عصر ایران؛ پریا سپینود - استیفن کینزر در کتاب "همه مردان شاه"، قصه ای از رضاه شاه نقل میکند که جلوهای از دیکتاتوری معطوف به تامین مصالح اکثریت، ولی توام با نقض حقوق بشر و سایر اصولی است که علی القاعده نباید نقض شوند.
کینزر مینویسد که رضا شاه به همدان رفت و دید که شهر گرفتار کمبود نان است. علت را جویا شد، به او گفتند نانوایان همدان از پخت نان امتناع میورزند. دیکتاتور هم برای مبتلانشدن مردم همدان به قحطی، دستور داد اولین نانوایی را که در راه دیدند، به تنور اندازند تا سایر نانواها حساب کار دستشان بیاید! و چون نانوای اول به تنور شد، از فردا صبح تمام نانواییهای شهر پر از نانِ ارزان بود!
اکبر هاشمی رفسنجانی هم در کتابش درباره امیرکبیر، به نقل از مورخین نوشته است که امیرکبیر از دزدیهای فراوان در ایران به تنگ آمده بود و روزی دستور داد عدهای از دزدان را با گچ و سیمان به دیوار ببندند و طناب بر گردن آنها بیفکنند و سر دیگر طناب را به اسبها ببندند و اسبها را شلاق دویدن بزنند! و چو اسبها دویدند، سر سارقان به یغما رفت تا آن سارقان بیسر، درس عبرت سایر سارقان شوند. چنین شد که دزدی در ایران کمتر شد!
این شیوه از مدیریت در عرصه عمومی، شیوهای ارادهگرایانه و بیتوجه به قوانین مقبول بشر و واقعیتهای جامعه است. یعنی حاکم و تصمیمگیرنده، ارادهاش را که معطوف به تامین مصالح عمومی است، بیتوجه به اصول اساسی، اعمال میکند.
در دو مثال مذکور، رضا شاه و امیرکبیر در برخورد با متخلفان کاری به حقوق بشر غربی و حتی باید و نبایدهای شرعی نداشتند. آنها برای تامین مصلحتی عمومی، "ارادهای معطوف به مجازات" را محقق کردند تا حساب کار دست افراد نابکار بیاید.
در واقع در این شیوه مدیریت ارادهگرایانه، به قواعد علم الاقتصاد و علم الاجتماع توجهی نمیشود. تصمیمگیرندگان احساس میکنند معضلات اجتماعی را میتوان با اعمال ارادهای خاص حل و فصل کرد. مثلاً مشکل کمبود نان با مجازات شدید نانوا حل می شود نه با پیروی از قوانین علم اقتصاد. و یا کثرت سرقت در جامعه، با کندن سر دزدان حل و فصل میشود!
فارغ از نقدهایی که به روایی اخلاقی چنین روشی وارد است، منتقدان این روش معتقدند که جامعه با اراده شخص یا گروهی خاص سامان نمییابد. یعنی این طور نیست که بیتوجه به ریشه کن کردن علل دزدی، بتوان با وضع مجازاتهای شدید علیه سارقان، پدیده دزدی را در جامعه ریشه کن کرد و یا در حد قابل توجهی کاهش داد.
اما مدافعان ارادهگرایی در تحقق اهداف مطلوب، معتقدند که بسیاری از اموری که محصول قوانین حاکم بر زندگی بشر قلمداد میشود، در واقع ناشی از "تصور قانون" است. یعنی خیلی از امور نامطلوب را میتوان با ارادههای آهنین تغییر داد و این تصور که آن امور نامطلوب محصول قوانین لایتغیرند، توهمی بیش نیست. مثلاً میتوان افغانستان و نپال را هم دموکراتیک کرد و لازم نیست منتظر بمانیم تا سطح سواد و ثروت در این جوامع به حد معینی برسد تا بعد باب تاسیس حکومتی مدرن و آزاد در این کشورها گشوده شود.
حکایت تصمیم کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال برای کسر امتیاز از تیمهایی که در تماشاگرانشان در لیگ برتر به داور و یا بازیکنان حریف فحاشی میکنند، حکایت ارادهگرایی "گروهی اندکشمار" برای حل معضلات اجتماعی است.
ورزشگاههای فوتبال در ایران، سالهاست که عرصه فحاشی و لمپنیسم و بیفرهنگیاند. این واقعیت آشکاری ست که همه ناظران بیطرف آن را تایید میکنند. مردم در ایران صرفاً برای لذتبردن از فوتبال به ورزشگاه نمیروند. آنها به استادیومها می روند تا عقدههای اجتماعیشان را هم خالی کنند. اینکه به بهانه یک خطای بازیکن حریف بر روی بازیکن تیم خودی، رکیکترین دشنامها نثار خانواده بازیکن خطاکار می شود، نشانه خالیشدن خشمی فراتر از خشم ناشی از یک خطای بازیکنی خطاکار است. تماشاگران از چیزهای دیگری هم عصبانیاند و دق و دلیشان را بر محسن بنگر یا آقای داور خالی میکنند!
این طرز رفتار بی قاعده، که نشانه بارز آنومی و بیهنجاری در جامعه فوتبال ایران است، در اثر سالها مسامحه و آسانگیری تصمیمگیرندگان ورزش فوتبال در ایران، در ورزشگاههای ایران نهادینه شده است. در دهه 1360 اگر به استادیوم آزادی میرفتی، توهین به بازیکنان و مربیان تیم حریف، معمولاً در قالب تمسخر چاقی بدن و درازی دماغ آنها بود! داور هم حداکثر یک شیر سماور نصیبش میشد! ولی الان فحش دادن به خانواده بازیکن و مربی و داور، امر رایجی است. آن هم چه فحشهایی که نگو و نپرس! قبلاً اقلیتی از تماشاگران توهینهایی رقیق را نثار بازیکن و مربی و داور میکردند، الان اکثریت آنها چنین میکنند.
به راستی در برابر این جنون دستهجمعی اکثریت تماشاگران، چه کار میتوان کرد؟ مرّ قوانین فوتبال در ایران، میگوید کسر امتیاز بابت فحاشی تماشاگران یک تیم به داور یا بازیکن حریف، مجاز است. اما هوشنگ نصیرزاده در این باره میگوید: " کسر امتیاز برای فحاشی توسط تماشاگران در فوتبال جهان وجود ندارد این بخش از ماد22 آیین نامه ایران رو اشتباه نوشته اند اما اگر بازیکنان شعار نژادپرستآنه بدهند میتوان امتیاز کسر کرد ولی کسر امنیاز برای سروصدا و فحاشی تماشاگران درست نیست." مطابق این توضیح، کسر امتیاز از یک تیم بابت فحاشی تماشاگرانش، عملی قانونی اما نامرتبط با قوانین فیفا است.
اینکه در آغاز لیگ برتر فصل جاری، کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال امتیازات چند تیم را کم کرده است تا تماشاگرانشان ادب شوند، ظاهراً نشانه عزم قاطع مقامات فوتبال ایران برای برخورد با نابهنجاریهای ورزشگاههای ایران است. ولی مشکل این شیوه برخورد، سوختن تیمها به پای تماشاگران است.
شاید در پاسخ به نکته فوق، گفته شود تیمی که از تشویق تماشاگرانش بهرهمند است، هزینه بدرفتاری تماشاگرانش را نیز باید بپردازد. ولی مساله اصلی اینجاست که کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال، حق اعتراض به کسر امتیاز را برای تیمها به رسمیت شناخته است. در این صورت، کافیست امتیاز کسر شده یک تیم بازگردد و امتیاز تیم دیگری بازنگردد تا هزار حرف و حدیث درباره نقش فدراسیون فوتبال در قهرمانی این یا آن تیم بر سر زبانها افتد.
از سوی دیگر، این احتمال نیز وجود دارد که بازیکنی در تیم میهمان، رفتاری در پیش گیرد که تماشاگران به فحاشی کنند تا از تیم میزبان امتیاز کم شود.
اینکه استقلال و یا هر تیم دیگری، از سی بازیاش در طول فصل 60 امتیاز بگیرد و هفت امتیازش توسط کمیته انضباطی کم شود، نتیجه قهرمانی لیگ برتر را از زمین چمن ورزشگاهها به کمیته انضباطی سوق میدهد.
اگر تماشاگران تیمهای لیگ برتر رفتارهای نابهنجار دارند – که دارند – آیا بهتر نیست که فقط تماشاگران را از حضور در ورزشگاهها محروم کنیم. عدم حضور تماشاگران در ورزشگاهها، خودش مجازاتی کافی برای تیمهای میزبان پرتماشاگر است. از قدیم گفتهاند سنگ بزرگ علامت نزدن است. آیا این کسر امتیاز نامنتظره در آغاز فصل، نشانه رها شدن عزم اصلاح فضای ورزشگاهها در ادامه فصل نخواهد بود؟
بهتر است کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال، در فصل جاری به محرومکردن قاطعانه و بیملاحظه تماشاگران فحاش مبادرت ورزد و اگر در پایان فصل هیچ تغییری در رفتار تماشاگران حاصل نشد، برای فصل آینده به فکر مجازاتهای شدیدتر باشد.
ارادهگرایی در برخورد با ناهنجاریها، خوب است ولی نباید فراموش کرد که اعمال ارادههای معطوب به اهداف مثبت، نباید به گونه ای باشد که در پایان کار، در اثر اعتراضات و فشارها، کل اراده معطوف به اصلاح امور، از دست برود.