داريوش دوسراني
اما نظر اين حقير در خصوص خبر فوق:
تمام نظرات كاربران اين خبر را كه بايد واقعا" دستمريزاد به نويسنده آن گفت، همانند خود من حكايت از تعريف و تمجيد ايشان است و تنها به چيزي كه نخواسته ايم فكري كرده باشيم و بدان عمل كنيم، اينكه اول از همه براي اجراي يك كار اصيل فرهنگي و منطقي و منطبق با اصالتِ ريشه خودمان بدون حُب و بغض و يا هنجارشكني در جامعه، هر كاري را مي بايست اول از خودمان شروع كرده باشيم نه اينكه ابتداء به دست ديگران نگاه كنيم كه آيا كار خوب و نيكي را انجام مي دهند يا خير؟ و پس از آن بيائيم كه اگر به منفعت ما بود انجام بدهيم...!
پس ابتداء بايد "خودآگاهي" خودمان را بالا ببريم. در حقيقت در خودآگاهي انسان، آنقدر آگاهي وجود دارد كه او را به آگاهي خدا برساند. زيرا خداوند آگاه و داناست و خدا نكند كه انسان در اين آگاهي لحظه اي غافل بماند. پس لازم است انسان خدا را در هنگام سست شدن اراده هاي قوي، گشوده شدن گره هاي دشوار و شكسته شدن تصميم ها بشناسد و هر دري را كه به او نشان مي دهد احساس كند كه عين نيازش بوده و بداند كه خدواند هميشه بخشنده و تواناست و ما همه نيازمند به اوئيم.
البته داستان زندگي هر يك از ما، داستان هزار و رمز و رازي است كه هزار دستاني نيز آنرا مي نويسد. در اين داستان هر كس نمي داند چه نقشي دارد و تصور مي كند كه بازيگر ماهري است. اما در اين بازيِ بي اختيار، فقط بازيگري خود را در اختيار دارد و تنها آنهم به هر نحوي كه باشد، مي خواهد منافع خود را به چنگ آورد و به هيچ كس ديگر نيز رحم و شفقت نداشته باشد و به خيال خود در اين نقش نيز براي خودشناسي ساخته شده است و غير از اين هم دوست ندارد كه از خود شناخت ديگري داشته باشد. اين يعني غرق شدن در زندگي مالامال از ماديات و لذايذ آن كه به نوعي و بي تعارف، هر يك از ما در آن بسر مي بريم و در نهايت از راز خلقت خود بي خبريم. آيندگان هم به كساني كه خود را اسير دنيا كرده باشند و روزمرگي مكرر كنند، از لبه پرتگاه همچون نژادي معدوم خواهند نگريست و جزء خاكستري در قعر نخواهند يافت، اما به كساني كه انديشه و زباني پاك و قلبهايي سرشار از دوستي و اندرزهايي نيكو داشته باشند و بجاي بگذارند، خواهند گفت كه آنان از صالحانند و از خداوند نيز بهترين پادش ها را برايشان در بهشت خواهند خواست. همچنين هر كجا كه بشر احساس خطر و سختي كند، يقين بدانيد همانجا مسير را درست انتخاب كرده است و در نهايت به هدف خود كه به او از طريق پيامبران الهي ابلاغ شده است خواهد رسيد. به همين خاطر انسان مي بايست در زندگي، حقيقت را در نظر بگيرد تا ديگران درباره اش حقيقت را بگويند و اگر خود را با دروغ، تزوير و ريا، طور ديگري جلوه بدهد و خواسته هاي نامشروع خويش را به پيش ببرد، اطرافيان و مردمان زمانه اش نيز هزاران دروغ به او نسبت خواهند داد و ادامه تهمت ها و نارواها، او را تا مرز پوچي و واپسگرايي خواهد رسانيد و در نهايت از كرده خود پشيمان خواهد شد. انسانهاي وارسته و انديشمندان و دانشمندان نامي و معروف جهان، با الهام گرفتن از آموزه هاي ديني كه از سوي پيامبران ارائه شده است با انديشيدن، تفكر، تعقل و تأمل به كشف علوم و حقايق ناشناخته هاي كره زمين چه در خاك آن و چه در اعماق اقيانوسها و درياها و يا در ديگر اجرام آسماني و كهكشانها و همينطور به جمادات، نباتات و حيوانات و حتي موجودات احتمالي فضاهاي ديگر و در نهايت به سرانجام رسانيدن انديشه ها و روياهاي خودشان توانسته بودند با سعي و كوشش فراوان و اعتقاد راسخ به نظريات و تئوريهاي ساخته شده در ذهن خودشان بدينگونه راههاي ناهموار و پر از مرارتها را در راه نجات بشر و همنوعان خود ادامه بدهند و با هر رنج و سختي و مشقت به موفقيت، سعادت و خوشبختي برسند. بهترين نمونه و الگو پذيرترين از همين انسانهاي وارسته، حضرت امام علي (ع) است كه اكثر انديشمندان و صاحب نظران دنيا از ايشان به نيكي ياد مي كنند و من نيز او را اينگونه ياد مي كنم:
او انسان بي مانندي است كه جهان كنوني، تاكنون نظير او را نديده است. او در كلام، اخلاق، رفتار، انديشه، مروت و فتوت، معرفت و مردانگي، رشادت و مبارزه طلبي، ايثار و از جان گذشتگي، راهنماي راه تعالي و سعادت بخش تمامي انسانها، الگوي تمام خوبيها و پاكي ها، ايمان قوي به دين و خداي متعال، يار و غمخوار پيامبر گرامي اسلامي (ص)، دلسوز محرومين و مظلومين زمانة خود در تمام بلاد اسلامي، نمونه ترين پدري مهربان براي فرزندان خود و نيز يتيمان پدران از دست داده، همسري ارزشمند و گرانقدر در زندگي پر از معنوي شان و والاترين انديشمند زمانه خود و همينطور در تمام دورانها است، كه هر يك از ما به نوعي مي خواهيم در زندگاني از او الگو بگيريم.
اميد است بعد از اين عمري باقي بماند، تا بتوانيم انديشه هاي امام اول شيعيان جهان اسلام را به خوبي عمل كرده، تا تمام خوبيهاي دنيا در ذهن و انديشه هاي ما به تصوير كشيده شود و در آخر به واقعيت تبديل گردد.
انديشه هاي بلند و بزرگ، هم در زمانه خود غريب مي افتند و هم در روزگاران بعد از خود، چون هم تعميم پذيرند و هم تأويل پذير. آن كسي موفق است كه مظلوم است.
امام حسين (ع) با مظلوميت خويش، موفق گرديدند آن حماسه عظيم الهي و ديني خود را در دشت زيباي كربلا كه بر دوشش احساس ميكرد و بر خود تكليف ميدانست به سرانجام برساند، تا تمامي نسلهاي بشر در تمامي دوران هاي متوالي از آن عبرت بگيرند و درسهاي گوناگوني را از حماسه اش بياموزند.
اي دوست مظلوميت من سكوت من است / هر آنكس كه نفهميد بدان فرياد من است
براي عشق به حسين (ع)، آن سيدالشهداء گرامي و بزرگوار تمامي شهداي اسلام، چه در صدر اسلام و چه در اين روزگار عالم، هيچ توصيفي بهتر از اين نمي توانم بيان نمايم:
عشق به حسين، عشق زيباست / چون روي حسين، روي زيباست
گر ياد حسين، ياد زيباست / چونكه كربلا، دشت زيباست
عاشق كه شوي، فقط زيباست / مختص به حسين، اوج زيباست
شكوه انسانهاي بزرگ به دانايي و خرد آنان است و شِكوه كردن دائمي از روزگار و اطرافيان و حتي از گذشتگان خود، كار افراد بي همت و ساده لوح.
بايد به دين و ميهن، عشق و علاقه بسياري داشت و آنرا به آزادي پيوند زد و نيز گذشته را نبايد فراموش و رها كرد و بايد آنرا به آينده به هم آميخت. به عبارت ديگر نبايد گذشته و آينده را از دست بدهيم و بايد با الهام پذيري از تجربيات گذشتگان چه اينكه بدون افتخار بوده باشد و چه بصورت افتخار آميز ياد بگيريم كه هر دو را با هم داشته باشيم. اگر چه دشوار و ناممكن است اما اين ناممكن را مي توان ممكن ساخت.
هر كس هفت تيرش را بسوي گذشته اش شليك كند، آينده توپ هايش را به سوي او آتش خواهد كرد. درخت به كمك ريشه هايش برومند مي گردد و آينده از آن كساني خواهد بود كه گذشته خود را به دوش مي كشند.
«دست يافتن به خرد عشق پس از كمال خرد عقل ميسر است.»
اين همان فرهنگي است كه مي بايست سرلوحة انديشه و ذهن هر ايراني قرار بگيرد تا در زندگاني به استقلال فكري برسد و ماية مباهات ديگران و كشورش گردد.
براي داشتن چنين فرهنگ مطلوبي، هر يك از ما مي بايست از خودمان شروع كنيم و بدان عمل نمائيم. اگر مانند بعضي از گذشتگان خود كه البته بايد از كارهاي آنان درسها آموخت و تجربه ها اندوخته كرد، چنانچه بخواهيم بنشينيم و چشم بدوزيم كه ديگراني در خارج از مرزهاي كشور بيايند و آينده را براي ما بسازند چنين كاري بس عبث و بيهوده اي خواهد بود و اگر فرض بگيريم كه كار آنان نتيجه موقت بدهد باز مانند بعضي از نياكان تاريخ گذشته خود خواهيم شد كه دوست داشتند همرنگ جماعت بشوند و راحت طلبي را در زندگاني خود پيشه كنند!
با اينكار نه تنها هيچ كس به هيچ نتيجه اي نخواهد رسيد، بلكه اينبار اين ما هستيم كه مي خواهيم به تنبلي و سستي خودمان ادامه بدهيم. چون از خيلي وقت بيش از اينها، به چنين سستي و تنبلي عادت كرده ايم و دوست هم نداريم به هر طريق ممكن تن به سختي بدهيم. در حقيقت دوباره خواسته ايم از حقايق موجود در اطرافمان فرار كرده و با واقعيتها روبرو نشويم و يا اينكه در كل به آن اهمين ندهيم. حاصل تنبلي و سستي و عدم برنامه ريزي مدون و هدفمند در ذهن و انديشه هريك از ما و عمل ننمودن به انجام كارهاي بايسته و ضروري در كشور و جامعه چه بصورت فردي و چه بصورت جمعي، خواب عميقي را به همراه خواهد داشت كه هيچ بيداري در آن منصور نيست.
درست در همين نقطه و مكان يعني سستي و تنبلي و نتيجه خواب بدون بيداري است كه در جهان كنوني و فعلي اطراف خودمان و حتي پيرامون كشورمان از سوي بيگانگان و دشمنان تشنه به خون در خارج از كشور، مورد «تهاجم فرهنگي» قرار مي گيريم و به همين راحتي كه حال حاضر در زندگاني خود مشاهد مي نمائيم، با محصولات وارد شده غربيان و ديگر بيگانگان با دستان خود داريم آينده خودمان را از دست مي دهيم و همراه با آن وابستگي بيشتر از اين را در وجودمان پرورش و بازيابي مي كنيم تا آنان بيش از اين، ذهن و فكر ما را در اختيار داشته باشند و فقط آنها براي ما تعيين و تكليف كنند كه آينده خودمان را چگونه بسازيم.
آنان مي خواهند با حذف ارزشهاي ديني و ميهني در ذهن و انديشه هاي هر يك از ما، فرهنگ خودشان را در وجود ما جا بيندازند تا ما آنرا هضمش نمائيم. آنها سعي مي كنند ارزشهاي قومي و فرهنگي خودمان را به تاريخ بسپاريم و به ما بفهمانند كه بعد از اين مي بايد فرهنگ كشورمان را در موزه ها بيابيم و در آنجا درباره اش سخن بگوئيم.
كانت كه به قول خودش با انديشه هايش انقلاب كپرنيكي كرده است، مي گويد: عقل تنها اموري را مي تواند بشناسد كه فقط در زمان و مكان باشد و چون حقايق فراتر از زمان و مكانند، شناخت از سوي عقل ممكن نيست.
اما فردوسي حكيم و دانا، در مقام سخن گوي راستين فرهنگ ايراني، سخناني را بيش از يك هزار سال پيش گفته است كه اكنون دوباره آنرا از زبان كانت مي شنويم! حكيم ناز گوهر ايران اينچنين سخن مي گويد:
خرد را و جان را همي سنجد او / در انديشه سخته كي گنجد او
به هستيش بايد كه خستو شوي / ز گفتار بيكار يكسو شوي
يعني اثبات و پذيرش وجود خدا، بقاي روح (نفس) و لزوم رستاخيز و معاد بعهدة عقل عملي است و دريافت ظواهر دنيوي محدود به عقل نظري، تا عقل عملي زمينه پذيرش و خستو شدن به اين حقايق را فراهم بياورد. با چنين ديدگاهي از سوي فردوسي در بيش از يك هزار سال پيش، ما به ارزش بي نظير انديشه هاي اين مرد والا مقام و اسطوره جاوداني ايران زمين پي خواهيم برد كه درود بي پايان ما بر او و تربتش باد. سعدي، شاعر ديگر نامي ايران در خصوص فردوسي چنين مي سرايد:
چه خوش گفت فردوسي پاكزاد / كه رحمت بر آن تربت پاك باد
«فلسفه فرزند عقل و حكمت زاده خرد است» و اين فلسفه فكري و انديشه فردوسي خردورز است كه او حكيم بوده و از مجموعه دانش هاي روزگار خود، دانا و توانا...
توانا بود هر كه دانا بود / ز دانش دل پير برنا بود
نظام معرفت شناسي فردوسي شيرين سخن، همانا نظام معرفت شناسي در فرهنگ ايران است. كتاب شاهنامه، كتاب خرد است و پر از حكمت. حكمتي كه او در شاهنامه از آن سخن مي راند حكمت ملي ايران است. توجه و تأمل بر ابيات شاهنامه، منظر فكري و فلسفي حكيم فردوسي را روشن مي سازد و نشان مي دهد كه او نه فقط زنده كننده زبان پارسي، اساطير ايران و تاريخ ايران بوده است كه زنده كننده «حكمت ملي ايران» نيز بوده است كه در اين زمانه، اكثر فلاسفه انديشمندان دنيا آنرا بعنوان «حكمت اشراقي» مي شناسند. سرايش شاهنامه بهترين كارزار فكري و فرهنگي دهقان زاده توس و روستا زاده پاژ است. كارزاري سخت و طاقت فرسا كه به گفته خودش 30 سال به طول انجاميد. اسطوره زنده و صاحب ادبيات فارسي ايران در اين باره گفته است:
بسي رنج بردم در اين سال سي / عجم زنده كردم بدين پارسي
پي افكندم از نظم كاخي بلند / كه از باد و باران نيابد گزند
نميرم از اين پس كه من زنده ام / كه تخم سخن را پراكنده ام
زير آسمان شهر، خيلي چيزها تازگي ندارد و تازگي اگر هست، آن لباس تازه اي است كه ما آنرا بر پيكرة انديشه هاي كهن مي پوشانيم. بايد در پوشانيدن اين لباس، توانايي و مهارت كافي داشته باشيم تا دريابيم كه انديشه هاي اصيل فرهنگي ايران، كهنِ ناشدني است.
با تهاجم فرهنگي كافران خدانشناس و زورگويان كشورهاي به اصطلاح قدرتمند و ابر قدرت جهان در آن سرزمين ها به داخل كشور ايران اسلامي، متأسفانه بعضي از مردمان بي تفاوت در داخل كشور باعث گرديده شده اند كه بدون هيچگونه مقاومتي كه اِن شاءالله ناآگاهانه بوده باشد ولي بعضا" آگاهانه نيز مشاهده شده است، اصول بي ارزش و پوچ غربيان را در زندگاني خود قرار بدهند و در اين تهاجم ويرانه ساز، همسو با آنان بشوند و مشتاقانه به استقبال كالاهاي فرهنگي بي ارزش دشمنان دين اسلام و از خدا بي خبر بروند، تا آنان در سرزمين هايشان در امنيت و عدالت و ارزاني و وفور نعمت بسر ببرند و فرهنگ مهجور و مظلوم به ارث رسيده از نياكان و گذشتگان مان را كه بسياري از همين مردم آب و خاك كشور، در گذشته هاي نه چندان براي آن مبارزه كرده اند و بر سر آن جانها باخته اند، در اين زمانه در حال نابود شدن ببينيم و حتي به نابود شدن آن اهميت ندهيم. اگر به فرهنگ اصيل ايراني اهميت داده نشده است فقط بدين خاطر بوده كه هيچ عزم و اراده اي در هر يك از بعضي از مردمان ايران كه در اين مدت از خداوند متعال عمر گرفته اند ديده نمي شود و به همين دليل مستدل است كه فرهنگ غربي را جايگزين فرهنگ مظلوم خودشان و در ذهن انديشه هاي خودشان كرده اند. كسي كه دوستي ميهن را ندارد در نظرم مرده از آن خوب تر است.
اِن شاءالله بعد از اين و در نظر خداوند كريم و دانا و همچنين آگاه و توانا، همگي ما بدون استثناء بعنوان يك ديندار واقعي به دين و عاشق حقيقي به وطن ديگر اينگونه نباشيم.
چنانچه با همت و اراده مصمم و قوي و استوار در كشور ديني و باستاني ايران زمين، بتوانيم و بخواهيم اولين قدم و ابتداء به ساكن را از همين حالا جهت پيشرفت و توسعه فرهنگ كهن ناشدني سرزمين مان برداريم، مي بايست از همان اول براي رسيدن به چنين پيشرفتي، فرهنگ دروني خودمان را كه همانا فكر و انديشه مخصوص خودمان مي باشد تغيير بدهيم. يعني هر كاري را مي بايست اول از همه از خودمان شروع بنمائيم تا بتوانيم با تلاشهاي بسيار طولاني، دشواريها و سختي هاي آنرا به به جان بخريم تا اِن شاءالله به سعادت و كاميابي كه از مدتها پيش خواهان آن بوده ايم و در افق هاي دور دست آنرا جستجو اش مي كرده يم برسيم.
اگر چنين مرحله اي را بتوانيم پشت سر بگذاريم، در مراحل بعدي نيز مي توانيم با بازيابي و احياء همان فرهنگي باشيم كه از مدتها پيش در درون خودمان گم كرده بوديم و بعد از اين مراحل است كه مي توانيم با تأثيرگذاري از افكار هدفمند و اثربخش خود بر روي ديگران و فرزندان ميهن، يك جامعه ايراني پويا و قدرتمند با غنايي از فرهنگ ريشه دار و منطبق به منطق و انديشه هاي اصيل ايراني و با تأسي از آموزه هاي ديني كه همانا دين مبين اسلام است بسازيم و به آن بباليم و حتي با آن نيز مي توانيم به تمام دنيا فخر بفروشيم.
وقتي چنين جامعه اي را در درون كشورمان بسازيم، آنوقت است كه قدرتمندانه مي توانيم بطور كامل مستقل بشويم و در تمامي عرصه هاي جهاني عرضه اندام كرده و با توليدات محصولات فرهنگي، صنعتي و كشاورزي و حتي سياسي و نيز قضائي و از همه مهمتر در ادبيات زبان فارسي كه چون نگين هُمام انگيز در كشور ايران اسلامي مي درخشد به ديگر كشورهاي دنيا صادر نمائيم. در ادامه باعث خواهيم شد تا جوامع ديگر و به خصوص همان بيگانگان و دشمنان قسم خورده فعلي ايران، جهت نيازهايشان و خريد توليدات ما در داخل كشور، خودشان بسوي ما روي بياورند تا بعد از گذشت قرنها بار ديگر افتخارات گذشته مان در خاك گوهربار ايران اسلامي مجددا" احياء بشود و بدرخشد و اينبار اين فرهنگ متعالي ما است كه بر روي افكار مردمان سرزمينهاي ديگر تأثير خواهد گذاشت و پيشتازي خواهد كرد تا از لحاظ تمامي ابعاد فرهنگي، اقتصادي و سياسي سرآمد همه آنان گرديم.
پس از سالهاي طولاني، موهاي سپيدم را در آئينه و درون خود مي ديدم كه نشان از سخت ترين رنجهاي عمرم و پيري بوده است و ندانستم كه در زندگاني، عشق مي بايد باشد تا بتوانم شور و اشتياق داشته باشم.
هموطن، با عشق به دين و ميهن چه در گذشته و چه در آينده هر دو را با هم دوست داشته باشيم. اگر در وجودمان با احساس شعف و افتخار عميق به هر دوي آن بيانديشيم، آنگاه با عشق خواهيم توانست زمان حال و اكنون خود را دگرگون نمائيم.
در اين دنيا هم، گرچه درياي صداقت انتهايي ندارد و هر كس به زعم خويش مي پندارد كه تنها خود اين صداقت را دارد كه البته اين نوع نگاه، قضاوت يكجانبه اي است كه با اين بستر ديد در ميان ما آدميان، رفاقت نيز هيچ معنايي ندارد و در نهايت بجاي مودِّت و مروِّت، تنهايي و سرخوردگي نصيب هر يك از ما انسانها خواهد شد. اما براي اينكه بهتر خود را بشناسيم، بهتر است مانند شعري كه خود آنرا تنظيم نموده ام با كمي تأمل و تفكر، خود را مي توانيم در جايگاه انسانيت قرار بدهيم:
تو با خودشناسي، خودت را بايد بهتر بشناسي
در فكر كجاي هستي، هستي...!؟
تو با خودشناسي، خودت را بايد بهتر بشناسي...
تا بتواني خودت را بهتر ببيني...!
حسرت گذشته را خوردن چه سودي دارد ترا؟
غصة آينده را بايد نمود...
تا حال خود را دگرگون تر نمود...!
استعداد خودت را آزاد كن...، استحقاق خودت را آواز كن...
قدر خودت را بدان...، تا كه قدرتمند بماني...
به هزار و بي دليل...، خودت را بي بديل كن...
زيرا هر كس كه به خود شك داشت...، او از همه شكايت داشت...
رسيدن به هدف ميسر است...، اگر كه خود را اسير مسير نگرداني...
زيرا پرنده وقتي شناگر گشت...، كه پيش از آن در هوا شناور مي گشت...
صاحبانِ اهل دل...، دل اهلي را دوست دارند...!
و زيبايي نيز ديدني است...، به شرط آنكه ديدِ زيبايي داشته باشي...
بدان كه بخشش...، پاك كنِ همة رنجش هاست...
و انسان موجودي است...، كه انسانيت همة موجوديت اوست...
پس؛ برخيز و همت كن...، تا باورهاي خود را بارورتر بگرداني...
چون دل خواسته نبودن...، دليلي بر دل خسته بودن نيست...
همين كه هست...، يا بايد آنرا ساخت يا بايد با آن ساخت...!
ديروز برايمان...، به خاطره ها تبديل گشت...
و ما به خاطر فردا...، خاطرخواه امروز گشته ايم...
چه خوب است كه ما...، همه را فقط براي هم بخواهيم...
نه همه اش را براي خودمان...، تا كه اينقدر خودخواه نمانيم...
ياران؛ بيائيد تا نگاه هايمان را عميق دربست كنيم...!، به خدمت كردن...
كه خدمتگزاري ما باشد...، در خدمت درهاي بسته...!
و هم اينكه اميد و شادي را به نيازمندان بازگردانيم...
چون بهترين شاديها و آرزوها براي ما...، نياز به خداوند است......
زيرا خداوند دوست دارد...، تا همة ما را شاد ببيند...
هم به او...، و هم به همديگر...
بي آنكه با شتاب، به هم منَّت بگذاريم...
به آرزوها و دعاهاي يكديگر نياز داشته باشيم...
چون من هم به دعاهاي شما نيازمندم...
پس؛ تو با خودشناسي...، خودت را بايد بهتر بشناسي...
پس با "خودشناسي" است كه مي توانيم "هم همديگر را بهتر بشناسيم و هم خدا را"، زيرا:
"هم همديگر را بهتر بشناسيم و هم خدا را"
مي توان دستها را به سوي بالاها گرفت
تا به آسمانها برود و در ابرها با خالق بود
مي توان در همان حال، ستاره ها را دانه دانه چيد
و براي خود نگهداشت
مي توان صداي پرنده اي را شنيد
كه بر روي شاخه درختي نشسته است و از ما مي خواند
شُر شُر آب را با دست گرفت و از آن لذت برد
زندگي زيباست و تا بعدها نيز گوياست
به شرط آنكه آنرا به زيبايي ديد و به شيريني چشيد
كاش همگي قدر هم را مي دانستيم
كاش همه به درد هم مي خورديم
كاش پرخاشگري ها در ميان ما نبود
كاش جنگ و درگيريها در اين بين نبود
از غصه هاي خودم تا چه اندازه اي برايت بگويم؟
و تو تا چه اندازه اي توان شنيدنش را داري؟
من كه به هفتاد من كاغذ
براي نوشتن تمام دردهايم نياز دارم
شايد تو هم مثلِ صبر و حوصلة من
و به حد و اندازة من نياز داشته باشي
اما خيلي عجيب است كه با هم درد مشتركي داريم
ولي نمي دانيم كه چرا از هم دوريم
شايد به همين خاطر باشد
كه به سوي گلي رفته باشيم
تا پس از چيدن آن، كه اگر همديگر را ديديم
با مهرباني آنرا به هم تقديم كنيم
و بعد از آن هم همديگر را بهتر بشناسيم
و هم خدا را...
عزيزانن؛ اگر با اين توصيفات و در نهايت خدا را توانسته باشيم بشناسيم، در شكرگزاري و سپاس از او در هيچ لحظه غلفت نكنيم:
شُكر نعمت خدا، نعمتش افزون شود
چونكه رحمت خدا، رحمتش قرين شود
گر زحكمت خدا، اگر دري بسته شود
در ديگري خدا گشايد، چشم اگر بينا شود
بنده اش خواهم ماند، عمر اگر باقي شود
به آخرت هم پر بكشم، بندگيم همان شود
مثل او كجا يابم، كه چون او خدايم شود؟
غير او همتا نباشد، زندگيم فاني شود
من هميشه ياد اويم، او فقط ياريم شود
غير او هيچ كس نباشد، او فقط ناجيم شود
پس به نعمت خدا، شُكر او واجب شود
و به رحمت خدا، سجده به او واجب شود
همچنين بدانيد كه دنيا در مقابل تمامي كائنات هستي جهان بي نهايت كوچك است و براي ما انسانها مكاني موقت همراه با امتحان الهي است كه در صورت قبولي در آن، خداوند تبارك تعالي اَجرِ سعادت ابدي آنرا در آخرت كه از طريق انبياء الهي بشارت داده شده است به ما ارزاني خواهد داد.
ولي متأسفانه انسانهايي هم هستند كه با وسوسة شيطان، سعادت ابدي را فقط در همين دنيا مي بينند و به خود جرأت مي دهند تا به گناهان كثيف آلوده شوند .
براي همين منظور مطلبم را در پايان بصورت شعر بيان مي نمايم و آنرا تقديم ميدارم به دوستاني كه بدنبال گناه نبوده و نيستند و ايمان دارند كه دنيا مزرعه آخرت است و نيز هدف تعاليِ عملكرد خود را در قبالِ انجام عبادت به خالق و دستگيري از مستمندان و فقط در رضايت خداوند متعال مي بينند و بس، كه اِن شاءالله اينگونه خواهد بود...
«نفس عمل»
نفس عمل مهم بُود
نه هر عمل دليل بُود
اگر عمل محق بُود
يقين بدان بحق بُود
اگر عمل صحيح بُود
يقين بدان درست بُود
اگر عمل معروف بُود
امر آن هم مهم بُود
اگر عمل منكر بُود
نهي آن هم مهم بُود
در هر عمل اخلاص بُود
در ذكر آن نيت بُود
اين پند يعني علي بُود
در زندگي چون او بُود
حال كه سخن همين بُود
از من همين تحفه بُود
يا علي مدد...