آزمایشات DNA برای رازگشایی از ارثیه میلیاردی یک تاجر گره کور را باز کرد.
2 عموی خانواده ادعا داشتند که پسر مرد تاجر فرزند خواندهاش است و ارثیه
به وی تعلق نمیگیرد.
به گزارش وطن امروز، چندی پیش 2 برادر با مرگ
برادر بزرگشان پای در دادسرای شمیرانات تهران گذاشته و ادعا کردند ارثیه
میلیاردی مرد تاجر برخلاف تصور برادرزادهشان به وی تعلق نمیگیرد چرا که
وی فرزندخوانده برادرشان بوده است.یکی از برادرها به بازپرس پرونده گفت:
برادر ما سالها بود که به خاطر نازایی همسرش بچهدار نمیشد تا اینکه یک
روز ما را به خانهاش دعوت کرد و پسربچهای را که «آرش» نام داشت به عنوان
فرزندخوانده و عضو جدید خانواده به ما معرفی کرد و خواست این راز برای
همیشه نزد ما پنهان باشد.
وی افزود: 2 سال پیش بود که زنداداش من
بهخاطر بیماری درگذشت و همچنان این راز پنهان ماند تا اینکه برادرم نیز که
تاجر موفقی بود بهخاطر بیماری از دنیا رفت و ارثیه میلیاردی گذاشت. تا
مراسم چهلم، من و برادرم خیلی درباره سرنوشت ارثیه حرف زدیم، با یک وکیل
نیز مشورتی داشتیم که شنیدیم این ثروت از لحاظ قانونی به پسرخوانده برادرم
نمیرسد بهخاطر همین چون نمیتوانیم خودمان رودررو با آرش که حالا 25 ساله
است حرفی بزنیم به دادسرا آمدهایم تا طرح شکایت کنیم و منتظر اقدامات
قانونی باشیم. با این ادعاها بود که بازپرس پرونده، آرش را احضار کرد تا
واقعیتی عجیب را فاش کند. آرش که هنوز در غم از دست دادن پدرش سیاهپوش بود و
احساس تنهایی میکرد وقتی با ادعاهای عموهایش روبهرو شد شوکه شد و سرجایش
خشک ماند و اصرار کرد که این حرفها دروغ است. اما عموی بزرگ آرش برای
اثبات حرفهایش از ماجرای متفاوت بودن تاریخ تولد در شناسنامه و 2 اسمه
بودن وی که در شناسنامه با نام «احمد» به ثبت رسیده پرده برداشت.
آرش
همچنان اصرار داشت که این ادعاها واقعیت ندارد و عموهایش قصد دارند با
طراحی این توطئه ارثیه میلیاردی پدرش را بالا بکشند. با توجه به اینکه
مدارک کافی هنوز در دست نبود عموهای آرش در شاخهای به دنبال پیدا کردن
شواهدی برای اثبات ادعایشان رفتند و این پسر سیاهپوش نیز به تکاپو
افتاد.آرش برای اثبات دروغپردازیهای عموهایش به تنهایی شروع به تحقیقات
کرد اما از اطرافیان شنید که مادرش هیچوقت توانایی بچهدار شدن نداشته و
در این مرحله به درهای بسته رسید.
پسر جوان که خود نیز به این
نتیجه رسیده بود فرزندخوانده است در گام بعدی برای رسیدن به پدر و مادر
اصلی خود شروع به تحقیق کرد اما هیچ سرنخی به دست نیاورد و برای کمک سراغ
یکی از داییهایش رفت که وی نیز ادعا کرد از گذشته آرش خبر ندارد و گفت: 25
سال پیش بعد از اینکه همه منتظر پدر شدن «سعید» بودند متوجه شدیم خواهرم
توانایی بچهدار شدن را ندارد اما یک روز همه اعضای فامیل به خانه خواهرم
دعوت شدیم و در آنجا پسربچهای در آغوش سعید بود و عنوان کرد که آرش پسر وی
است و خواست ماجرای فرزندخواندگی برای همیشه به عنوان راز پیش ما باشد. ما
این عهد را نشکستیم و این عموهایت بودند که وسوسه ارثیه آنان را به این
کار واداشت.
آرش پذیرفته بود دیگر ثروتی ندارد اما دیگر نمیدانست
چه قدمی برای رسیدن به گذشته زندگیاش بردارد، وی این بار به سراغ خالهاش
رفت و شنید تنها کسی که میتواند به وی کمک کند زن سرایداری است که در آن
زمان همیشه در کنار خانواده سعید زندگی میکرد. پسر جوان با به دست آمدن
این سرنخ با کلی تلاش توانست رد زن سرایدار را در جنوب تهران به دست آورد.
آرش وقتی به خانه این زن رسید هنوز باور نداشت که سعید پدر اصلی وی نباشد و
خود را آماده حرفهایی کرد که از داستان واقعی زندگیاش خبر میداد.
زن
سرایدار که 60 سال داشت وقتی خود را پیش روی پسر جوانی که 25 سال پیش در
آغوش وی بزرگ شده بود دید اشک روی گونههایش جاری شد و به آرش گفت: بعد از
اینکه پدر و مادرت پیش دکترهای زیادی رفتند تا صاحب بچه شوند و به نتیجهای
نرسیدند همسر سعید چون علاقه زیادی به وی داشت با اصرارهایش سعید را به
ازدواج موقت زنی درآورد و تنها دلیل این ازدواج پدر شدن سعید بود.
این
زن سرایدار در ادامه گفت: بعد از به دنیا آمدن تو مادر اصلیات تو را در
اختیار خانواده پدرت گذاشت و با گرفتن پول از زندگی آنها بیرون رفت.
«منیژه» مادر اصلیات بود که وی نیز بچهای سرراهی بوده و در بهزیستی بزرگ
شده بود. تو 5 ساله بودی که مادر اصلیات بهخاطر بیماری سرطان و در حالی
که پدرت وی را در بهترین بیمارستان بستری کرده بود از دنیا رفت و تو نزد
پدر اصلیات و مادرخوانده مهربانت ماندی.
آرش وقتی راز پنهان زندگیاش فاش
شد برای اثبات حرفهایش پیش بازپرس پرونده رفت، عموهای آرش داستان
زندگیاش را نپذیرفتند و بازپرس دستور داد تا آزمایشات DNA صورت گیرد و زن
سرایدار نیز در دادسرا حاضر شود. خیلی زود آرش در حالی که آزمایش DNA نشان
میداد پسر اصلی تاجر پولدار است همراه با سرایدار پیر در دادسرا حاضر شد و
همه فهمیدند که سعید ماجرای فرزندخواندگی را دروغ گفته تا آنها از ازدواج
پنهانیاش اطلاع پیدا نکنند.
بنا بر این گزارش، عموهای آرش وقتی
واقعیت را متوجه شدند وی را در آغوش گرفتند و از اینکه وسوسه پول باعث شده
بود ماهیت اصلی برادرزادهشان فاش شود با ابراز پشیمانی شادی نیز کردند.