شکر خدا که اهل جدل همزبان شدند
با هم به سوی کعبه عزت روان شدند
شکر خدا که گردنه گیران محترم
بر گله های بی سرو صاحب شبان شدند
شکر خدا که کم کمک از یاد می رود
روزی که پشت نعش برادر نهان شدند
شکر خدا که مسجد و محراب شهر نیز
یکباره - پوست کنده بگویم - دکان شدند
جمعی، چنان قدیم، هر آن را که سر افراشت
قربان مادر و پدر و خاندان شدند
یعنی دوباره دشمن سوگند خورده را
با استخوان سینه خود نردبان شدند
مانند یک دوخوان دگر بعد گیرودار
بر خون خویش و نعش پدر میهمان شدند
***
هر کس به گونه ای به هدر داد آنچه داشت
یک عده هم که سگ نشدند، استخوان شدند
منبع: کتاب مجموعه شعر "قصه سنگ و خشت" اثر محمد کاظم کاظمی انتشارات نیستان