جامعه ايراني به ويژه در دوران پس از جنگ تحميلي آنچنان درگير نقد سياست زدگي به عنوان يكي از اساسي ترين آفات و آسيب هاي مترتب بر كنش و گفتگو در ساحت هاي غير سياسي خويش شد كه با نوعي سقوط از آن سوي بام ، تا حدودي از كاركردهاي تاريخي پويايي سياسي جامعه و ظرفيت هاي آن در روند توسعه غفلت ورزيد.
آنچه تحت سر فصل "نقد پديده نا مبارك سياست زدگي" بر ذهن و زبان نخبگان و حتي اكثريت جامعه مسلط شد، به جاي آنكه كيفيت سياست ورزي را به بوته نقد كشاند، ماهيت سياست را از بنيان به مسلخ گرفت، بي آنكه فرجام اصلاح روحيه ها و رويه ها را نيز به بار نشاند. افراط گري در محكوميت هر امري به مظلوميت آن مي انجامد و البته امر سياسي نيز در جامعه ما از اين قاعده مستثنا نبوده است.
دير زماني است كه در غيبت و فقدان بسياري از نهاد ها و سازوكارهاي غير سياسي ، سياست در جامعه ايراني حامل شاخصه هايي همچون تقويت انسجام و سرمايه هاي اجتماعي ، تعديل كثرت و تقويت ارگانيكي وحدت در جامعه ، معنا سازي و معنا يابي در حيات اجتماعي ، ارتقا ضريب عقلانيت و... شده است.
سياست دستكم در دو دهه اخير بار كاستي هاي بسياري از نهاد هاي هم عرض خود را به دوش كشيده ، همان نهاد هايي كه بجاي تقويت بنيه ي خويش ، تحديد سياست را خواستارند. نقطه ي تناقض آنكه درست در جامعه اي امر سياسي صفت ذم كنشگران اش محسوب مي شود كه در سويي ديگر در انگاره "سياست عين ديانت" آن را تا به حد جايگاه قدسي منزلت داده است. باري، شرايط امروزي جامعه ايراني بويژه از نظر حيات سياسي دچار آنچنان تحولاتي شده كه مي بايست در قالب گزاره هاي جديد و روز آمد جوانب كنش سياسي را در اين مقطع بررسي نمود:
گزاره اول) مناسبات سياسي جامعه ما اين روز ها شرايط خاصي را تجربه مي كند كه به تعبير بسياري ، از رخوت و ركود كنشگران سياسي ناشي مي شود و فضايي از فروبستگي سياسي را نشان مي دهد.
حتي اگر عنوان "فروبستگي" را بدبينانه بدانيم، دست كم بايد ادغان داشت كه از حجم پويايي سياسي دهة گذشته به ميزان قابل اعتنايي كاسته شده است گويي اجتماعات سياسي در حالتي از انتظار و تعليق به سر مي برند، حالتي كه ريشه در وقايع فرا انتظار انتخابات قبلي رياست جمهوري دارد.
از يك سو رخداد هاي فرا انتظار بعد از اعلام نتايج انتخابات دهم رياست جمهوري و از سوي ديگر رفتارهاي فرا انتظار رياست دولت دهم در ماجراي اصرار بر گزينة رياست دفتر خود و يا ماجراي عزل وزير اطلاعات كابينه در ابتداي دولت دهم كه هر دو جناح اصلي سياسي كشور را ناگزير از پالايش دروني نمود. آنچه در ادبيات سياسي كشور تحت عنوان اعلام برائت از جريان فتنه از يك سو و جريان انحراف از سوي ديگر مطرح شد و هر دو جناح سياسي را از حوزه مانور هاي كنش برون جناحي به حالتي از وضعيت تدافعي و دل مشغولي هاي درون جناحي كشاند.
گزاره دوم) در لزوم توليد سرمايه سياسي و پويايي عمومي سياسي جاي تشكيكي نيست بويژه از حيث صورت بندي دورة جديدي از منازعات فرا ملي در اين مقطع كه عملاً هجمه اي تازه از تهديد ها و تحريم ها بر گردة حاكميت ملي تحميل شده است و شرايطي حساس را براي كشور در مناسبات منطقه اي و بين المللي رقم زده است. براي گذار عاقلانه از اين شرايط و مديريت ريسك و باز با تاكيد بر اين كه جامعة ايراني در غيبت و ناتواني بسياري از نهاد هاي مشاركت ساز عمومي ، همواره ناگزير از معبر ميانبر سياست براي انسجام بخشي خود بهره برداري نموده ، اين بار و در اين مقطع حساس و بي بديل تاريخي نيز مي بايد به شكلي عاجل با طرح ريزي مدل ها و گفتمان هاي بسيج كننده سياسي ، صحنه را براي كنش هاي سياسي مهيا ساخت و رويكرد انفعال و انسداد در مشاركت سياسي را به عقب راند.
گزاره سوم) در طول تحولات پر سرعت سپهر سياست كشور در چهار سال اخير بويژه پس از رخداد ها و رفتار هاي فرا انتظاري كه پيش تر ذكر شد ، ادبيات سياسي توليدي از سوي نخبگان طبعاً بيشتر از توليدات ايجابي و ايجاد ظرفيت هاي گفتماني و زباني مشاركت ساز ، ناگزير به باز توليد گزاره ها و كليد واژه هاي سلبي ذيل عناويني چون اغتشاشات ، جريان فتنه ، براندازي نرم ، جريان انحرافي و... بوده كه در راستاي مهار و طرد عناصر و گروه هاي خروج يافته از خطوط گفتماني نظام صورت پذيرفته است.
حال به نظر مي رسد زمان آن فرا رسيده باشد كه با درك مقتضيات جديد از سوي نخبگان ، ظرف لازم و مناسب ذهني جهت مشاركت سياسي آحاد جامعه با سلايق گوناگون از طريق باز توليد ادبيات نوين سياسي مهيا شود. ادبياتي كه در آن جنبه ها و جلوه هاي ايجابي در اولويت باشد و فضاي غبار آلود و نا مطمئن كنش سياسي را به مرزهاي شفافيت ، اطمينان ، بصيرت و شجاعت كه پيش نيازهاي كنشگري سياسي عمومي است نزديكتر سازد انتخابات يازدهم رياست جمهوري از اين منظر ، مي تواند به فصل نويني از دامن زدن به مشاركت هاي عمومي سياسي بدل شود كه در آن گذار از "تعليق امر سياسي" ناشي از دلزدگي ها و سردرگمي هاي گذشته حاصل آيد.
گزاره چهارم) سال هاست كه در غياب احزاب پايدار و موثر و همچنين ساختار ها و سازوكارهاي متناسب با تحزب در كشور ، نخبگان سياسي براي ارزيابي مناسبات و تحليل وقايع بويژه در انتخابات هاي دو دهة اخير در ايران چاره اي جز بهره گيري از الگو هاي جامعه شناختي بويژه تحليل هاي طبقاتي نداشته اند.
اين رويكرد در تلاش تصميم سازان جريان اصلاح طلب پر رنگ تر بوده بدين معنا كه از اندكي پيش از مقطع انتخابات دوم خرداد 76 ، عمده تصميم سازان اين جناح با درك تحولات اقتصادي و همچنين تحليل جمعيتي كشور و با توجه به تسلط الگو هاي اقتصادي خاص دولت آقاي هاشمي ، رشد فرايند جمعيتي طبقه متوسط و ارتقاي ضريب قوت و اثر گذاري اين طبقه در شرايط سياسي- اجتماعي كشور را پيش بيني و مدل گفتماني و سامانه هاي سياسي خود را متناسب با فضاي ذهني و مطالبات عيني طبقه متوسط تنظيم نمودند و تاكنون نيز بر اينكه نمايندة طبقه متوسط جامعة امروز ايراني اند اصرار دارند.
از سوي ديگر هم اينان در جدال با رقيب اصول گرا در تلاش براي معرفي اصول گرايان به مثابة نمايندة سياسي طبقة پائين (فرو دستان) و بالاي (فرا دستان) جامعه اند. فارغ از مناقشات نظري و ضعف و قوت هاي اين تحليل بايد اذعان داشت كيفيت نتايج انتخابات هاي اخير بويژه از مقطع انتخابات رياست جمهوري در سال 84 نشان داد گرچه اصلاح طلبان همراهي هاي فراوان نمادي و زباني براي همراهي و تقويت طبقة متوسط و احراز شرايط نمايندگي اين طبقة اجتماعي در مناسبات سياسي داشته اند اما هرگز نمي توانند بطور قطعي پيروي طبقاتي قشر متوسط را از مشي سياسي خود ادعا نمايند.
در مدل تحليل هاي طبقاتي مي توان با تناسب ادبيات و عملكرد مدعي نمايندگي مقطعي از يك قشر اجتماعي شد اما پيروي طبقاتي حتمي، آن هم در ميان مدت از يك جريان سياسي مردود است. بر اين اساس يكي از كارويژه هاي اساسي نخبگان اصول گرا در اين مقطع كه در مجال گسترده تر ديگر به تفضيل آن خواهيم پرداخت، دغدغة برقراري ارتباطي وسيع تر و عميق تر با عناصر اجتماعي طبقة متوسط جامعة امروز ايراني و شناخت دقيق تر و بر آورد هاي روشن از واقعيت هاي امروز قشر ميان دست كشور است تا در گام هاي تدريجي بعدي با همراه سازي جمعيت بيشتري در غياب يا حضور مشروط و كم اثر اصلاح طلبان حاصل آيد.
در اين زمينه، نكته قابل تذكر اينكه به جاي بازي پذيري منفعلانة اصول گرايان در برابر ناز و كرشمة سياسي اصلاح طلبان جهت ورود فعالانه تر به انتخابات آينده و ايجاد نوعي شكاف در كيفيت موضع گيري اصول گرايان نسبت به اين امتناع از ناحية رقيب، رويكرد عاقلانه بر اين است كه به جاي رد قبول يا دعوت از اصلاح طلبان از بخش قابل اعتنايي از جمعيت طبقة متوسط كه در احساس تعليق و نوعي فروبستگي از حيث مشاركت سياسي شان به سر مي برند، رفع رخوت و صحنة انتخابات رياست جمهوري را طي فرآيندي با برنامه مهيايي پذيرش. جلب مشاركت سياسي ايشان كرد.