوت است. داستان صحيح اين است كه ابومنصور عبدالرزاق توسي مولف شاهنامه منثور ابومنصوري كه والي توس بوده است، ميگويد روزي من براي شكار رفته بودم كه آهويي را شكار كنم آن زمان خيلي به امام رضا (ع) ارادت داشتم، به دنبال آهو كه رفتم ديدم آهو وارد يك چارديواري شد و من آن لحظه كه مي خواستم آهو را دنبال كنم، اسبم از حركت ايستاد و زمانيكه وارد آن چارديواري شدم، ديدم آرامگاه امام رضا(ع) است، از آن روز هر شب به زيارت حضرت رفتم و حتي حضرت رضا(ع) حاجت من را برآورده كرد و من فرزنددار شدم.
حمله ازبک ها، تلخ ترین خاطره مشهد
در این بیش از هزار سالی که از عمر مشهد گذشته، این شهر احیانا با چه حوادث تلخ و شیرینی روبه رو شده که در تاریخ مشهد باقی مانده است؟ يكي از تلخ ترين خاطره هايش حمله ازبك ها به خراسان بود كه در نوجواني شاه عباس اتفاق افتاد و به دنبال آن 10سال مشهد در دست از بكها بود. هنگامي كه مي خواستند شهر را بگيرند، با مقاومت مردم روبه رو شدند، بنابراين از مردم عصباني بودند و عبدالمؤمن خان كه رئيس ازبك ها بود به مردم مشهد بسيار سخت ميگرفت. تحمل اين موضوع براي مردم مشهد خيلي ناراحت كننده بود، چراكه ازبك ها حرم را غارت كردند و كتابها را بردند. اين يكي از تلخترين خاطرات مشهدي هاست كه شهرشان 10 سال از 996 تا 1006 در دست ازبك ها بود. اما از جالب ترین خاطره های این شهر هم گره خوردن نام شاه عباس با نام مشهد است. شاه عباس در سال 1007 كه سلطان شد، ازبكها را بيرون كرد و پايتخت را اصفهان تعيين كرد و بعد از اصفهان در سال 1010 قمري پاي پياده با خدم و حشم به زيارت امام رضا(ع) آمدكه اتفاق جالبي بود. بعدها هم براي آباداني مشهد خیلی تلاش كرد.
مردم را از گویش مشهدی متنفر کرده انددر مورد گویش مشهدی بین خود مشهدی ها هم اختلاف نظر زیاد است!خیلی ها دوست ندارند از آن استفاده کنند.این موضوع از کجا ناشی می شود؟من معتقدم در حق گويش مشهدي كه الان بسيار هم غريب واقع شده است، بد كاري كرده اند و فقط نوع عاميانه اين گويش را مشهدي مي گويند.
درحاليكه ما گويش مشهدي را درشعر بزرگاني چون ملك الشعراي بهار و عماد خراساني به زيبايي داريم، اما متاسفانه در دهه هفتاد زماني كه فردی در راديو و تلويزيون نقش يك پيرزن غرغروي مشهدي را بازي ميكرد و به عمه خانم مشهور بود، بعدها نيز صداوسيما همان شيوه را ادامه داد و الان هم دارند همان را تكرار مي كنند و مردم را متنفر كرده اند از اين گويش؛ در حاليكه گويش اصيل و شيرين مشهدي مردم را جذب مي كند.
بنابراين واژگاني كه مردم مشهد و توس به كار ميبرند از نجيب ترين و درستترين و با قدمتترين واژه هاي زبان فارسي است، چراكه خراسان خاستگاه زبان فارسي است و ادبيات اينجا شكل گرفته است و بسياري از واژههاي اصيل و قديمي كه هنوز پدربزرگها و مادربزرگهاي ما به درستي و زيبايي استفاده ميكنند در اولين لغت نامه زبان فارسي (لغت نامه فرس) كه متعلق به اسدي توسي است آمده است. به عنوان مثال مردم مشهد به ويار ميگويند «زِروانه» كه اين واژه همان «آرزوانه» است كه واژه بسيار زيبايي است و در تمام متون فارسي آمده است.
ولي متاسفانه با اين روشي كه الان جا افتاده، گويش مشهدي توهين آميز شده است و اگر كسي مشهدي صحبت كند او را نادان و ابله فرض مي كنند و متاسفانه صداوسيما هم دارد به اين موضوع كمك مي كند؛ مسئله ديگر دراين رابطه اين است كه مسئولان اين شهر، اغلب غيرمشهدي هسستند و به همين دليل در برابر گويش مشهدي ها مقاومت مي كنند. ولی باید این را بدانیم که يكي از ويژگي هاي منحصر به فرد مشهد زيارتي بودن آن است و اينكه ما از همه ايران در اينجا اقوامی با آداب و رسوم گوناگون داشته ايم و در واقع مي توان گفت كه مشهد روزگاری چهارراه فرهنگي ايران زمين و نماد تلاقي فرهنگها بوده است.
دلیلی مشخصی برای این گفته وجود دارد؟بله. مثلا يكي از فرهنگ های کهن ایران، آیین چراغ برات است كه آيين ايراني پيوند خورده با اسلام است. ما خراساني ها به دليل عقايد خاص اسلامي مان اين آيين را در ماه شعبان انجام ميدهيم و شب چراغ برات در كل خراسان رايج است. به معناي ديگر بهترين جايي كه ميتوانيم ارزشهاي خراسان بزرگ را در آن به عنوان نمونه مشاهده كنيم، مشهد است.ولی اینکه چرا با گویش این شهر این رفتار می شود، جای سؤال است.
سنت های ویژه پوشش در بین مشهدی ها
جشن ها و مراسم شادي در مشهد چگونه بوده است؟واقعیت این است که مشهد از قديم ميانه خوبي با عرفان و موسيقي نداشته است و اصلا مشهدي ها برعكس مردم شمال و جنوب خراسان، موسيقي و ساز خاصي نداشتند، اما در لباس پوشيدن سنتهاي ويژهاي را رعايت مي كردند و به عمامه و كلاه برسر داشتن اهميت ميدادند و اگر كسي عمامه كسي را برميداشت، بدترين توهين به فرد مقابل محسوب ميشد.
دختران و زنان مشهدي هم اغلب نجيب و با حجاب بودند و چون مشهد شهري مذهبي بود؛ زائري هم كه به مشهد ميآمد، حجابش را رعايت ميكرد.
جمعيت مشهد در زمان شهادت امام رضا(ع) چقدر بود؟ نوغان قديم نبايد از 10هزار نفر بيشتر جمعيت داشته باشد. چون صد سال پيش از انقلاب اسلامي و در زمان قاجار آمار دقيق داريم كه مشهد 57هزار نفر جمعيت داشته است. در زمان نادرشاه كه ميگويند جمعيت زياد شده بود و ارتش اينجا مستقر بوده جمعيت بالغ بر 300هزارنفر بوده است.
همچنين بايد بدانيم كه مشهد به دو دليل تا به امروز سالم باقي مانده است؛ يكي اينكه اين شهر زلزله خيز نبوده است و ديگر اينكه به احترام علي بن موسي الرضا(ع) از هجوم مهاجمان در امان مانده است به طوريكه حتي منابع تاريخي نوشته اند چنگيزخان هم كه به خراسان مامور فرستاد به او گفت به مشهد كه ميرويد آنجا يكي از فرزندان پيامبر مسلمانان دفن است، مردمش را اذيت نكنيد. فضلا... روزبهان خنجي درشعري به اين موضوع اشاره كرده است:
...كه زنسل محمّدِ آقا هست آسوده سيدي اينجا
حرمت قبر او نگه داريد اهل آن مقبره ميازاريد
تو نگه كن بزرگ چنگز خان مشهد شاه داده امان
بنابراين در طول اين سالها هيچ كس حرم را خراب نكرد، نه اقوام مغول، نه ازبك و نه تيمور؛ به همين دليل الان كساني در مشهد زندگي ميكنند كه از موقوفه سادات رضوي سهم مي برند و چهل نسلشان به امام رضا(ع) باز ميگردد و كمتر شهري را در دنيا ميتوان پيدا كرد كه تا 40 نسل و اجدادشان مشخص باشد و اين موضوع در كتابي به نام شجره طيبه آمده است كه ويرايش دوم آن را انجام داده ام.
در طول دهه های اخیر، چه كساني به صورت ويژه براي مشهد خدماتی ارائه کرده اند؟بعضي افراد در اين شهر بسيار تاثيرگذار بودهاند و براي اين شهر زحمات فراواني كشيدهاند و به گردن مردم اين شهر حق بزرگي دارند از جمله حاج حسين ملك كه بايد بيشتر به آنها توجه شود. همين باغ وكيلآباد كه از قديميترين تفرجگاه هاي مشهد است و مشهديها و زائران با اين باغ خاطره دارند، اهدايي ايشان است. فرد ديگري كه براي مشهد زحمت كشيده است، اما خيلي معرفي نشده است، اسدي بوده است كه نائب التوليه آستان قدس بوده است. در سال 1304 خيابان تهران، ارگ، بيمارستان امام رضا و خيابان كوهسنگي را احداث كرد و در قضيه كشف حجاب و قيام مسجد گوهرشاد به والي خراسان كه فردي به نام پاكروان بود، توصيه كرد اين كار را در شهر مذهبي مشهد انجام ندهيد كه پاكروان گوش به حرف او نداد و زمانيكه براي دستگيري مرحوم بهلول سربازان شاه به مسجد گوهرشاد هجوم بردند، همين اسدي باعث فرار بهلول به افغانستان شد و به همين اتهام اعدام شد.
روایتی از محافظه کاری مشهدی ها!دلیل اینکه مردم شهرهای دیگر به شوخی به مشهدیها لقب شمع دزد می دهند، واقعا چیست؟! (می خندد) مشهد چون شهر زيارتي بوده، بیشتر مردم از همان ابتدا با زائر سروكار داشته اند و از راه زواركشي امرار معاش ميكردند.
مشهد 1400 سال حيات سالم داشته است، اما برخلاف توس که ده ها انسان سرشناس تربیت کرده، مشهد چند نفر انسان در خور شأن خودش تربيت نكرده است و این مشخص میکند که مردم مشهد همه همتشان را براي سروكار داشتن با زائران به كار ميبردند. داستان شمع دزدی هم مربوط به همین علاقه مشهدی ها به امور زائران می شود.
گفته شده برخی از مشهدي هايي كه با زائر سر و كار داشته اند، به فكر اين بودند كه چگونه پول بيشتري دربياورند و چون قديم ترها برق نبود، زائري كه شمع ميخريد و نذر ميكرد داخل حرم شمع روشن كند، فردي كه آنجا شمع ميفروخت خودش هم شمعها را روشن ميكرد و موقعی که پولش را ميگرفت، وقتي زائر ميرفت يا صورتش را برميگرداند، شمعها را خاموش ميكرد و به فرد ديگري ميفروخت ! به همین علت که برخي مشهديها با زائر بد برخورد ميكردند، بيشتر اين ذهنيت منفي تقويت شد و این لقب برای آن ها گذاشته شد.
به طور کلی مشهدی ها چطور افرادی بودند یا به بیان بهتر، چه جنبه شخصیتی از آن ها معروف بوده است؟به تاریخ که رجوع کنیم، مردم اين شهر همیشه به محافظه كاری معروف بوده اند؛ مثلا زماني كه شيبك خان كه به همه جا حمله كرد و همه جا را ويران كرد، قبل از اينكه به مشهد برسد بزرگان مشهد نه تنها براي دفاع نرفتند كه از او با عصا و عباي امام رضا(ع) استقبال كرده و گفتند تو ناجي اين شهر هستي و به او خوش آمد گفتند! يعني مردم اين شهر با همه كنار مي آمدند و محافظه كار بودند و مدارا مي كردند و همين علت بقاي مشهدی ها در امان ماندن از جنگ ها بوده وگرنه در برابر اين همه حوادث جان سالم به در بردن، كار ساده اي نيست؛ ولی شما نگاه کنید، نيشابوري ها و طوسي ها در برابر مهاجمان مقاومت مي كردند و بسیاری از آن ها کشته شدند.