امروز مدیر مسؤول یکی از روزنامه های تندرو ، در سرمقاله خود - که البته حرفهای خوبی هم در آن بود - دو بیت شعر نوشته که این هم خیلی خوب بود:
ای آب ندیدهها و آبیشدهها
بیجبهه و جنگ انقلابیشدهها!
مدیون شب حمله جانبازانید
ای بر سر سفره آفتابیشدهها
ضمن تشکر از دغدغه دائمی این چهره سیاسی - رسانه ای ، از جناب ایشان که داعیه نظام و انقلاب دارند و بر "بی جبهه و جنگ انقلابی شده ها" می تازند، تقاضا دارم سوابق جبهه و جنگ خودشان را اعلام کنند زیرا با توجه به سن شان ، امکان این که در دوران دفاع مقدس ، دوشادوش بسیجیان و سپاهیان و ارتشیان در خط مقدم علیه دشمن بجنگند وجود داشت.
البته بعضی ها می گویند که ایشان در دوران جنگ ، ترجیح داده که در پشت جبهه به انقلاب خدمت کند ولی با توجه به این شعری که ایشان امروز منتشر کرده اند ، لابد به جبهه جنگ هم حضور داشته اند ولی عجیب این است که تا کنون اطلاعی در این باب در دست نیست(!)
بنابراین مزید سپاسگزاری خواهد بود بفرمایند خودشان که این همه مدعی اند ، در زمانی که عرصه امتحان بود و بچه های مردم مقابل توپ و تانک دشمن ایستاده بودند و شهید و مجروح و مفقود و اسیر می شدند، آیا ایشان هم به جبهه رفته بودند یا فقط ادعایشان می شود؟
با احترام
رزمنده سال های دفاع مقدس
مثل بعضیا که جوونای مردم گوشت قربونی بودن و اونا داشتن تو سوئیس درس مترو میخوندن.حالا طلبکار هم هستن.
نگفته كه من كل جنگ تو خط مقدم بودم
ژنرال هاي جنگ نديده
دايه هاي مهربانتر از مادر
عافيت جويان پر ادعا
مردمان مسلمان تر از علي
از بسیجی ها بسیجی تر شدند
اجركم عندالله
آقا جان، ما هشت سال، ایوب وار، صبر کردیم و خون دل خوردیم و چشم و گوشمون خسته شد از دروغ و اخبار اختلاس و بی کفایتی دوستا و نوچههاتون که خاک قبرستون روی دل این مردم ساده و شریف پاشیدن، شما هم 8 سال، دندون به جگر بگیرین -البته اگه دندون و جگر دارین، که ندارین- و بذارین مردم نفسی تازه کنن!
مردونگي ميخواست كه هر كسي نداشت.
ايمان راسخ ميخواست كه خيلي ها از اون بي بهره بودن.
شجاعت ميخواست .
نماز شب به جا آوردن ميخواست.
بنده بچه ابادان هستم اون موقع كه جنگ شد 8 سال با پسر هاي عموم و برادرم توي روخونه اروند رود شنا ميكرديم روستا زاده بوديم امپلي فاير ها از اون ور از سمت عراقي ها بيرون اومد و يه مزدور منافق ميگفت : اهالي روستاي شطيط بهتون اخطار ميكنيم كه هر چه سريعتر روستا رو خالي كنيد اگر مقاومت كنيد همه رو ميكشيم.
ژاندارمري يه استوار داشت بچه شيراز بود خدا رحمتش كنه شهيد شد توي اون منطقه همه رو بسيج كرد تفنگ داد دست مردها و زن و بچه ها رو منتقل كردن آبادان از چند محور داشت حمله ميكرد نامرد بعثي رحم و مروت نداشت پير و جون رو ميكشتن اسير معني نداشت براشون اسير رو هم ميكشتن 20 نفر 20 نفر رو ميبستن پشت به پشت هم و به صورت دايره اي به هم قفلشون ميكردن و چند تا نارنجك ميزاشتن بينشون و ضامني كه با يه سيم تلفن كشيده ميشد و تيكه تيكه شدن مردم.
دائي هاي من شهيد شدن عموي من شهيد شد تنها پدرم موند چون روي لنج كار ميكرد. دست تمامي جانبازهاي محترم رو ميبوسم اصلا به پاشون ميوفتم براي شادي روح اون جونهاي پر پر شده فاتحه ميخونم و هميشه پدر و مادراشون رو دعا ميكنم كه نزاشتن ناموسمون بدست بعثي ها بيوفته خونه من رو پس گرفتن مرد و مردونه سينشون رو سپر من و خانوادم كردن.
هر چند كودكي بيش نبودم و چيز زيادي يادم نميات ولي پدر و مادرم زحمتي براي اينكه الان مدير لايقي باشم و براي وطنم خدمت كنم و بسيجي وار در خدمت كشور باشم نكشيدن ميدونيد چرا چون فقط از مردونگي اين افراد تعريف ميكردن از مردونگي دائي ها و عموي من از مردونگي اون رزمنده سواد كوهي - اصفهاني - كازروني - بوشهري - خراساني - گيلاني - مازندراني - ترك - لر كرد - عرب - بلوچ و ... جون خواهر هاي منو پدر بزرگ و مادر بزرگ و مادر و همه رو نجات دادن. به خدا خيلي بايد مرد باشي و خيلي هم بايد شير زن باشي كه بتوني توي اون جهنم قيد همه چي رو بزني و بايستي. درود بر شرف همشون.
باز هم واکنش عصبی و هیجانی!
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
ولی خداوند در کمین خائنین است