« بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام / به خون نوشته نامه وفای توست »
باشد که او و جوانانی همچون او، اندر این مهلت و «صحنهی یکتای هنرمندی»شان، با ضمیری راضی و قلبی مطمئن به کارنامهی خویش نظر افکنند؛ که:
در همان دوران کودکی آن محیطی که همیشه با موسیقی آمیخته بود در من علاقه ایجاد میکرد و باعث میشد که این علاقه روز به روز شدیدتر شود تا در آینده بهطور جدیتر به این فکر باشم که خودم نیز برای نوازندگی و خوانندگی، قدم در این راه بگذارم.
چرا ساز تنبک و بعدها ساز کمانچه را بهعنوان ساز تخصصیتان برگزیدید؟
حدوداً چهار-پنج ساله بودم که خیلی علاقه به ریتم داشتم و روی اشیای مختلف ضرب میگرفتم. پدر ابتدا تنبکی تهیه کرد و سپس از شادروان استاد ناصر فرهنگفر خواهش کرد که مرا به شاگردی بپذیرد.
با اینکه سن من کم بود، اما استاد فرهنگفر بسیار باحوصله و واقعاً صبورانه، تدریس تنبک را با من شروع کردند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد. در همان زمان من نزد جناب آقای جمشید محبی هم کلاس میرفتم و با ایشان تمرین داشتم ؛ تا زمانیکه تصمیم گرفتم یک ساز ملودیک را انتخاب کنم. من خودم همهی سازها را دوست داشتم. به پیشنهاد و توصیهی پدر، کمانچه را انتخاب کردم ؛ چون کمانچه سازی بود که کمتر هنرجو داشت. تا بعدها که دیگر روی آواز متمرکز شدم و کمکم کمانچه را رها کردم.
سؤال بعدی من هم همین است که از خاطرات و روند دوران فراگیری آواز نزد پدر صحبت کنید.
دوران مختلفی بود. دورهای که کلاسهای خانوادگی داشتیم من خیلی کوچک بودم و خیلی جسته و گریخته در آن کلاسها شرکت میکردم ؛ این کلاسها در حدود ده دوازده جلسه انجام شد. بعد دوران بلوغ بود که من میبایست صدایم را میساختم. خب، در این دوران صدا صد و هشتاد درجه عوض میشد و میبایست زیاد تمرین میکردم.
یک دوره هم سالهای بعد از آن بود که این کلاسها خیلی جسته و گریخته انجام میشد و بیشتر خودم کار می کردم و کلاسهایمان در همین حد بود که صرفاً ایرادها را نزد پدر برطرف کنم. در حال حاضر در کنسرتها یا هر جا که امکانپذیر باشد سعی میکنم که مطلبی یا چیزی را از ایشان یاد بگیرم، حتی اغلب بدون اینکه خود ایشان متوجه بشود. اصولاً همیشه روش من این بوده که تنها به پرسش و پاسخ اتکا نکنم ؛ بلکه همیشه سعی کردم از طریق گوش هر چه لازم است بگیرم و برای سؤالاتم تا حد امکان جوابی پیدا کنم و اگر مطلبی بود که از تشخیصم خارج بود برای گرفتن مُهر تأیید نزد استاد ببرم.
یعنی در واقع یک شاگرد کمدردسر؟
کاملاً.
در مجلهی «مادران» (فروردین ۸۶) مصاحبهای را از مادر بزرگوار شما چاپ کرده بودند (حالا نمیدانم که این مصاحبه مستند است یا خیر؟).
بله، مستند است. البته در یکی از سؤالات بخشی از جواب مادر را در جواب سؤال بعدی چاپ کردهاند. بعد هم که من از مادر پرسیدم، گفت: بله، من این جواب را برای سؤال قبلیاش داده بودم ولی به اشتباه در جواب سؤال بعدی چاپ شده است.
... مادرتان اشاره کرده بودند که شما در محضر مرحوم استاد دادبه (جانسوز) نیز بودهاید.
بله، از کودکی نزد ایشان هم میرفتم و از محضرشان استفاده میکردم.
شما در دوران کودکی و نوجوانی، نزد استادانی مانند مرحوم دادبه و فرهنگفر ـ که از لحاظ فضایل اخلاقی زبانزد بودهاند ـ تلمذ کردهاید. میخواستم کمی از آن دوران صحبت کنید.
البته مرحوم استاد دادبه و فرهنگفر دو شخصیت مختلف بودند. من با استاد فرهنگفر صرفاً تنبک را کار میکردم. اما در مورد استاد دادبه، کلاسهایی را با شاگردان ارشدِ ایشان و با خود ایشان داشتم که بیشتر فرهنگسازی و راجع به شاهنامهخوانی و این مسائل بود. گاهی اوقات در کلاسهای بزرگترها هم شرکت میکردم. معمولاً میبایست از آموختههایمان در این کلاسها برای جلسهی بعد، دریافتی تهیه میکردیم و سؤالاتی را از استاد دادبه میپرسیدیم. در مراحل بعد از آن هم چون من موسیقی را دنبال میکردم، با استاد دادبه چندین جلسه کلاس داشتیم که در مورد نقطهنظراتی بود که ایشان راجع به موسیقی و هدف از موسیقی داشتند.
از همکاری خویش در کنسرتها با استادان بزرگ موسیقی، و تأثیر همنفسی با این بزرگان سخن بگویید.
تقریباً هفده سال است که با پدر و دیگر عزیزان و استادان موسیقی بهروی صحنه میروم. طبیعتاً تمامی این سالها برای من سراسر تجربه و درس و خاطره بوده که میتواند چراغی باشد برای روشنتر کردنِ راهی که پیش رو دارم.
بهترین خاطرات شما در سفرها و کنسرتهای داخل و خارج از کشور، چه بوده است؟
بهترین خاطرات من در کنسرتها دیدار با عزیزانی است که با اشتیاق به سالن میآیند ؛ اغلب بعد از اجرا با هم صحبت میکنیم و به یادگار عکس میگیریم.
در کنسرتهای شما در خارج از کشور، نوعاً برخورد مردم غیرایرانی چگونه بوده است؟
بسیار عالی است. مخصوصاً در این هفت-هشت سالهی اخیر، ما حضار زیادی از مردم غیرایرانی همان کشوری که در آن کنسرت برگزار میکنیم، داریم. مخصوصاً زمانی که برنامهگذار، یک فستیوال یا یک فیلارمونی باشد. و نکتهای که برای من جالب است اینکه اغلب با دقت خاصی گوش میدهند. حالا که این سؤال را پرسیدید بهیاد خاطرهای افتادم که به سؤال قبل شما هم ربط دارد. یک بار اجرایی داشتیم که در آن حدود بیست، سی نفر مهمان فرهنگی خاص هم ـ که غیرایرانی بودند ـ حضور داشتند. اینان افرادی بودند که همهشان شخصیتهای برجستهی فرهنگی محسوب میشدند و از مدیران ارشد فرهنگی بودند ؛ بههمین دلیل خیلی مهم بود که در آن شبِ بخصوص جوانب موسیقی ما را بهتر بشناسند. این بود که من هم به سهم خودم در کار تنبکنوازی تکنیکهایی را بهکار بردم که هیچوقت اجرا نمیکنم. بعد از کنسرت یکی از حضار غیرایرانی به من گفت شما امشب کمی متفاوت و نمایشی ساز زدید ؛ و این نشانهی توجه و درک و شناخت این شنوندهی غیرایرانی نسبت به سازی بود که شاید در کشور خودم برای خیلی از شنوندگان مهم جلوه نمیکند. حتی خیلی از آنها که شعر و کلام فارسی را متوجه نمیشوند و نمیتوانند به اندازهی ما فارسیزبانها لذت ببرند و صرفاً به موسیقی و فراز و فرود آن دل میسپارند، میگویند که این موسیقی مانند مِدیتیشن میماند و به انسان تمرکز و آرامش میدهد.
تنبکنوازی در کنار یک بداههنواز، با زمانی که مثلاً قطعات از پیش تعیین شده است، چه تفاوتهایی دارد؟
بداههنوازی در تنبک هم صدق میکند...
صد در صد، آن کس که توان بداههپردازی دارد میتواند از این توان استفاده کند و خالق باشد ؛ حال چه در نوازندگی و چه در زمینههای دیگر.
ساز تنبک قلب تپندهی موسیقی ایرانی + است. شما پیشرفت و تکامل این ساز را در سالیان اخیر چگونه ارزیابی میکنید؟
فکر میکنم در سالیان اخیر، تنبکنوازی ابعاد خیلی گستردهای پیدا کرده است، چه از نظر تکنیکهایی که به آن اضافه شده و چه از نظر فرم و شیوهی نوازندگی. ریتم در سالیان دور بهصورت ایقاعی و دوری اجرا میشده که الآن دیگر این نوع نوازندگی در موسیقی ما فراموش شده است. از طرفی در گذشتهی نه چندان دور نوازندگان تنبک خیلی بهحساب نمیآمدند و برخیشان در نقش سازکِش نوازندهی ملودیک نیز ظاهر میشدند و اگر جایی برای نوازندگی میرفتند، نوازندهی تنبک میبایست علاوه بر ساز خود ساز دیگری را هم بهدوش میکشید و در پایان هم از همهی توجهات و تشویقات بیبهره میماند ؛ تا آنکه استاد حسین تهرانی و دیگران این فضا را عوض کردند و فرم نواختن را نیز تکامل بیشتری بخشیدند. بزرگان دیگری در تنبکنوازی آمدند که هر کدام نقش بسیار مهم و برجستهای را ایفا کردند و سبکهای متنوعی را ارائه کردند. امروز هم جوانهای بسیار بسیار مستعد، مسلط، خوشفکر و خوشسلیقهای هستند که هر کدام میتوانند تنبکنوازی را گامی به پیش ببرند. من همیشه به سهم خودم ستایشگر هنرشان بوده و هستم.
در زمینهی تنبک بهجز مرحوم فرهنگفر، از دیگر اساتید ـ چه مستقیم و چه غیرمستقیم ـ تا چه حد استفاده کردید؟
اینگونه میتوانم پاسخ شما را بدهم که غیر از استاد فرهنگفر با آقای محبی که ایشان نیز از شاگردان استاد بودند در حیطهی شیوهی فرهنگفری کار کردم ؛ ولی بهطور غیرمستقیم، شاگرد همه هستم.
در نوار «طبیب دل» با صدای آقای سیامک شجریان، شما سنتور و دایره و دهل نواختهاید. آیا احتمالاً تصمیم دارید که راه استاد فقید ابوالحسن صبا را ـ که دایرةالمعارف موسیقی ایران و مسلط به نواختن انواع سازهای ایرانی بودند ـ بروید؟
خیر، من چنین ادعایی ندارم و میدانم نفَس پیمودن راه استادی چون ابوالحسن صبا و رسیدن به قلهای که او در آن ایستاده را نخواهم داشت. اما نواختن اغلب سازها را تجربه کردم. چون همهی سازها در خانهی ما بود، من از روی علاقه و کنجکاوی، هر سازی را که بهدستم میرسید، برمیداشتم و پیله میکردم که آنرا یاد بگیرم. چون به تار و سنتور علاقهی بیشتری داشتم بیشتر هم تمرین میکردم ؛ گاهی اوقات هم چهار مضرابهای آقای مشکاتیان را میزدم و یا شیوهی استاد شهناز را تقلید میکردم.
در گذشتههای دور، سازهای کوبهای دیگری مانند دف، کاسه، دایرهی کوچک، دهل و... نیز مانند تنبک در کنار موسیقی رسمی ایرانی حضور داشتند. بهنظر شما چگونه میتوان این سازها را به بستر اصلی خودشان برگرداند؟ و اصولاً استفاده از این سازها تا چه حد میتواند به وسعت و تنوع بخشیدن هر چه بیشتر به موسیقی ایرانی کمک کند؟
اما سؤال بعدی من این است که موسیقی ایرانی شامل حالتهای گوناگونی مانند موسیقی حماسی، شاد، عرفانی، غمناک و... میباشد. اما ظاهراً آنچه که امروزه بیشتر بر آن تاکید میشود جنبهی غمانگیزی این موسیقی است که برخی بر این موضوع خرده گرفته و آنرا اساساً جزو عیوب و یا ضعف کل موسیقی ایرانی میدانند! نظر شما در این مورد چیست؟
حتماً این نیاز جامعهی ما بوده است که از میان فرمهایی که ذکر گردید، به بیان غم و درد و رنج و شِکوه و شکایت و یا فراق و وصل بیشتر پرداخته شده است. در نظر داشته باشید که اساساً موسیقی حالات ویژهای را در انسان ایجاد میکند که این حالت با حال خود انسان در موقع شنیدن موسیقی بیارتباط نمیباشد. صرفاً همهی ما موسیقی را در یک شرایط گوش نمیکنیم. یک نفر ممکن است از شنیدن یک موسیقی شاد و ریتمیک بهیاد خاطرهای بیافتد و بگوید من این موسیقی را با عزیزی گوش میکردم که حال، او را از دست دادهام و این موسیقی خاطرات او را برای من زنده میکند. در نتیجه در چنین موقعی حتی از شنیدن یک موسیقی شاد ممکن است در غم و اندوه فرو برویم. این است که موسیقی همواره با انسان کارهای پیچیدهای میکند و یا آنچنان را آنچنانتر میکند. این یک بخش است، بخش دیگر هم این است که ما وقتی در موسیقی« کلام » را داریم، این کلام خیلی نقش بازی میکند. شما وقتی قرار است کلامی را ارائه کنید طبیعتاً باید موسیقی مناسبی را هم برای آن انتخاب نمایید. حال چرا کلام و موسیقی به این سمتوسو کشیده میشود علت آنرا باید در تاریخ و فرهنگمان جستجو کرد. تاریخ یک ملت را که ورق بزنی و خط سیر و آداب و سُننش را که بررسی کنی، میبینی که موسیقیاش هم جدا از آن نیست ؛ حال اگر بخش عمدهاش هم غمانگیز است باید علتش را در همینجا یافت.
مثلاً ببینید، اساس موسیقی غرب دو گام است: گام بزرگ و گام کوچک ؛ ما بهغیر از این دو گام، گام چهارگاه را داریم، سهگاه را داریم، گام شور را داریم. اما تنوعی که غربیها به موسیقیشان دادهاند به نسبت خیلی بیشتر از ما است. احساس نمیکنید که ما هم یک مقداری...؟ منظورم کارهایی است که امروز ارائه میشود.
بعضیها متأسفانه خیلی بر علیه «سنتهای ملی» ما تاختوتاز میکنند، و این در حالی است که همهی موسیقیدانان تعهد نکردهاند که ببینند جریانسازهای اجتماعی چهکار میکنند، آنها هم همان راه را بروند. نظرتان در این مورد چیست؟
بهنظر شما اصول و قاعدهی نوآوری در موسیقی ایرانی چه چیزی میتواند باشد؟
شاید نشود اصول درستی برای این موضوع تصور کرد، تنها این نکته به ذهنم میرسد که دو تا از مهمترین ارکان نوآوری «شناخت» و «جرئت» است.
در زمینهی تنبک زورخانه هم کار کردهاید؟
چون کارهای مرشد مرادی را خیلی گوش میکردم برای همین، یک مقدار کمی با فرم خواندن و نواختنش آشنایی دارم، که آنرا هم بهواسطهی نوارهای ایشان تجربه کردم.
جانمایهی فرهنگ و هنر ایران، تفکر، معنا و معنویت هنر میباشد. میخواستم شما کمی در این مورد هم صحبت کنید.
شناخت، تکنیک، دانش، تفکر، وارستگی، تجربه و دیدگاه و شعور هنرمند نسبت به دنیای پیرامونش ؛ همگی اینها مهم و دخیل هستند. برای یک هنرمند حرفهای در اختیار داشتن مرز بین احساس و تفکر بسیار کلیدی است. بهعنوان مثال فرق یک خوانندهی حرفهای که از خیلی جهات به آمادگی لازم رسیده است با غیرحرفهای این است که او میتواند به نهاد شاعر و آهنگساز برود، گویی که آن موضوع برای خود او اتفاق افتاده است ؛ یعنی، همانند یک بازیگر در قالب نقش خود برود و در لحظه کنترل همهچیز یعنی ژوست خواندن، حالتها، کنترل صدا، لحن و بیان شعر، فضای دهان، تحریرها و... را در دست داشته باشد. یاد شعری افتادم که میگوید: « جمال شخص نه لب لعل و خط زنگاریست / هزار نکته در این کار و بار دلداریست »
آواز ایرانی همواره با اشعار گرانسنگ و عرفانی شاعرانی همچون مولوی، سعدی، حافظ و... عجین بوده است. انس با این اشعار چه تأثیری بر زندگی فردی و هنری شما داشته است؟
خب برای من همیشه آن اشعاری که خواندهام چیزی نبوده که فقط مصرف کرده باشم، بلکه سعی کردم از این مفاهیم بهره بگیرم. شما اگر دریچههای نگاه و ذهنت باز باشد و مفاهیم را درست درک کنی، خواه ناخواه در دیدگاهت تأثیر میگذارد. بهقول معروف « در خانه اگر کس است؛ یک حرف بس است ». حافظ، سعدی، مولانا، خیام، عطار، باباطاهر، نظامی، فردوسی و دیگر بزرگان ادب پارسی جملگی از گنجینهها و سرمایههای فرهنگی و فرهنگ انسانی هستند. شما اگر سنگ هم باشید در اثر تماس مدام با کلام این بزرگان که مانند رودخانهای پاک و زلال از روحوجان شما میگذرد و آنرا صیقل میدهد، تغییرشکل میدهید.
در انتخاب اشعار برای اجرای آواز، به چه طریقی عمل میکنید؟ آیا با اهالی شعر و ادب و اهل ذوق هم حشر و نشر دارید؟
اگر جایی نیاز باشد، حتماً با شعرا صلاح و مشورت میکنم. برای انتخاب شعر، طبق دستگاهی که میخواهم در آن آواز بخوانم شعرهای مناسب با پیام و فضای آن دستگاه را انتخاب میکنم ؛ ماهها مینشینم و اشعار را زیر و رو میکنم تا آن شعری که مناسب باشد را پیدا کنم.
بهنظر شما رمز و راز ماندگاری یک اثر هنری چه چیز میتواند باشد؟
برخی از اصول میتواند مؤثر باشد و کار را نه حتماً ماندگار بلکه پربارتر کند. بهعنوان مثال در کار خود جدی باشی و به کاری که میکنی اعتقاد داشته باشی. دوم اینکه حرف دل مردم را بزنی. خیلی از مواقع حقیقتی است که دارد بیان میشود و توخالی نیست ؛ یعنی شرایطی که یا جریان دارد و یا در گذشته و تاریخ یک ملت بوده است. سوم سلیقه در ساخت ملودی و انتخاب کلام و شکل و فرم اجرا و هماهنگی بین کلام و ملودی و سلیقه در انتخاب نوع ارکستر و رژیست سازها. چهارم اینکه اگر با کلام است ؛ اجرای ارکستر و خواننده و جنس صدای خواننده و یا حتی اجرای گام از نتی که برای خوانندهی موردنظر مناسب و نیز هماهنگ با پیام موسیقی و کلام باشد ؛ و لحن و حس و حال اجرا بسیار مهم است. پنجم، شنونده خیلی فوری بتواند پیام را دریافت کند و حتی بتواند پس از شنیدن، بخشی از موسیقی را در حافظهی شنیداری خود تکرار و آنرا زمزمه کند. ششم اینکه حتی ریا و خودنمایی هم در کار، خود را نشان خواهد داد و شنوندهی موسیقی آنرا فوراً حس میکند و نهایتاً اینکه استفاده از عوامل توانا و حرفهای در کیفیت و تأثیرگذاری بسیار مؤثر است. از مواردی که برای نمونه ذکر شد گاهی یک مورد شناخته و یا ناشناخته بهتنهایی یک اثر را ماندگار میکند و در دل و جان شنونده مینشاند. در شکل کلی میگویند: کاری که از دل برآید، بر دل هم مینشیند.
وقتی میگوییم «موسیقی»، اولین پیامی که به دل شما میآید چیست؟
نزدیکتر کردن دلها به هم. موسیقی میتواند دشمنیها را به دوستی و دوستیها را آنچنانتر سازد. این چیزی است که من در مکتب استاد دادبه آموختهام.
برای جوانانی که در حال یادگیری آواز ایرانی هستند، چه توصیهای دارید؟
...که مشکل «صدا دزدی» بهوجود نیاید.
بله، این خیلی مطلب مهمی است. انسان ناخودآگاه ملاحظهی همسایهها را میکند. برای همین بهتر است که برای تمرین آواز به در و دشت و فضای باز و راحت بروند ؛ مثلاً کوه برای تمرین آواز جای بسیار مناسب و عالی است ؛ هم، نفَس خواننده را زیاد میکند و هم برای کنترل نفس مفید است. اینها نکات اولیه است و مابقی آن هم به عهدهی استادشان است که آنها را راهنمایی کند و ایرادهایشان را برطرف کند.
بیان خواننده در اجرای آواز خیلی اهمیت دارد، یعنی خوانندگانی که با لهجههای سرزمین مادری خودشان صحبت میکنند، برای اینکه بتوانند آواز رسمی ایرانی را بهخوبی اجرا کنند، باید به این موضوع توجه نمایند. نظر شما در این مورد چیست؟
صد در صد، یعنی شما اگر بخواهید موسیقی با کلام فارسی ارائه بدهید، باید حتماً روی لهجهتان کار بکنید. درست همانطور که در موسیقی محلی، با همان لهجهی محلی، زیباتر و شیواتر است، در موسیقی با کلام فارسی نیز هنگامی که کلام بدون لهجه بیان میشود مخاطب بیشتری دارد و از نظر اصول رایج در موسیقی اصیل ایرانی صحیحتر و موردپسندتر است و زیباتر بهنظر میرسد.
لطفاً کمی در مورد کارتان با آقای درویشی توضیح دهید.
جای شگفتی است که آقای درویشی چگونه این قطعات را از دل تاریخ بیرون کشیدهاند؟
ایشان با آن مهارت و پشتکاری که دارند این کار را انجام دادند. بیشتر این قطعات را هم در ترکیه بهدست آوردهاند، و نُسَخ زیادی را مورد تطابق قرار دادهاند.
شما در زمینهی ضبط صدا، میکس و تدوین و مسترینگ دیجیتال هم تخصص دارید. در این مورد کمی توضیح دهید.
خواهش میکنم... تخصص که نه البته، فقط یک مقداری آگاهی دارم. دورهای بود که میخواستم کارهای قدیمی پدر را روی سیدی بیاورم. یک پروژهی سه ساله بود که من هفتهای چهار روز از صبح تا آخر شب در استودیو بودم و این آثار را با وسواس پالایش میکردم. برای همین یک مقداری با کار تدوین و پالایش آشنا شدم.
یعنی بهصورت خودساخته؟
خیر، با یکی از دوستانم آقای ریموند موسسیان در استودیو بل. البته ایشان همیشه من را تهدید میکرد که اگر جایی بگویی شاگرد من بودی، من هم یک آلبوم میخوانم میگویم شاگرد تو بودم! فکر میکنم بعد از چاپ این مصاحبه باید منتظر آلبوم جدیدی با صدای ریموند موسسیان باشیم و البته با پالایش و تدوین من.
اما در انتهای مصاحبه وارد بحث مرتبط با وبلاگ کوچک خودمان میشویم.
بله، بله. در واقع وبلاگی که کاملاً بهصورت خودجوش از سوی شما علاقهمندان عزیز شکل گرفت و من را کاملاً غافلگیر کرد.
بعضی از طرفداران موسیقی اصیل به شخص شما علاقهی زیادی دارند ؛ آیا در صدد نیستید که ولو بهصورت محدود و در حد امکان و وقت با این عزیزان تماسها و ارتباطهایی را داشته باشید؟
من از شما بهخاطر وقتی که برای مصاحبه گذاشتید، تشکر میکنم و امیدوارم که موفق و مؤید باشید.