ایرنا نوشت:
...جهل و ناداني من و عصيان و گستاخي من، تو را باز نداشت از اينكه راهنماييام كني به سوي صراط قربتت و موفقم گرداني به آنچه رضا و خشنودي توست.
پس
هرگاه كه تو را خواندم، پاسخم گفتي؛
هرچه از تو خواستم، عنايتم فرمودي؛
هرگاه اطاعتت كردم، قدرداني و تشكر كردي؛
و هر زمان كه شكرت را بر جا آوردم، بر نعمتهايم افزودي؛
و اينها همه چيست؟
جز نعمت تمام و كمال و احسان بيپايان تو!؟
... من كدام يك از نعمتهاي تو را ميتوانم بشمارم يا حتي به ياد آورم و به خاطر بسپارم؟
... خدايا! الطاف خفيهات و مهربانيهاي پنهانيات بيشتر و پيشتر از نعمتهاي آشكار توست.
...خدايا ! من را آزرمناك خويش قرار ده آنسان كه انگار ميبينمت.
من را آنگونه حيامند كن كه گويي حضور عزيزت را احساس ميكنم.
خدايا!
من را با تقواي خودت سعادتمند گردان
و با مركب نافرمانيات به وادي شقاوت و بدبختيام مكشان.
در قضايت خيرم را بخواه
و قدرت بركاتت را بر من فروريز تا آنجا كه تأخير را در تعجيلهاي تو و تعجيل را در تأخيرهاي تو نپسندم.
آنچه را كه پيش مياندازي دلم هواي تاخيرش را نكند
و آنچه را كه بازپس مينهي من را به شكوه و گلايه نكشاند.
...پروردگار من!
... من را از هول و هراسهاي دنيا و غم و اندوههاي آخرت، رهايي ببخش
و من را از شر آنان كه در زمين ستم ميكنند در امان بدار.
...خدايا!
به كه واگذارم ميكني؟
به سوي كه ميفرستيام؟
به سوي آشنايان و نزديكان؟ تا از من ببرند و روي بگردانند؛
يا به سوي غريبان و غريبهگان تا گره در ابرو بيافكنند و مرا از خويش برانند؟
يا به سوي آنان كه ضعف مرا ميخواهند و خواريام را طلب ميكنند؟
... من به سوي ديگران دست دراز كنم؟ در حالي كه خداي من تويي و تويي كارساز و زمامدار من.
...اي توشه و توان سختيهايم!
اي همدم تنهاييهايم!
اي فريادرس غمها و غصههايم!
اي ولي نعمتهايم!
...اي پشت و پناهم در هجوم بيرحم مشكلات!
اي مونس و مأمن و ياورم در كنج عزلت و تنهايي و بيكسي! اي تنها اميد و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگي! اي كسي كه هر چه دارم از توست و از كرامت بيانتهاي تو!
...تو پناهگاه مني؛
تو كهف مني؛
تو مأمن مني؛
وقتي كه راهها و مذهبها با همه فراخيشان مرا به عجز ميكشانند و زمين با همه وسعتش، بر من تنگي ميكند، و...
...اگر نبود رحمت تو، بيترديد من از هلاكشدگان بودم
و اگر نبود محبت تو، بيشك سقوط و نابودي تنها پيشروي من ميشد.
...اي زنده!
اي معناي حيات؛ زماني كه هيچ زندهاي در وجود نبوده است.
...اي آنكه:
با خوبي و احسانش خود را به من نشان داد
و من با بديها و عصيانم، در مقابلش ظاهر شدم.
...اي آنكه:
در بيماري خواندمش و شفايم داد؛
در جهل خواندمش و شناختم عنايت كرد؛
در تنهايي صدايش كردم و جمعيتم بخشيد؛
در غربت طلبيدمش و به وطن بازم گرداند؛
در فقر خواستمش و غنايم بخشيد؛
من آنم كه بدي كردم من آنم كه گناه كردم
من آنم كه به بدي همت گماشتم
من آنم كه در جهالت غوطهور شدم
من آنم كه غفلت كردم
من آنم كه پيمان بستم و شكستم
من آنم كه بدعهدي كردم ...
و ... اكنون بازگشتهام.
بازآمدهام با كولهباري از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر اي خداي من!
ببخش اي آنكه گناه بندگان به او زيان نميرساند
اي آنكه از طاعت خلايق بينياز است و با ياري و پشتيباني و رحمتش مردمان را به انجام كارهاي خوب توفيق ميدهد.
...معبود من!
اينك من پيش روي توأم و در ميان دستهاي تو.
آقاي من!
بال گسترده و پرشكسته و خوار و دلتنگ و حقير.
نه عذري دارم كه بياورم نه تواني كه ياري بطلبم،
نه ريسماني كه بدان بياويزم
و نه دليل و برهاني كه بدان متوسل شوم.
چه ميتوانم بكنم؟ وقتي كه اين كولهبار زشتي و گناه با من است!؟
انكار !؟
چگونه و از كجا ممكن است و چه نفعي دارد وقتي كه همه اعضاء و جوارحم، به آنچه كردهام گواهي ميدهند؟
...خداي من!
خواندمت، پاسخم گفتي؛
از تو خواستم، عطايم كردي؛
به سوي تو آمدم، آغوش رحمت گشودي؛
به تو تكيه كردم، نجاتم دادي؛
به تو پناه آوردم، كفايتم كردي؛
خدايا!
از خيمهگاه رحمتت بيرونمان نكن.
از آستان مهرت نوميدمان مساز.
آرزوها و انتظارهايمان را به حرمان مكشان.
از درگاه خويشت ما را مران.
...اي خداي مهربان!
بر من روزي حلالت را وسعت ببخش
و جسم و دينم را سلامت بدار
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنيت مبدل كن
و از آتش جهنم رهايم ساز.
...خداي من!
اگر آنچه از تو خواستهام، عنايت فرمايي، محروميت از غير از آن، زيان ندارد
و اگر عطا نكني هرچه عطا جز آن منفعت ندارد.
يا رب! يا رب! يا رب!
...خداي من!
اين منم و پستي و فرومايگيام
و اين تويي با بزرگي و كرامتت
از من اين ميسزد و از تو آن ...
...چگونه ممكن است به ورطه نوميدي بيفتم در حالي كه تو مهربان و صميمي جوياي حال مني.
...خداي من!
تو چقدر با من مهرباني با اين جهالت عظيمي كه من بدان مبتلايم!
تو چقدر درگذرنده و بخشندهاي با اين همه كار بد كه من ميكنم و اين همه زشتي كردار كه من دارم.
...خداي من!
تو چقدر به من نزديكي با اين همه فاصلهاي كه من از تو گرفتهام.
...تو كه اين قدر دلسوز مني! ...
...خدايا تو كي نبودي كه بودنت دليل بخواهد؟
تو كي غايب بودهاي كه حضورت نشانه بخواهد؟
تو كي پنهان بودهاي كه ظهورت محتاج آيه باشد؟
...كور باد چشمي كه تو را ناظر خويش نبيند.
كور باد نگاهي كه ديدهباني نگاه تو را درنيابد.
بسته باد پنجرهاي كه رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زيانكار باد سوداي بندهاي كه از عشق تو نصيب ندارد.
...خداي من!
مرا از سيطره ذلتبار نفس نجات ده و پيش از آنكه خاك گور، بر اندامم بنشيند از شك و شرك، رهاييام بخش.
...خداي من!
چگونه نااميد باشم، در حالي كه تو اميد مني!
چگونه سستي بگيرم، چگونه خواري پذيرم كه تو تكيهگاه مني!
اي آنكه با كمال زيبايي و نورانيت خويش، آنچنان تجلي كردهاي كه عظمتت بر تمامي ما سايه افكنده....
يا رب! يا رب! يا رب