«ر- اعتمادی» (رجبعلی اعتمادی) از نویسندگان شناخته شده رمانهای عامهپسند در گفتگو با مهر در پاسخ به سوالی در مورد اینکه چرا وی و آثارش را متعلق به سه نسل از مخاطبان داستان ایرانی میدانند اظهار کرد: البته من رمان نویس سه نسل نیستم؛ من برای چهار نسل از مخاطبان ایرانی رمان نوشتهام. اولین رمان من در سن 23 سالگی منتشر شد و مورد توجه جوانها قرار گرفت و همان تشویقها از آن موقع تا الان من را در این فضا نگاه داشته است. جالب اینکه همان مخاطبان قدیمی من که در دوران جوانیشان برای اولین بار مخاطب من شدند؛ الان در سنین میانسالی و پیری هم به من مراجعه کرده و کماکان پیگیر آثار تازهام میشوند و یا کتابهایم را برای فرزندانشان میگیرند.
وی ادامه داد: من نوینسدهای برای چهارنسلام. اگر میپرسید چرا باید بگیوم که داستانهایم راوی آمال و آرزوهای جوانان چهار نسل ایران است. در کنار آن کتابهای من همواره از عشق صحبت میکنند و این عشق چیزی نیست که بشود آن را فنا ناپذیر دانست و شاید به همین خاطر باشد که بسیاری از مخاطبانم من را با نام یکی از رمانهایم یعنی «عالیجناب عشق» میشناسند.
اعتمادی افزود: رمانهای اجتماعی چون مسائل یک اجتماع در یک عصر مشخص را بیان میکند با به پایان رسیدن یک دوره اجتماعی مشخص دیگر قابل خواندن نیستند اما داستان نوشتن درباره عشق یعنی داستان نوشتن درباره چیزی که همیشگی است.
این نویسنده همچنین در واکنش به سوالی در مورد صفت «عامه پسند» که به آثار وی داده میشود گفت: من بارها گفتهام که این یک عنوان تحقیر آمیز برای آثار پرمخاطب داستانی ایرانی است. در کشورهای بزرگ دنیا به آثار پرمخاطب هرگز چنین صفتی را اتلاق نمیکنند. نویسندهای که مردم آثارش را دوست دارند را در همه جای دنیا «بست سلر» یعنی پرفروش میدهند. اما نویسندههای پرفروش ایرانی از نظر برخی که میخواهند ادای روشنفکری درآورند مورد پسند نیست. من همیشه گفتهام که با معیار آنها حافظ هم عامه پسند است چون همه میخوانندش.
اعتمادی گفت: امروز در میان مخاطبان من هم مهندس و استاد دانشگاه هست و هم کارمند و فروشنده و خانم خانهدار. این اتلاق عامهپسندی به من در واقع ناشی از یک نوع بیان عقده است از سوی کسانی که آثارشان قابل خواندن نیست و فکر میکنند مردم نمیفهمند که نمیخوانندشان.
وی همچنین در پاسخ به سوالی در مورد چگونگی پیدا کردن سوژههای رمانش در سالهای اخیر نیز گفت: یکی از بختهای من این است که مردم من و داستانهایم را بسیار میشناسند و میدانند که داستانهای من سوژههای واقعی داد. من مدتی روزنامهنگار بودم. روزنامهنگار عادت دارد ببیند و بنویسد. من برای نوشتن رمانهایم و به منظور کشف زوایای یک سوژه واقعی تا کشور آلمان هم سفر کردم. تا چیزی را نبینم و آن در من حسی پدید نیاورد نمیتوانم بنویسم. امروز هم جوانان زیادی به سراغ من میآیند که برایم قصههایشان را تعریف کنند و من هم آنها را میشنوم و لذا سوژههای من چیزی جز یافتههای واقعیام نیست.
اعتمادی در حال حاضر در سن 81 سالگی به سر میبرد. وی بنیانگذار و سردبیر
اولین مجله با مخاطب ویژه نسل جوان ایران با عنوان «جوانان» بود که در
سالهای دهه چهل و پنجاه با سردبیری اعتمادی (۱۳۴۵-۱۳۵۹) به یکی از پرفروش
ترین مجلات ایران تبدیل شد و حتی فراتر از مرزهای ایران در افغانستان و
تاجیکستان هم هوادار داشت.
خوب عامه ÷سنده دیگه.تمام طبقات اجتماعی که کتاباشو نمیخونن...فقط یه گروه اجتماعی خاص بنام عوام اونا رو میخونن.بنظر من حرفهای این آقا توهین به عشقه.برای اینکه عشق رو بفهمیم باید رجوع کنیم به مولانا یا حافظ...نه اینکه این آقا ادعا کنه که عشق رو به ایرانیا یاد میده