۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۱۶۸۸۰
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۷ - ۱۳-۱۱-۱۳۹۲
کد ۳۱۶۸۸۰
انتشار: ۱۵:۳۷ - ۱۳-۱۱-۱۳۹۲
برگی از تاریخ

غائله حزب دموکرات و اولین سفیر حسن نیت امام (ره)

طی این مراسم که در 27 فروردین برگزار شد، شلیک مشکوک گلوله ای، جنگ خانمان سوزی در این شهر را باعث شد و طی چند روز تعداد زیادی از سکنه نقده توسط دموکرات های مسلح قتل عام شدند.
عصرایران ؛ هادی عابدی - آخرین روزهای فروردین سال 1358 مصادف با برگزاری میتینگی از طرف حزب دموکرات در شهرستان نقده بود. این میتینگ بر محور  فراخوانی که حزب دموکرات کردستان به رهبری عبدالرحمن قاسملو صادر کرده بود برگزار می شد. بر همین اساس تعداد زیادی در شهر نقده گرد آمده بودند. بسیاری از شرکت کنندگان در میتینگ مذکور را افراد مسلح تشکیل می دادند، گفته می شود این افراد توسط سلاح هائی که چند ماه پیش از پادگان مهاباد به غارت رفته بود مسلح شده بودند.

طی این مراسم که در 27 فروردین برگزار شد، شلیک مشکوک گلوله ای، جنگ خانمان سوزی در این شهر را باعث شد . بنا به برخی شواهد و گفته ها (از جمله کتاب خاطرات حجت الاسلام حسنی [1]) طی چند روز تعداد زیادی از سکنه نقده توسط دموکرات های مسلح قتل عام شده و سپس با اعزام نیروهای مردمی از ارومیه صف مهاجمین در هم شکسته و اوضاع شهر تحت کنترل نیروهای دولتی قرار می گیرد.


با آرام شدن نسبی مناقشات مقرر می شود هیئتی از سران حزب دموکرات در شهر ارومیه حاضر شده و طی مذاکراتی با نمایندگان دولت و نهادهای انقلابی به رفع خصومت ها بپردازند.

بر همین اساس نزدیک به هشتاد تن از اعضاء حزب دموکرات که در رأس آنها عبدالرحمن قاسملو قرار داشت راهی ارومیه شدند و جلسه در ساختمان مهمانسرای اداره فرهنگ و ارشاد ( در حال حاضر تبدیل به بیمارستان آیت اله طالقانی شده است ) برگزار شد.[2]

یکی از محورهای مهم این مذاکرات، تبادل گروگان هایی بود که طی درگیریهای نقده هر یک از طرفین نزدیک به پنجاه تن از یکدیگر گرفته بودند.
در همین راستا دو نماینده تعیین شدند تا چگونگی تبادل گروگان ها را سامان بدهند. از طرف نیروهای دولتی فردی به نام " معبودی " که از جمله بازاریان خوشنام نقده ای بود و از طرف نیروهای حزب دموکرات "  جلیل گادانی " که از افراد متنفذ این حزب محسوب می شد و چند سالی را در زمان حکومت پهلوی به حبس گذرانده بود، برای انجام این کار معین شدند.

بر اساس توافقی که این دو صورت دادند تبادل اسرا در شهرستان مهاباد تحقق می یافت، بنابراین سرلشگر قاسمعلی ظهیر نژاد که فرماندهی لشگر 64 ارومیه را بر عهده داشت و عالی ترین مقام نظامی منطقه محسوب می شد، در تصمیمی مشترک با حجت الاسلام حسنی، مشهورترین انقلابی ارومیه -که کمتر کاری بدون صلاحدید او انجام می گرفت- مسئولیت مبادله اسرا را بر عهده چهار تن از شهروندان ارومیه قرار دادند. این چهار تن عبارت بودند از: اکبر فتورائی یکی از ارتشیان مخالف حکومت شاه که در سال 54 دستگیر و به جرم اقدام علیه امنیت کشور به حبس ابد محکوم شد. وی پس از تحمل سه سال زندان در آخرین روزهای منتهی به پیروزی انقلاب آزادی خود را به دست آورد.
«محمد پیرپور» که از افراد سرشناس مذهبی و عضو جمعیت ضد بهائی (حجتیه ) ارومیه بود، «رحیم صداقت پیشه» که از جمله جوانان فعال سیاسی ارومیه محسوب می شد. نفر چهارم یکی از کارمندان نمایندگی شرکت مینو به نام «طراحی» بود  که از وضعیت فعلی او اطلاعی در دست نیست.

دموکرات ها اسرای خود را به شهرستان اشنویه و طرف مقابل نیز اسرایشان را به شهر کوچکی در نزدیکی نقده به نام «محمد یار» منتقل کرده بودند.

طی یک شبانه روز اسرای دو طرف مبادله شدند، اما نگرانی از درگیری دوباره و کشتاری مجدد در هر یک از شهرهای منطقه همچنان به قوت خود باقی بود.
هیچ یک از افراد متنفذ منطقه قابلیت آن را نداشتند که بتوانند طی مذاکره با سران حزب دموکرات آشوب های به وجود آمده را آرام ساخته و امنیت را بدون قوه قهریه به منطقه بازگردانند.
بنابراین لازم بود نماینده ای از سوی رهبر انقلاب به آذربایجان اعزام شود تا غائله موجود به شکلی مسالمت آمیز حل و فصل شود، در عین حال نماینده مذکور باید با مردم منطقه، روحیات و آمال و آرزوهای آنها و بزرگان هر دو دسته آشنائی می داشت تا کلامش تأثیر لازم جهت رفع کدورت ها را می کرد.

آیت اله ربانی شیرازی که پس از فوت آیت الله مصطفی خمینی، در سال 56، مراسم ختمی برای بزرگداشت وی برگزار کرده و به همین دلیل توسط ساواک به سردشت تبعید شده بود، مناسب ترین فرد برای هدف مذکور تشخیص داده شد. وی با بسیاری از علمای اهل سنت و بزرگان کرد زبان دوستی و آشنائی داشت و از احترام ویژه ای در میان مردم ترک و کرد آذربایجان غربی برخوردار بود.



برای دعوت وی سه نفر به نام های محمد پیرپور، محمدفایزی و جلیل تیمور پور مأمور شدند تا به قم  رفته و ضمن ارائه گزارشی از وضعیت منطقه به رهبر انقلاب، درخواست بزرگان ارومیه در خصوص سفر آیت الله ربانی شیرازی به آذربایجان غربی را نیز با ایشان مطرح سازند.

محمد پیرپور سفر به قم و جریان مرتبط با آن را این گونه به خاطر می آورد: « به اتفاق آقایان " فائزی " و مهندس " تیمور پور " به قم رفتیم و با آقای ربانی شیرازی ملاقات کردیم. زمانی که ایشان دوران تبعید را در سردشت از سر می گذراندند ارتباطات خوبی با روحانیون و مردم اهل تسنن این شهر برقرار کرده بودند. بنابراین می توانست امکان و فرصت خوبی برای رفع مشکل میان مردم شیعه و سنی قلمداد گردد.

آقای ربانی نیز با این استدلال موافق بودند، از این رو برای کسب تکلیف و اجازه، در معیت ایشان به دیدار امام رفتیم. آن روز مرحوم امام در مدرسه فیضیه سخنرانی داشتند، سخنرانی که تمام شد بلند گو اسم ما سه نفر را صدا زد تا به جایگاهی که امام در آنجا مستقر بود برویم.

محل ملاقات در طبقه دوم قرار داشت. ما که رسیدیم امام هنوز تشریف نیاورده بودند، چند دقیقه بعد ایشان از پله ها بالا آمدند، ساده اما با ابهت، دمپائی نایلونی به پا داشتند اما گام هایشان با قدرت برداشته می شد. چند نفر با لباس شخصی و در کنارشان آقای ربانی شیرازی امام را همراهی می کردند. یکی دو نفر دویدند پتوئی به عنوان زیر انداز برای امام بیاورند، اما قبل از اینکه پتو برسد ایشان نشستند و گوشه عبایشان را روی زانوها کشیدند. ما هم به امر و تعارف امام نشستیم.

به ما اشاره کرده و گفتند: بفرمائید.

زبان ما از دیدن این همه عظمت بند آمده بود، به یکدیگر نگاه کردیم و هر کدام می خواستیم که دیگری موضوع را بیان کند، عاقبت آقای فائزی به خود مسلط شده و به زبان آمد. امام خوب به مطالبی که بیان می شد گوش فرا داد. در پایان سخنان آقای فائزی، مرحوم ربانی گفتند: آقا من در اینجا کار دارم. امام به ایشان رو کردند و فرمودند: اگر فکر می کنید مفید است تشریف ببرید، این هم یک کار است.

 آن زمان مرسوم بود که هر کسی برای مأموریتی از این دست تعیین می شد، امام در این رابطه اعلامیه ای صادر می کردند. عصر همان روز در جلسه ای که با آقای ربانی داشتیم موضوع صدور اطلاعیه از طرف امام را مطرح کردیم، آقای ربانی هم با این کار موافقت کردند. پیش از حرکت به تهران به منزل امام مراجعه کردیم و بی آنکه وارد منزل بشویم، توسط یکی از محافظین پیغام دادیم که آقای ربانی می گویند اگر اطلاعیه ای صادر شود بسیار پسندیده است. قاصد به داخل رفت و بعد از چند دقیقه با این پیغام از طرف امام برگشت: شخصیت آقای ربانی بالاتر از این است که نیازی به معرفی داشته باشد، نفس رفتن ایشان به منطقه کفایت می کند.» [3]

ربانی شیرازی به همراه مسافران اورموی ابتدا به تهران رفته و پس از همراه ساختن چهار تن از مقامات لشگری و کشوری (دو تن از افسران ژاندارمری و دو تن از کارمندان وزارت کشور ) به وسیله یک فروند هواپیمای نظامی برای انجام این مأموریت عازم ارومیه شد.

با رسیدن هیئت مذکور به آذربایجان غربی سریعاً ارتباطات لازم با حزب دموکرات برقرار شد. با موافقت طرفین ملاقات در منزل طاهر کمال زاده روحانی سنی مذهب روستای گزگز ( که معروف به شیخ گزگز بود ) صورت می گرفت. این روستا از  توابع شهرستان پیرانشهر بوده و در مسیر شهرستان سردشت قرار داشت.

سرلشگر ظهیرنژاد هلی کوپتری را در اختیار هیئت حسن نیت قرار داد تا به وسیله آن خود را به پادگان پیرانشهر برسانند. فرمانده پادگان پیرانشهر نیز تعدادی از نیروهایش را برای حفاظت همراه آنها ساخت و هیئت نزدیک ظهر به روستای گزگز وارد شد. از تمامی حضار با نوعی آش محلی پذیرائی شد و پس از صرف غذا جلسه رسماً آغاز شد. بعد از نزدیک به چهار ساعت گفتگو عاقبت هر دو طرف بر سر مواردی به توافق رسیدند و مقرر شد طی جلسه بعدی توافق نامه ای را امضاء کنند. [4]

با پایان یافتن جلسه آیت الله ربانی خرسند از اینکه در اولین جلسه مواجهه با سران حزب دموکرات توانسته است به موفقیتی اینچنین دست یابد، به اتفاق همراهانش راه بازگشت به پادگان پیرانشهر را در پیش گرفت ؛ اما در میدان ورودی شهر حوادث دیگری انتظار آنها را می کشید.

تعدادی از نیروهای مسلح و مردم به هیجان آمده کرد در این محل منتظر آنها بودند. محمد پیر پور در این رابطه نیز چنین به خاطر می آورد: « بعد از پایان مذاکرات در روستای گزگز سوار خودروهایمان شدیم و به پیرانشهر بازگشتیم. من و آقای ربانی در یک خودرو نشستیم. وقتی به پیرانشهر رسیدیم، در میدان ورودی شهر، تعداد زیادی از مردم را که روی زمین نشسته بودند مشاهده کردیم. نزدیکتر که شدیم تعداد زیادی افراد مسلح را پشت دیوارها یافتیم که منتظر ورودمان بودند. از خودروها پیاده شدیم، مردم محاصره امان کردند، جوانی جلو آمد و شروع به مباحثه و تاختن به آقای ربانی کرد. مردم هم کم کم به هیجان می آمدند، وضعیت اگر به همین منوال پیش می رفت خطر گروگان گرفته شدنمان حتمی بود.

آقای ربانی با خونسردی گفت: من سران شما را تک به تک می شناسم، در زندان با همه آنها بوده ام. وشروع کرد نام آنها را به زبان آوردن. بعد هم ادامه داد: همه آنها با ساواک همکاری کردند و ساواک هم آنها را آزاد کرد. مردم که این حرف ها را شنیدند از هیجاناتشان کاسته شد. آقای ربانی هم سوار خودرو شدند و ما را نیز دعوت به سوار شدن کردند. همه سرنشینان که سوار شدند حرکت کردیم، کسی هم ممانعت نکرد.

حادثه اخیر حکایت از لغو توافقات شفاهی در جلسه روستای گزگز می کرد، به رغم قرار قبلی دیگر هیچگاه طرفین مذاکره در منزل شیخ گزگز جلسه ای نگذاشتند. دیدار بعدی آنها چند روز بعد در کاخ جوانان شهرستان مهاباد، طی جلسه عمومی که به منظور تبیین دیدگاه های موافقین و مخالفین حکومت تازه تأسیس جمهوری اسلامی تشکیل شده بود صورت گرفت.

یکی دو روز قبل از تشکیل این جلسه، به درخواست تلفنی آیت الله ربانی از تهران، یک کامیون حامل اقلام خوراکی ضروری مانند برنج، روغن و حبوبات به شهرهای نقده و مهاباد گسیل شد تا در میان مردم بی بضاعت و فقیر کرد توزیع شود. مسئولیت این کار بر عهده حسین حقانی (یکی از اهالی ارومیه) و حمید باکری -برادر شهید مهدی باکری که بعدها خودش نیز شهید شد- قرار گرفت.

جلسه عمومی طبق اعلام قبلی در کاخ جوانان برگزار شد و تعداد زیادی از اهالی مهاباد نیز در آن حضور داشتند. دکتر عبدالرحمن قاسملو به همراه تعداد دیگری از سران حزب دموکرات نیز حاضر بودند.

محمد پیرپور در خصوص آنچه طی این جلسه و حواشی آن گذشت اینگونه می گوید: « وارد جلسه که شدیم فضا را بسیار متشنج یافتیم، ابتدا آقای ربانی پشت تریبون رفت و صحبت کرد، بعد هم یک فرد دیگر صحبت کرد. نفر بعدی قاسملو بود که باید پشت تریبون می رفت، جو بگونه ای بود که اگر قاسملو با صحبت های ضد نظام به آن دامن می زد، آقای ربانی نیز چاره ای جز دفاع نداشت و حضار به هیجان آمده ممکن بود ما را به قتل رسانده و یا گروگان بگیرند. قاسملو به طرف تریبون حرکت کرد، هنوز به نیمه راه نرسیده بود که آقای ربانی از جا برخاست، من و تعدادی که همراهیش می کردیم نیز برخاستیم و راه بیرون را پیش گرفتیم. بیرون رفتن آقای ربانی باعث به هم خوردن جلسه شد و ما بار دیگر از خطر جستیم.

پس از خروج آیت الله ربانی از جلسه مذکور، وی که ادامه مذاکرات با سران حزب دموکرات را بی نتیجه می انگاشت تصمیم گرفت مستقیماً با مردم کرد صحبت کند، به همین منظور صدا و سیمای مرکز مهاباد امکان لازم جهت پخش رادیوئی صدای رئیس اولین هیئت اعزامی حسن نیت به کردستان را فراهم ساخت که طی همان روز صورت گرفت. در عین حال با ادامه تشنجات منطقه که حکایت از بی نتیجه ماندن اقدامات این هیئت را می کرد، چاره ای برای آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی و همراهانش جز بازگشت به تهران باقی نماند.
 

پی نوشت ها:

[1] - خاطرات غلامرضا حسنی – تدوین عبدالرحیم اباذری- انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی – صفحه 176 تا 185 .

[2] - کتاب در دست انتشار ابد + 10 سال، خاطرات تیمسار اکبر فتورائی.

[3] - گفتگو با محمد پیرپور در تاریخ 17 دی ماه 1391 .

[4] - کتاب در دست انتشار ابد + 10 سال، خاطرات تیمسار اکبر فتورائی . اکبر فتورائی که در جلسه مذکور حضور داشته ، متأسفانه بعد از گذشت بیش از 30 سال از این ماجرا، در خصوص مفاد توافقات صورت گرفته مطلبی را به خاطر نمی آورد، از اینرو در تاریخ 7 مهرماه 1392 ملاقاتی از سوی نگارنده با طاهر کمال زاده که تنها بازمانده قابل دسترس از جلسه مذکور بود صورت گرف تا شاید اطلاع شایسته ای بدست آید، ولی متأسفانه وی نیز با توجه به کبر سن ( بالغ بر 90 سال سن ) و گذشت سال ها، دچار نسیان شده و از ماجرای مذکور چیزی برای ارائه نداشت.

ارسال به دوستان