عصر ایران؛ هومان دوراندیش - این روزها که "کابینه حسن روحانی" یکی از مباحث سیاسی مهم جامعه ایران است، بخش قابل توجهی از حامیان روحانی پیوسته از فشار اصولگرایان تندرو به رئیس جمهور منتخب انتقاد میکنند و به درستی میگویند تندروهای دست راستی بازنده در انتخابات ریاست جمهوری، نباید از موضع طلبکارانه با حسن روحانی برخورد کنند؛ چه، آنها در جریان انتخابات حامی حسن روحانی نبودند که حالا بخواهند برای او تعیین تکلیف کنند چه کسی را وزیر برگزین و چه کسی را دبیر!
اما فشار بر حسن روحانی، در سوی دیگر ماجرا هم دیده وجود دارد. برخی از چهرههای نزدیک به اصلاحطلبان و نیز جمعیت کثیری از فیسبوکیهای رایدهنده به حسن روحانی، از اینکه احمد مسجدجامعی وزیر فرهنگ نشده و علی جنتی قرار است وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شود، انتقاد میکنند. و یا در نمونهای دیگر، هنوز روحانی به قدرت نرسیده، دکتر صادق زیباکلام خواستار برگزاری رفراندوم برای احیاء رابطه ایران و آمریکا شده است؛ امری که اساساً در محدوده اختیارات رئیس جمهور کشور نیست.
اگر چه کسانی که در به قدرت رسیدن روحانی نقش داشتند، نسبت به مخالفان او در جریان انتخابات، حق بیشتری دارند که مطالباتشان را به گوش روحانی برسانند، ولی در تمامی انتقاداتی که متوجه روحانی میشود، چهار نکته را نباید فراموش کرد.
اول اینکه، دولت روحانی هنوز روی کار نیامده است که بخواهیم درباره عملکردش داوری کنیم. اگر سیاستها مهم تر از اشخاص است، پس باید منتظر عملکرد دولت روحانی مثلاً در حوزه فرهنگ باشیم. همان طور که احمدینژاد حاضر نبود احمد مسجد جامعی را به عنوان وزیر فرهنگ دولتش انتخاب کند، اگر علی جنتی هم ربط و نسبت مثبتی با روحانی نداشت، به کابینه روحانی راه نمییافت.
زمانی که احمد مسجدجامعی جایگزین عطاالله مهاجرانی شد، خیلیها ناراضی بودند که دولت خاتمی پسرفت کرده است. ولی نکته مهم این بود که مسجدجامعی وزیر خاتمی بود. اگر پس از توافقات اولیه، مطابق سیاست فرهنگی کلی دولت خاتمی عمل نمیکرد، خاتمی به راحتی او را عزل میکرد. چنین اختیاری را از روحانی هم دریغ نکردهاند. اگر یکی از وزرای او ناهمراه از آب دربیاید، میتوانداو را عزل کند و وزیری همراه پیدا کند. هر چند که این امکان ، چیزی از مسوولیت او در دقت در گزینش همکارانش نمی کاهد.
دوم اینکه، اگر نیروهای اجتماعی دموکراسیخواه جامعه ایران دیر جنبیده بودند، هیچ بعید نبود امروز مهم ترین بحث سیاسی جامعه ایران "کابینه سعید جلیلی" باشد. اگر سعید جلیلی به قدرت رسیده بود، با توجه به اختلاف دیدگاه اصولیاش با دموکراسیخواهان کشور، میتوانستیم مطمئن باشیم هر کس که وزیر فرهنگ و ارشاد دولت او میشد، گام بلندی در مسیر توسعه آزادی بیان در ایران امروز برنمیداشت؛ چرا که ناگزیر بود در چارچوب کلی مد نظر جلیلی عمل کند.
نکته سوم اینکه، بر فرض که برخی از وزرای حسن روحانی پایینتر از حد انتظار بخش مدرنتر رایدهندگان به او باشند. آیا همین که با انتخاب روحانی به ریاست جمهوری، کم و بیش چهرههای متخصص و میانهرویی چون محمدعلی نجفی، بیژن زنگنه، محمدجواد ظریف و اسحاق جهانگیری اعضای دولت جدید میشوند، در قیاس با هشت سال گذشته، گامی رو به جلو نیست؟ همین که چهرههای تندرویی چون علیرضا پناهیان و حمید رسایی وزرای دولت جدید ایران نیستند، بیتردید واقعهای خوشایند برای نیروهای دموکراسیخواه داخل کشور است. با فرض نامطلوب بودن برخی از وزرای روحانی، باز نباید فراموش کنیم که در دولت روحانی همه وزرا، از نظر اقشار مدرن و آزادیخواه کشور، نامطلوب نیستند ولی در دولت جلیلی، به احتمال بسیار زیاد، همه وزرا گزینههایی نامطلوب برای اقشار مذکور بودند. ضمن آن که اصل حرکت تدریجی را نباید از یاد برد.
نکته چهارم اینکه، بالاخره حسن روحانی باید از همین مجلس اصولگرایی برای وزرایش رای اعتماد بگیرد که برخی از آنها قصد گوجه پرانی به میهمانان روحانی در مراسم تحلیف را دارند!
وقتی وزرای پیشنهادی روحانی باید از نمایندگانی رای اعتماد بگیرند که بخش قابل توجهی از آنان حتی تاب تحمل "میهمانان روحانی" را ندارند، پس باید اندکی واقعگرا تر بود.
شاید گفته شود که ما به روحانی رای دادیم که در برابر همین تندروها و تندرویها ایستادگی کند؛ ولی واقعیت سیاست در ایران امروز این است که این نیروهای افراطی، قدرت قانونی دارند. جریان راست رادیکال زمانی که قدرت قانونیاش کمتر از امروز بود، آن همه دردسر برای دولت خاتمی درست کرد. پس در شرایط فعلی هم میتواند چرخ دولت روحانی را پنچر کند.
یکی از مصادیق "سیاست واقعگرایانه" در ایران امروز، پذیرفتن واقعیت وجودی اصولگرایان افراطی و یا همان جریان راست رادیکال است.
وقتی روحانی و یا هر رئیس جمهور دیگری در برابر این جریان سیاسی قدرت فائقه را در اختیار ندارد، تعامل با این جریان و کسب رضایت حداقلی و برنیانگیختن مخالفت و ممانعت حداکثری جریان مذکور، امری گریزناپذیر و نشانهای از سیاستورزی واقعگرایانه و یا همان رئال پلیتیک است. در این شیوه سیاستوزی، تصمیمات بر اساس امکانات و مقدورات اتخاذ میشوند نه بر اساس مطلوبات و انتظارات.
بنابراین به نظر میرسد که حامیان حسن روحانی در انتخابات یاست جمهوری اخیر، باید اولاً انتظاراتشان از دولت روحانی را از حد توان او بالاتر نبرند، ثانیاً به انتظارات حداکثری از دولت روحانی دامن نزنند و ثالثاً نقش "گروه فشار ضد اصولگرا" را در قبال دولت روحانی ایفا نکنند. نتیجه این رویکردها و اقدامات، چیزی جز یاس و سیاستزدگی در پایان عمر دولت روحانی نیست.
بر دوش دولت روحانی، بار چندانی نباید نهاد. این دولت، ارابه چهاراسبه نیست؛ کالسکهای تکاسبه و یا حداکثر دواسبه است که توان حمل "همه بارهای سنگین" نیروهای دموکراسیخواه داخل کشور را ندارد. با این کالسکه، میتوان در جاده آزادی "تا حدی" پیشروی کرد.
اگر با همان انتظاری که از ارابهای زمخت و سنگین داریم، کالسکهای ظریف و سبک را برانیم، در میانه راه سرنگون میشویم.
عجالتاً باید گفت همین که چهار سال و یا هشت سال زمام امور دولت در دست راستگرایان افراطی نباشد، به احتمال بسیار زیاد، حال و روز ایرانزمین نیز بهتر خواهد شد.