ریاست و مدیریت یک خدمت و وظیفه ملی و میهنی و فریضه ای واجب و مقدس است و استعفا و بازنشستگی از خدمت واجب معنایی ندارد . تنها از طریق ریاست می توان خدمت صادقانه داشت . به خاطر همین خدمت صادقانه و خالصانه و بی سر و صداست که اسم و عکس من همه جا دیده می شود و اینها مطلقا به خاطر خودم نیست و همه اش برای طلب بهشت و رسیدن به خداست . عشق به خدمت عجب درد جانگدازی است ؛ مثل خوره به جان آدم می افتد و ول کن نیست . حتی پزشکان نامی کشور هم گفته اند کهیر زدن آدم به خاطر ریاست ریشه در همین عشق به خدمت دارد . اصلا من مال خودم نیستم مال ملت هستم و به خاطر دفاع از حقوق ملت هم که شده تا لحظه ای که جان در بدن دارم ریاست را رها نخواهم کرد .
نیروی عظیم و انرژی بخش ریاست و احساس قدرت همانند انرژی هسته ای ، نمی دانید چه حس و حالی به انسان می دهد . فقط رئیس و رؤسا می فهمند من چه می گویم . این نیروی خارق العاده ریاست انسان را به کارهای عجیب و غریبی وادار می سازد که برای هیچ عالم و عارف و زاهدی قابل درک نیست مگر برای عده ای از اجنه آن هم از نوع عفریتش . به همین جهت انسان برای حفظ ریاست باید تا آخرین قطره خون ایستادگی کند و اگر از عزت و شرفش را هم مایه بگذارد ارزش دارد . مگر حیثیت آدم به چه دردی می خورد . زندگی همین چند روز رویایی ریاست است و نباید این فرصت طلایی خدمت را از دست داد . چون تنها در موقعیت عالی ریاست است که می توان با شجاعت دهن حریفان را بست و دوستان صمیمی خودمان را خوشحال ساخت و چنان کارهای بزرگی انجام داد که سر و صدایش ده ها سال بعد در بیاید و بعدها در تاریخ بنویسند . به قول سعدی :
گل همین پنج روز و شش باشد وین ریاست همیشه خوش باشد
درست است همه برای ریاست سر و دست می شکنند و هم دیگر را بدنام و لجن مال و خرد و خاکشیر می کنند ولی خدا به سر شاهد است من خالصانه و تنها برای مخالفت با نفسم ریاست را قبول کردم . چون وقتی ریاست به من پیشنهاد شد به اتاقی رفتم و با هوای نفس و شیطان خودم خلوت کردم ، بینی و بین الله نفسم به من گفت رئیس نشو که کار سختی است و شیطان هم همین را تکرار کرد . من هم نفسم را زیر پا گذاشتم و کمر شیطان را شکستم و ریاست را پذیرفتم . اصلا ریاست نوعی جهاد با نفس و خودکشی با کارهای سخت و زیان آور است و من کشته و مرده این قبیل کارهای هیجان انگیز هستم . اصلا من فداکاری کردم و رئیس شدم تا این بار سنگین گردن دیگران را اذیت نکند والا تاکنون ذره ای خودخواهی در سلول های ما مشاهده نشده است . گواهی پزشکی آن هم موجود است .
مدت هاست که به من می گویند استعفا بده و کنار برو ؛ همه این قبیل افراد منافق و فاسد و غرض ورز و مریض و عقده ای اند و با من مخالف نیستند با اساس اسلام و انقلاب و نظام هستی مخالفند و ذات همه شان خراب است . تهمت های زیادی به من می زنند ؛ در حالی که همه بذل و بخشش های مربوط به اموال و امکانات دولتی و موقعیت های اداری و منافع فراوان حاشیه ای توسط من کاملا قانونی و طبق صورتجلسه دوستان و اختیارات خاص شخص من بوده و اسنادش هم موجود است ؛ من مرد قانون و سمبل قانون و خود قانون بوده ام و قبلا فکر همه جاهایش را کرده ام که هیچ حقوق دانی نتواند برایم مشکل درست کند و تاکنون هرگز جایی نخوابیده ام که آب زیرش برود .
برخی دویست تا ایراد و تخلف و سوء استفاده به من نسبت می دهند که همه اش درست است اما من سیصد تا کار خوب هم کرده ام که اگر آنها را از این منها کنیم صد تا اضافی می آید . دشمنان من اگر چهار عمل اصلی را بلدند ، چرا همین صدتا کار را نمی بینند ؟ من سیستمی درست کرده ام که عین ساعت کار می کند و اگر من بروم کل سیستم به هم می خورد و زمین و زمان به هم می ریزد ؛ حتی احتمال دارد در نظام آفرینش خلل وارد بیاید و هیچ کسی هم مطلقا نمی تواند تا ده ها سال جای خالی مرا پر کند . چون من از مادر مدیر لایقی متولد شده ام و هنر ریاست جزء ذاتیات من بوده است .
از اینها گذشته ، الحق من الانصاف ، کدام آدم عاقلی در سرتاسر تاریخ بشر به همین راحتی و بدون دعوا و داد و فریاد و پرونده سنگین و استیضاح و بازپرسی و برکناری ذلیلانه و محاکمه و زندان ، استعفا داده و به خوبی و خوشی کنار رفته و سر سالم به گور برده که من دومی اش باشم . برای نمونه وقتی خود من رئیس شدم با حکم ریاستم وارد اتاق ریاست شدم و رئیس قبلی از آمدن من و برکناری اش خبر نداشت و من هم او را در حالی که شوکه شده بود ،با کمال ذلت و خواری از اتاق بیرون انداختم ؛ چون واقعا فرد نرم و ملایم و بی لیاقتی بود ! آن وقت مثل شیری قدرتمند به صندلی ریاست پریدم . البته شاید چند نفر در کل عالم یافت بشود که از ریاست استعفا داده باشند ؛ ولی اینها همه ظاهر سازی و حقه بازی بوده و اصل ماجرا علت دیگری داشته و یا این که اینها به احتمال زیاد آدم های خل و چلی بوده و قطعا فاقد سلامت عقلانی و روانی بوده اند .
تازه من اگر از مسئولیت کنار بروم دیگر هیچ خدمت صادقانه و ارزشمندی در عالم نمانده که انجامش بدهم و این به معنای مرگ است و من نمی توانم با دست خودم مرگ خودم را امضا کنم . از اینها گذشته من آن قدر بزرگ شده و باد کرده ام که در هیچ اداره ای و اتاقی جا نمی گیرم ، کدام نهاد و تشکیلات جایی به بزرگی من دارد ؛ به فرض محال ، از ریاست که ساقط شدم ، بعدش بروم زیر دست چه کسانی کار کنم و از کجا دستور بگیرم ؟ از مشتی افراد بی ارزش که سال ها زیر دست من و یا همکارم بودند ؟ یعنی همان کسانی که هفته ها پشت در اتاق من به انتظار دیدن من صف می کشیدند و من کوچک ترین اعتنایی به آنها نمی کردم . عمرا که زیر بار چنین ذلت و حماقتی بروم . البته اگر بعد از من کسی بیاید که کاری به کارهای گذشته من نداشته و لای پرونده هایم را باز نکند و به راه جاودانه من ادامه دهد و در ثانی سمت نان و آب دار تر دیگری باشد که بعد از استعفا آنجا انجام وظیفه نموده ، عشق ذاتی خود به خدمت را نشان بدهم آماده ایثار و فداکاری برای میهنم خواهم بود .
من تنها به دلیل اهداف معنوی و الهی و خالصانه ریاست را قبول کرده ام و اگر فشار و تحمیل و اصرار و ابرام دوستان بالادستی( رفقای صمیمی خودم که قبلا و بعدا دربست در خدمت آنان و دوستان و بستگان شان بوده ام) نبود من این بار سنگین و در عین حال لذت بخش و مست کننده ریاست را قبول نمی کردم . این که می گویند من برای ریاست به زمین و زمان متوسل شده و شبانه روزی کار کرده و دم صدها واسطه را دیده ام ، از اصل دروغ است . من حتی بارها علنی به اطلاع همگان رساندم که اگر کسی هست که بتواند از من بیشتر و بهتر کار کند بیاید و من ریاستم را دو دستی به او تحویل دهم و دستش را هم ببوسم و بروم وردست فرمانداری زنجان(بانوی اول دربار) کار کنم . ولی متاسفانه تاکنون هیچ احد الناسی نه در شهر و دیار ما بلکه روی زمین خدا وجود نداشته و جرات نداشته که پا پیش بگذارد . چون می دانست که اولا با من و دوستانم طرف است ؛ ثانیا با این حرکت خود ، کار بسیار زشت و خطرناکی می کرد و با دست خودش آبروی خودش را می ریخت و از زندگی ساقط می شد ؛ چون خوب می دانست که ریاست کلاه گشادی نیست که اندازه هر کسی باشد و فقط از عهده فردی مثل من بر می آید و لاغیر . و روشن و مبرهن است که از من بهتر و باتجربه تر و مخلص تر و کاری تر ، کسی برای این ریاست وجود نداشته و نخواهد داشت .
من به هرکس از بستگان و دوستان عزیزتر از جانم که کمک کرده ام یا برای صله رحم واجب بوده و یا برای ادای دین و قرض و تقدیر از خدمات متقابل و تشکرات مربوطه و امثال این فضایل انسانی بوده که همه اینها جزو فطریات بشر و واجبات شرعی است . حتی اموال و امکانات من ذره ای افزایش نیافته و قبلا هم بهترین و بزرگ ترین باغ و انواع ماشین ها و ساختمان ها و وسایل گرانقیمت را داشته ام و الان هم دارم . البته اموالم مقداری کم تر شده ؛ چون بخشی از آنها را در تجلیل از مقام زن به نام شریک زندگی ام سند زده ام و قسمت دیگری را به عروس گلم و داماد با لیاقت و برومند و عزیزم و بخش اساسی را به فرزندان همیشه موفق و نابغه ام بخشیده ام تا به این جوانان افتخار آفرین مرز و بوم پر گهر ایران زمین خدمتی کرده و امیدی داده باشم .من این را بارها گفته ام که نباید نسل جوان را از خودمان دلسرد و مایوس بکنیم ؛ چون از دین و کشور مایوس می شوند . علاوه بر این حتی کسی از دورترین بستگان و آشنایان نبوده که به کمک من مشکلات مالی و استخدامی اش حل نشده باشد . آیا این خدمت کمی است . این همه مردمی و مخلص و تلاشگر بودن را کجا می توان یافت . چرا این همه سیاه نمایی و منفی بافی؟ به کوری چشم حسودان و رقبا و دشمنانم ، خدا به هرکس هر چه بخواهد می دهد و من هم هر چه خواسته ام ، داده و این شامل دوران ریاست هم می شود ؛ ولی همه این نعمت ها نتیجه دعاهای مخصوص خودم بوده و نباید ناشکری کنم و اموال و امکاناتم را انکار کنم و آمار اینها را هم البته همه می دانند . ولی از همه این امکانات فی سبیل الله استفاده می کنم ؛ مثلا دو سه تا منزل و چند آپارتمانی که دارم ، خالی است و به امور معنوی اختصاص داده شده و فرشتگان در آن شبانه روز به ذکر گویی مشغولند .
سالهاست که افرادی برای برکناری و سرنگونی من شایعه می سازند و توطئه می کنند یا مرا می ترسانند که به زودی برکنار خواهم شد ؛ خدا همه آنان را کور و کچل و خوار و ذلیل و نیست و نابود کند ( آمین ) . خوشبختانه تقدیر ناگهانی بوده که همه این رقیبان حسود زمینگیر و رسوا شوند و برایشان اوتوماتیک وار پرونده های اخلاقی و اداری سنگین به وجود آمده که همه جزء امدادهای غیبی بوده و من در آنها دخالت چندانی نداشته ام ؛ همه می دانند که من بیدی نیستم که از این بادها بلرزم و هنوز از مادر زاده نشده کسی که بتواند مرا برکنار کند . من به لطف خدا رئیس شده ام و کسی جز خدا و جناب عزرائیل نمی تواند مرا بر کنار و بازنشسته کند . اهل سکته مکته هم نیستم . البته خیلی ها را به سکته انداخته ام . به همین جهت ذره ای از کسی نمی ترسم . هرچند آمدن من هیچ دلیل خاصی نداشته اما اگر کسی یا کسانی چنان سمبه پر زوری داشته باشند که بخواهند و بتوانند به فرض محال مرا بر کنار کنند ، باید قبلا به طورکامل و جامع همه دلایل برکناریم را با ادله فلسفی و منطقی و به زبانی خوب و محترمانه به من بیان و اثبات کنند . هرچند که نشنیده می دانم که همه این حرف ها پوچ و توخالی است ؛ به همین جهت پیشاپیش اکیدا آنها را رد و محکوم می کنم .
منبع: وبلاگ شراره ها و شکوفه ها / کریم جباری