عصر ایران؛ هومان دوراندیش - موافقت امیر قلعه نویی با بازگشت فرهاد مجیدی به استقلال، نشان از پختگی روزافزون قلعه نویی دارد.
امیر قلعه نویی را "پروین دوم" فوتبال ایران می دانند. پروین بودن محسناتی دارد و معایبی! حسن اصلی پروین بودن، مقتدر بودن است و عیب اصلی اش، علمی نبودن.
هیچ کس علی پروین را به عنوان یک مربی ضعیف نمی شناسد. در دهه 1360، پروین و پورحیدری مربی سرخابی ها بودند. تصویری که از این دو مربی در آن دوران به یادگار مانده است، حکایت از اقتدار پروین در مقایسه با پورحیدری دارد.
علی پروین اقتدار خودش را در فوتبال ایران تا آغاز دهه 1380 حفظ کرد. از اوایل دهه 60 تا اوایل دهه 80، همه می دانستند که علی پروین وقتی سرمربی تیمی باشد، چه پرسپولیس چه تیم ملی، بازیکنانش با دیدن او، به قول خودش، "خودشان را جمع و جور می کنند."
زمانی که پروین سرمربی تیم ملی بود، ناصر ابراهیمی دستیار او بود. در تمرین های تیم ملی، وقتی که پروین غایب بود، کسی از ابراهیمی حساب نمی برد. بعدها نیز کثرت مربیان نامقتدر در پرسپولیس، بر اقتدار "خاطره پروین" افزود.
همه این ها موجب شد که امیر قلعه نویی علی پروین را الگویی مطلوب برای مربیگری بداند. لااقل از حیث نحوه برخورد با بازیکنان تیمش.
بدیهی است که شخصی مثل مجید جلالی، هیچ گاه علی پروین را الگوی خودش نمی داند. برای الگو قرار دادن پروین، باید تا حدی شبیه پروین باشی! شاید شباهت اصلی قلعه نویی به پروین، در خاستگاه جغرافیایی او در شهر تهران، سطح پایین تحصیلی و البته شیوه حرف زدن او باشد.
این شباهت ها موجب شده است که امیر قلعه نویی، فاقد چهره یک مربی "برخوردار از علم روز" باشد. البته اینکه چنین تصویری از قلعه نویی در افکار عمومی فوتبالدوستان ایران ترسیم شده است، لزوما دال بر این نیست که این تصویر مطابق با واقع است.
پروین در طول عمر فوتبالی اش در هیچ کلاس مربیگری ای شرکت نکرد اما قلعه نویی تا جایی که در توانش بوده، سعی کرده است در کلاس های مربیگری شرکت کند. او از مربیان "دفترچه زیر بغل" بدش نمی آید!
شاید فاصله گرفتن بیشتر قلعه نویی از الگویی چون علی پروین، چهره غیرعلمی ترسیم شده از او را نیز ترمیم کند. قلعه نویی احتمالاً با مشاهده افول جایگاه پروین در فوتبال ایران، خودش هم متوجه شده است باید با پروین وداع کند. تاسی به علی پروین، دیگر نمی تواند موجب فخر و مباهات امیر قلعه نویی باشد.
قلعه نویی در چند سال گذشته، تلاش کرده است ادبیاتش را اصلاح کند. او به مرور زمان کلمات شایسته تری را برای ادای مقصود خویش انتخاب می کند. قلعه نویی احتمالا کم و بیش دریافته است که شهره بودن به "مربی بددهن"، در زمانه ای که دموکراسی و حقوق بشر و جامعه مدنی جزو ارزشهای رایج در جامعه ایران شده اند، افتخار چندانی ندارد.
هم از این روست که او کمتر از قبل با لحنی جدلی و اخلاقاً غیر قابل دفاع، درباره رقیبان و مخالفان خود سخن می گوید.
سازش پذیری نیز یکی از ارزش های فرهنگ دموکراتیک است. کسی که هیچ وقت کوتاه نمی آید و توان اصلاح موضع خود را ندارد، چیزکی کم دارد برای دموکرات بودن. عقل جمعی اگر ملاک عمل باشد، اصرار بر موضع فردی نشانه دموکرات بودن نیست.
وقتی اکثریت طرفداران استقلال خواهان بازگشت فرهاد مجیدی به این تیم اند و قاطبه کارشناسان فوتبال هم تایید می کنند که بازگشت مجیدی می تواند به ارتقاء کیفی استقلال منجر شود، مخالفت با بازگشت مجیدی، نمی تواند نشانه احترام به عقل جمعی باشد.
وقتی هزاران نفر به کسی می گویند این تصمیمت خطاست ولی او بی تردید به راهت ادامه می دهی، احتمالش زیاد است که پیشروی او برآمده از سازش ناپذیری باشد نه محصول عقلانیت.
به ندرت پیش می آید که یک عقل بر هزاران عقل برتری داشته باشد. نباید استثنائات را قاعده پنداشت و با استناد به معدودبرتری ها عقل فردی بر عقل جمعی، باب تکیه کردن همیشگی به عقل فردی و نادیده گرفتن سیستماتیک عقل جمعی را گشود.
اینکه امیر قلعه نویی در قصه "بازگشت فرهاد مجیدی به استقلال" کوتاه آمده است، نشانه مثبتی در کارنامه ورزشی و سلوک عملی اوست. این کوتاه آمدن، نشانه ای از فاصله گرفتن بیشتر او از "اقتدار اتوکراتیک" و نزدیکی اش به "اقتدار دموکراتیک" است.
ژنرال ها معمولاً دیکتاتورند. دست کم دموکرات نیستند. قلعه نویی باید لختی با خود بیندیشد که چرا به او لقب ژنرال داده اند. اگر اقتدار و منش او دموکراتیک شود، شاید لقبش هم عوض شود!
موافقت قلعه نویی با بازگشت مجیدی به استقلال، به اقتدار او لطمه ای نمی زند بلکه فقط نوع اقتدار او را تغییر می دهد. او اینک می تواند موفقیت را در کنار عقلانیت و مشروعیت داشته باشد.
بستن باب بازگشت مجیدی به استقلال، نوعی سرمایه سوزی و تصمیمی ذاتاً غیرعقلانی بود. یعنی عقل جمعی درک نمی کرد چرا باید از پتانسیل حضور مجیدی در استقلال استفاده نشود.
تغییر رفتار قلعه نویی با شاهرخ بیانی در آغاز این فصل نیز نشانه دیگری از سازش پذیری او و حرکتش به سمت عقلانیت و مشروعیت بیشتر در مقام سرمربی استقلال بوده است.
امیر قلعه نویی اگر به آینده مطلوب تری می اندیشد، بهتر است از تصویر "مربی اوتوکرات" فاصله بگیرد؛ تصویری که محصول ادبیات و تصمیمات او بوده است. او الان کم و بیش در مسیر رسیدن به کاراکتر "مربی دموکرات" گام برمی دارد. تداوم این روند، قطعاً به سود قلعه نویی، استقلال و فوتبال ایران است.
شما به چهار بار پشت سر هم باختن توي دربي تون برسيد!!
در ضمن با پول بيت المال پورشه و مربي خريدن فايده نداره.
ديديد كه ستاره هاتون هم حلبي از كار در اومدن.
آروزي و روياي هر شب پرسپوليس هاست كه يه مربي از تبار پرسپوليس داشته باشن كه مث قلعه نويي باشه اما وا حسرتا
كمرنگ كردند و با فتو شاپ لباس نظامي برتن
مربي ميكنند و عنوان ژنرال و ساير القاب مي دهند ،شايد با اين عناوين ميخواهند مخاطب
ودر امد كسب كنند.
نشان ميدي
آفرین بر این متن هوشمندانه
اون فهمیده بود قضیه مجیدی امکان داره براش شر بشه تصمیم گرفت مجیدی رو برگردونه تا به سه هدف برسه :
1. مجیدی رو آورد زیر دست خودش تا کنترلش کنه و اگه خواست حرفی بزنه سریع خفش کنه.
2. خرد کردن شخصیت مجیدی که اول فصل اون حرفا رو زد ولی الان مجبور شد زیر حرفش بزنه.
3. شهید کردن عبارت "مکتب حجازی" تا دیگه کسی نامی از حجازی نیاره. جون بعد این قضیه همه میگفتن مکتب حجازی این بود که بخاطر برگشتن به تیم اینجوری رنگ عوض کنی؟! عجب استادی و عجب شاگرد خلفی...!
همین ! قلعه نویی اوتوکرات موتورکرات چمیدونه یعنی چی ! این لفظ دموکراسی رو هم فعلا رو زبونش انداخته تا امثال شمای نویسنده رو قلقلک بده.....
100 تا از این ژنرالها هم انگشت کوچیکه علی آقا نمیشن .
اون زمان که عابد زاده تو دروازه و مجتبی محرمی دفاع و . . . بودن عمراً اگه قلعه نویی با همه مافیای دوروبرش میتونستن تیم پرسپولیس رو یک روز اداره کنن .
علی پروین کسی بود که به یه جوان تازه کار به اسم علی دایی ، باقری ، مهدوی کیا و خیلیهای دیگه میدون داد و اونها رو به تیم ملی آورد .
قلعه نویی فقط از زحمت دیگران استفاده کرده بازیکن تربیت نکرده .
انشااله سالم و سلامت باشی
تا ابد همیشه یگانه سلطان پرسپولیس
ضمناٌ 6 تا یادتون نره .
بابا بیخیال