عصر ایران - احمد مسجد جامعی چهره آشنای عرصه فرهنگ و رییس جدید شورای شهر تهران به تازگی در مقاله ای، به جنگ و دوره دفاع مقدس از نگاه فرهنگ، هنر و موسیقی نگریسته است.
متن این مقاله در فصلنامه ادبی «درگاه» که در لرستان منتشر می شود و کیفیت و غنای آن با وزین ترین نشریات مرکز برابری می کند به چاپ رسیده است.
عصر ایران به مناسبت سی و یکم شهریورماه – سی و سومین سالروز آغاز جنگ تحمیلی – این مقاله را به شرح زیر منتشر می کند.
«یکی از ملزومات جنگ، پشتیبانی فرهنگی، اجتماعی، روانی و اجراهای حماسی بود. موسیقی حماسی متکی به روحیه جنگاوری است. در این میان بود که سازهای برنجی و کوبه ای به ویژه دف و سنج جایگاه خود را میان مردم باز کردند. چیزی نگذشت که این سازها به سرعت به یکی از ژانرهای اصلی و مهم موسیقی تبدیل شدند. موسیقی یی که در ابتدا با فرم آشنای نوحه خوانی ارایه شده بود به سرعت حالت حماسی ها پیدا کرد. موسیقی جنگ شد فرهنگی مهیج و برانگیزاننده با ریتمی تند و کوبنده. صدای هیجان آور دف و چرخش و گردش زیبای آن فقط در جنگ و جبهه به کار نیامد که امروز هم چشم و گوش و دل مردم همراه آن است. کنسرت های پر مخاطب و بی شمار و گروه های دف نوازی خود گواه این مدعاست.
نگاهی به آثار یادگار مانده از آن روزها از آن روزها بیندازیم:
دایه دایه، خلبانان، ممّد نبودی، گلبرگ سرخ لاله ها، شهیدان، چلچله، شهر خون، کربلا کربلا، با نوای حسینی و ... سرودها و اجراهایی با صداهای ماندگار
سید حسام الدین سراج، محمد گلریز، صادق آهنگران، غلام کویتی پور و محمد حسین توکلی اهل آباده (نوجوان) یادگار آن دوران است که از آن میان تاثیر گذاری و ماندگاری «دایه دایه وقت جنگه» بر هیچ کس پوشیده نیست.
آهنگران بیشتر از ملودی های دزفولی و شوشتری بهره می گرفت و کویتی پور بیشترین توجه را به نغمه های بوشهری و دشتستانی داشت. عموم آنها مردمانی دردمند و دوست داشتنی بودند، دعوی و دعوای هنری نداشتند. مدرسه و مکتب را به هم آمیختند، سری پرشور، صدایی گرم و دلی مهربان داشتند. نوا و نغمه شان آتشی بود از دل؛ اشکی از چشم و آهی از سینه.
در تاریخ معاصر انگشت شمار بوده اند هنرمندانی از گروه های بومی و محلی که تاثیر ژرف و کاری بر فرهنگ شنیداری کشور داشته اند.
در میان این گروه استاد
رضا سقایی چهره ای درخشان تر دارد. سقایی یکی از برجسته ترین هنرمندان این سرزمین است. او یکی از نام های ماندگار مجموعه های فرهنگ غرب کشور است که کلیتی به نام قوم لر و لک و کرد را رقم می زند. هنرمندانی مانند او، نماد و نماینده فرهنگ خود هستند. نهادهای رسمی و دستگاه های حکومتی، قرار دادها و بخشنامه ها کمترین نقشی در ماندگاری یا حتی معرفی آنان ندارند.
او شاگرد طبیعت ناب غرب ایران بود. همه و همه چیز از لایه لایه خشت ها و سنگ های قلعه استوار و کهنسال فلک الافلاک گرفته تا بلوط های پیر، گونه های وحشی، شبدرهای خودرو، لاله های واژگون، چشمه سارهای بلورین، ترنم زیبای آبشارهای کوهساران، نهرهای آهنگین جاری بر بستر رودها، نغمه دل انگیز کبک، ترنم صمیمی بارش باران های قشلاق، آهنگ غریب نی لبک چوپان ها، یال های شلال و افشان اسب ها و سم توانمند ستوران به به او مشق موزیک می داد.
هنر او از دل طبیعت بیرون می آمد و صدایش از نایی بلاکشیده برمی خاست. سقایی موفقیت های خود را بیش از همه مدیون جوشش و کوشش خودش بود. او نیز مانند دیگر موسیقی دانان گمنام محلی، فارغ از قید و بندهای رایج مراکز هنری و آکادمیک، موسیقی را همچون بهترین ترجمان احساس پاک خود به کار می گرفت.
با این که خانه به دوش بود و از کمترین امکانات معیشتی بهره ای نداشت، از طبعی بلند برخوردار بود و بیماری و جانبازی از او مردی سخت کوش و توان مند و استوار ساخته بود.
بخش مهمی از محبوبیت سقایی نتیجه حضور جدی شعر و ترانه و ترنم و آواز و موسیقی از یک سو و حماسه و جوان مردی و آزادگی و دلاوری و آیین و اخلاق از سویی دیگردر لایه های گوناگون فرهنگ های اصیل و رنگارنگ ایران زمین است.
در همه این سال ها او با آن که جانبازی استوار و یادگاری از فداکاری های دوران دفاع مقدس بود کار موظفی نداشت و به ناچار فعالیت چندانی نمی کرد اما وقتی بُغض فروخفته خود را بیرون می ریخت نوای آتشین او شوری از عشق و حماسه خلق می کرد.
باری او این چنین مردی بود که جاودانه ای به نام «دایه دایه وقت جنگه» در ذهن و زبان عشایر و شهروندان غرب کشور جاری شد و ادبیات آن پشتیبان حماسه های بسیاری شد.
دایه دایه هیچ ساز و برگی نداشت؛ یک صدای گرم و گیرا و یکی دو ساز محلی. سادگی در کارش موج می زد. نمونه ای عالی از تلفیق مولفه های گوناگون فرهنگ و هنر، صرف حداقل امکانات و بهره برداری حداکثر.
همه اینها مرهون شناخت صحیح سقایی و مردم جنگ دیده و رزمندگان دلیر و فرهنگ های محلی بود، اثری که بعدها در شمار یکی از آثار موسیقایی یکصد سال اخیر به ثبت رسید البته در این میان سهم هنرمند ارجمند مجتبی میرزاده در جای خویش کاملا محفوظ است. نوای آتشین مرحوم سقایی یادآور حماسه آفرینان پرشور و زخم خورده و تلخ و شیرین دفاع مقدس است.
نمونه ای دل نشین با شعر و ملودی ساده که از دل فرهنگ عشایر و شهروندان غرب ایران برخاسته و سقایی را به چهره ماندگار هنر ایران تبدیل کرده است.با این حال سقایی پس از رسیدن به شهرت نیز هیچ گاه زادگاه خویش را ترک نکرد.
اصابت بمب و درگیر شدن تن او با رنج و بیماری تا آخرین لحظه های حیات تقدیری بود که از گذر جنگ نصیبش شده بود. بدون آن که برایش نام و نانی بیاورد، با بیماری و بیکاری نبردی طولانی تر داشت. سال های پس از جنگ به ویژه سال های آخر عمر بی سر و صدا خانه نشین شده بود. با همه اینها صفای باطن را – که مهم ترین و نخستین لازمه کار هنری است – حفظ کرد و برای غلبه بر مشکلات توان فرسای خود تنها و تنها به دامان پرمهر خواهر پناه برد.
حکایت بازی های روزگار و رنج تنهایی اش را باید از «ماه دولت» شنید که با همه دشواری های طاقت فرسا تا پایان راه با او باقی ماند. مردمی که هنوز به خاطر دارند که ترانه های محلی و حماسی چگونه روحیه مضاعف به رزمندگان و مادران و همسران چشم به راه می بخشید.
امروز عشایر و شهروندان غرب ایران به خاطر حضور در کنار او سرخوش و شادمان به خود می بالند چرا که فرزند هنرمند و برومند آنها سربلند ایستاد و تن به خفت زمانه و بازی های روزگار نداد و ما با خاطره امثال او، با حماسه، با درد، با دریغ به زندگی ادامه می دهیم.
باری، جنگ با فرازها و فرودها تمام شد اما «دایه دایه» هیچ گاه پایان نیافت.»