عصرایران - وحید یامینپور، مجری سابق برنامه تلویزیونی "دیروز، امروز، فردا"، پس از شکست اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری، در صفحه گوگلپلاس خود نوشت: "کسانی که سربازان از پیکاربرگشته را شماتت می کنند، خائن اند. ماجرای ما همان ماجرای لشکر زخمی پس از اُحد است. نیزههای شکسته و پرچم های نیم سوخته ... به شماتت ابلهان گوش نکنید."
کسی که این جملات ظاهراً دیندارانه ولی باطناً خودپسندانه را میخواند، بیدرنگ به یاد تز "استفاده ابزاری از دین" میافتد. به راستی آیا اصولگرایانِ متفرقِ ناتوان از اجماع، پس از هشت سال مدیریت ضعیف بر کشور، شایسته چنین تجلیلهای مبالغهآمیزیاند؟
سالها پیش که برخی از روشنفکران دینی، بر این نکته انگشت تاکید مینهادند که "دین برای انسان است نه انسان برای دین"، اسلاف رادیکال جناب یامینپور، این سخن را نشانه انحراف از ارتدوکسی دینی و مصداقی از درک ناصحیح از رابطه دین و انسان قلمداد میکردند.
آن روشنفکران البته جمله مذکور را برای به دست دادن قرائتی رحمانی از دین اسلام به کار میبردند و میکوشیدند تا تصویری از دین اسلام ترسیم کنند که مصداق "پوستین وارونه" نباشد. اما اینکه کسی به گاه شکست، به جای اینکه به ناتوانی خودش اشاره کند، از در طلبکاری درآید که ما همانند سربازان پیامبر گرامی اسلام هستیم، به خوبی نشان میدهد که او خودش را سپر دین نکرده، بلکه دین را سپر خودش کرده است.
البته ممکن است کسانی بر این باور باشند که در هنگامهی سختی و دشواری، فرد دیندار حق دارد برای رهایی خودش از معرکه، سخنانی بگوید که هر گونه انتقادی از او، همانند انتقاد از اصحاب پیامبر خدا تلقی شود. چنین فردی، در واقع توپ را به زمین دین میاندازد تا خودش دمی بیاساید. او خودش را به صحابه رسول الله سنجاق میکند و با این کار اگر چه به دین در افکار عمومی لطمه میزند، ولی از وادی پاسخگویی میگریزد.
چنین کنشی شاید از سوی کسانی چون میرزا ملکم خان ارمنی، که در دوران قاجار جامهی اصلاحگری دینی را بر تن کرده بود، پذیرفته باشد، ولی از سوی مدعیان ششآتشهی اسلامگرایی، پذیرفته نیست.
کسی که مدعی است فدایی سفت و سخت دین اسلام است، پس از شکست جریان سیاسی مورد علاقهاش، باید شجاعانه به میدان پاسخگویی و عذرخواهی درآید و به مردمانِ دیندارِ رنجبرده از سیاستهای دولت مورد حمایتش، بگوید این ما بودیم که نتوانستیم "دولت اسلامی" وعده داده شدهمان را به گونهای محقق کنیم که از درد و رنج شما بکاهد و بر دینداری و اخلاقتان بیفزاید؛ نه اینکه پس از هشت سال تندروی و خرابکاری، تازه طلبکار خلق الله باشد که چرا ما را همانند سربازان رسول الله نمیدانید! و بدتر از همه اینکه، مردم منتقد جناح خودش را ابلهانی بداند که جشن پیروزیشان نه برآمده از مطالباتِ به حق و مشروع، که مصداق شماتت نابخردانه است(!) این همه خودحقپنداری ، فقط به کار بر باد دادن ایمان مومنان میآید و بس!
یامینپور دست کم باید از سعید جلیلی درس بگیرد که پس از انتخابات، خودش و دوستانش را مقصر شکست جریان راست رادیکال در انتخابات ریاست جمهوری دانست و از شادی مردم نرنجید و طلبکارانه درباره آنها سخن نگفت.
اگر مهتران و کهتران جریان پیروز در انتخابات 24 خرداد هم گرفتار چنین توهمات دینی-تاریخیای باشند، آیا نمیتوانند باب تشبیه را از دیگرسوی باز کنند و بگویند فتحِ بیدردسرِ قوه مجریه در این انتخابات، واقعه خوشایندی بود شبیه فتح مکه از سوی یاران پیامبر؟! یعنی که ما این بار بیدرگیری و بدونِ خونریزی، با نرمش و اقتدار، "مکهی دولت" را فتح کردیم و حال از سر رحمت و مروت و شفقت، به تندروان دیروز رحم میکنیم و بر آنها سخت نمیگیریم!
اگر قرار باشد باب چنین شبیهسازیهایی در ادبیات سیاسی جامعه ایران باز شود، نتیجه منطقی امر چه خواهد بود؟ اگر چنین شود، حاصل کار چیزی جز این نخواهد بود که دو جناح سیاسی در جمهوری اسلامی وجود دارند و هر یک مدعی است که جناح دیگر، جناح ابوسفیان است. ناظران بیرونی هم که مشغول تماشای این معرکهی شبیهسازیهای تاریخیاند، به خودشان حق میدهند که بگویند وقتی نیروهای انقلاب اسلامی ایران، خودشان یکدیگر را "پیروان ابوسفیان" میدانند، لابد کار این انقلاب در جایی میلنگد که فرزندانش اینگونه چنگ در روی یکدیگر میکشند و هر یک تصویری از دیگری به دست میدهد که گویی عدمش به ز وجود!
شبیهسازیهایی از این دست، نمایانگر رادیکالیسم در مخالفت با نیروهای درونِ نظام و به راستی مصداق بارز "شماتت ابلهان" است!
رادیکالهایی چنین، از قضا وجودشان عین نقض غرض است. آنها کارشان کاستن از شمار "سپاه اسلام" است. اگر قرار بود پیامبر گرامی اسلام به چنین تندروهایی میدان دهد، نهضتش به جای اینکه عالمگیر شود، در همان مدینه زمینگیر میشد.
کسی که دوست را با دشمن و یار را با اغیار یکی میگیرد، کارش نه فقط نفرتپراکنی در جامعه، که فزودن بر شمار دشمنان اهداف و آرمانهای خودش است.
واقعیت این است که انتخاباتی در این جامعه برگزار شده و هیچ یک از کاندیداها و رایدهندگان به نتیجه انتخابات اعتراضی ندارند. حتی اگر به نتیجه انتخابات هم معترض باشند، شایسته نیستند جزو سپاهیان ابوسفیان قلمداد شوند.
اگر امروز نظام اسلامی در ایران تاسیس شده است، موسسان اصلی این نظام، مردم هستند؛ مردم دینداری که در سال 57 انقلاب کردند و قدرت را از شاه گرفتند و به روحانیان سپردند. مردم فقط "وظیفه رایدادن" بر عهدهشان نیست؛ حق "اعتراضکردن" هم دارند.
اگر چهار سال بعد که دولت حسن روحانی انتخابات ریاست جمهوری را برگزار میکند، رایدهندگان به کاندیداهایی چون قالیباف یا سعید جلیلی به نتیجه انتخابات معترض باشند، حسن روحانی حق دارد آنها را "خس و خاشاک" بخواند؟ بدیهی است که نه. در صورت تحقق چنین وضعی، مجموعهی حکومت و دولت موظفاند برخوردی اقناعی با حامیان قالیباف و جلیلی در پیش بگیرند؛ چرا که همین رایدهندگان معترض، حجم انبوه مشکلات اقتصادی کشور را تحمل میکنند و برخلاف مردم اروپا، که هر چند وقت یکبار در اعتراض به مشکلات اقتصادیشان از سر اعتراض به خیابانها میآیند، یکبار هم به خیابان نمیآیند که به مشکلاتی چون گرانی و بیکاری و تورم و ... اعتراض کنند.