عصرایران ؛ محمدرضا شعبانعلی - مردی که برای آزمایش آمده بود، دستش را در کاسهای کرد که در آن کاغذهای مختلف به صورت تا شده قرار گرفته بود. قرار بود با چیزی شبیه قرعه کشی، مشخص شود که او «آزمایشگر» خواهد بود یا «آزمایش شونده». برگه را درآورد و دید: نقش او «آزمایشگر» بود.
هیچکس به مرد نگفت که روی تمام کاغذهای داخل آن کاسه، نوشته شده: «آزمایشگر». به همین دلیل، در تمام مدت آزمایش، آن فرد فکر میکرد که در اتاق مجاور، مرد دیگری نشسته است که قرعه «آزمایش شونده» به نامش درآمده.
ژنراتور را روشن کردند. هدف از آزمایش، «ارزیابی اثر تنبیه بر روی حافظه و کارکرد آن» بود. به آزمایشگر لیستی از کلمات و معانی آنها داده میشد تا آنها را با میکروفونی که داخل اتاقش بود برای «آزمایش شونده اتاق مجاور» بخواند و سپس سوالاتی چهار جوابی را برای او میخواند تا ببیند آیا میتواند گزینهی درست را انتخاب کند؟
آزمایش شونده، با انتخاب یکی از چهار کلیدی که پیش روی او قرار داده بودند، گزینه مورد نظرش را اعلام میکرد. گاهی درست و گاهی نادرست.
هر بار که پاسخ نادرستی داده میشد، با فشار یک دکمه، شوک الکتریکی به مردی که در اتاق مجاور بود وارد میشد. میزان شوک با توجه به تعداد خطاها افزایش پیدا میکرد. طبیعی است که با افزایش شدت ولتاژ، صدای فریاد مردی که در اتاق مجاور بود به گوش میرسید.
اگر دوست داشته باشید میتوانید از طریق لینکهای زیر، صدای ضبط شده واقعی آزمایش را (که بیش از ۵۰ سال قبل انجام شده) بشنوید:
لینک اول - صدای ضبط شده در آزمایشگاه میلگراملینک دوم - آزمایش شونده التماس میکند که اجازه دهند از آنجا بیرون برودبعضی وقتها، نگرانی و ناراحتی در چهره «آزمایشگر» دیده میشد. گاهی میپرسید: «واقعاً اینقدر زجر دادن لازم است؟ اصلاً انسانی است؟»
و مردی که با لباس سفید آزمایشگاه، بالای سرش ایستاده بود توضیح میداد که: «بله. باید ادامه دهیم. چاره دیگری نداریم».
به آزمایشگر گفته نشد که صداهایی که میشنود، صداهای ضبط شده است و واقعاً شوکی در کار نیست. او در مقابل خودش ژنراتوری را میدید که هر بار، ولتاژش را بالا میبرد و با فشار یک دکمه، شوکی را به مرد دیگری که در اتاق مجاور است وارد میکند.
این آزمایش ۴۰ بار و با ۴۰ نفر مختلف انجام شد. از این ۴۰ نفر، هیچکدام وقتی شنیدند که طرف مقابل میگوید: من مشکل قلبی پیدا کردم، آزمایش را متوقف نکردند. ۲۵ نفر از آنها، حاضر شدند تا ۴۵۰ ولت شوک به طرف مقابل وارد کنند. این در حالی است که از ۳۴۵ ولت به بالا، صدای جیغ و اعتراض قطع میشد و به نظر میآمد که آزمایش شونده، یا مرده یا از هوش رفته است!
نکته دردناک این آزمایش، که استنلی میلگرام آن را ترتیب داد این بود که: این مردها، شوک را به یک غریبه وارد نمیکردند. آنها در زمان قرعه کشی، طرف مقابل را دیده بودند و کاملاً باور داشتند که یک تصادف، آنها را به «آزمایشگر» تبدیل کرده و ممکن بود خودشان روی صندلی اتاق مجاور نشسته باشند.
آزمایش میلگرام در سالهای بعد به شکلهای مختلف تکرار شد و در هیچ آزمایشی، تعداد کسانی که اعمال این شوکها را متوقف کرده و به آزمایش اعتراض کردند از یک سوم جمعیت بیشتر نشد.
میلگرام، در تفسیر آزمایش خود، به نکته مهمی اشاره میکند: رفتار ما انسانها به دو دسته تقسیم میشود. زمانهایی که بر اساس «مسئولیت شخصی» تصمیم میگیریم و زمانهایی که بر اساس «ماموریت شغلی» رفتار میکنیم.ما زمانی که بر اساس «مسئولیت شخصی» رفتار میکنیم، وجدان خود را دخالت میدهیم. از منطق خود استفاده میکنیم و به پیامدهای تصمیم و رفتار خود فکر میکنیم.
اما زمانی که بر اساس «ماموریت شغلی» رفتار میکنیم، نیازی نمیبینیم که به منطقی بودن یا اخلاقی بودن کاری که انجام میدهیم فکر کنیم. اصطلاح «مامور هستم و معذور»، بیان دیگری از تجربه میلگرام است که در فرهنگ ما هم شنیده میشود.
تجربه میلگرام، یک درس تاریخی بزرگ برای همه ماست. دعوت به اندیشیدن منطقی. دعوت به توجه به وجدان و اخلاق. چیزی که در دین ما اسلام نیز، بر آن تاکید شده و همواره مفهوم «مسئولیت» مورد تاکید قرار گرفته است و نه «ماموریت».
شاید اگر هر یک از ما، میپذیرفتیم که مسئول همه اعمالی که انجام میدهیم هستیم و روزی، باید در برابر آنها پاسخگو باشیم و آن روز، اینکه «من مامور بودم و معذور» از ما پذیرفته نخواهد شد، فسادهای اقتصادی ما کمتر میشد. حرفهای گری افزایش مییافت. کارمندان سازمانها با مراجعانشان مهربانتر بودند. حسابدارها به دستور مدیرانشان، صورتهای مالی نادرست و دروغین تنظیم نمیکردند و جامعه، میزان بیشتری از لبخند، مهربانی، صمیمیت و انسانیت را تجربه میکرد... .
شايد اگر روزي برسه كه ادمها به اين درجه از شعور و آگاهي برسن ديگه خبر از جنگ و خونريزي تو دنيا نباشه!
اینجا خیلی بی رحم هست. اجاره خونه رو نمیدی و یک ماه بعد به اتفاق خانواده باید در خیابان زندگی کنی و از ابتدایی ترین امکانات و حتی آب و غذا هم ممکنه محروم بشی.
اما اگر میدونستی که مورد حمایت سازمانی هستی خیلی با وجدان تر می شدی و کاری رو که نباید انجام می دادی رو انجام نمیدادی.
من فکر می کنم بهتر باشه که نگاهی دوباره به هرم مازلو بندازیم.
آیا هیچگاه شرایط زندگی اون 30% که به نحوه آزمایش اعتراض کردند بررسی و با بقیه 70% مقایسه شده؟
مردم تا آنجایی که ممکن هست باید مسئولیت کارهاشون رو بپذیرند. اما اگر بیش از اندازه مسئولیت برای مردم تعریف کنیم، مردم دچار نا امیدی و فقدان عزت نفس خواهند شد.
مامور بودم و معذور
میلیونها نفر از مردم یک جامعه به وقوع بیپوندند؟ مگر میشود جنایات نازیها را در جنگ جهانی دوم تنها به هیتلر و سران نازی نسبت داد؟ آیا ممکن است که فقط صدام را عامل این هم بدبختی و کشتارهایی دانست که در دوران زمامداری او در خاورمیانه رخ دادند و نپرسید که نقش مردم عراق دراین میان چه بود؟ چه میشود که افراد عادی جامعه آمریکا در ویتنام و ابوغریب به هیولا تبدیل میشوند?
در کتاب روانشناسی سیاسی نوشته
هاوتن که توسط استاد برجسته روانشناسی سیاسی دانشگاه تهران آقای دکتر نظری ترجمه شده، این بحث را می توان مطالعه کرد.
من یک ساعت تمام بش فک کردم
اینجوری می شه که گاهی قانون و اینکه مامورم و معذور اسباب فساد می شه فسادی که با انجامش ککمون هم نمی گزه
کاش به این درجه از رشد اخلاقی برسیم
چه جامعه زیبایی میشه
تصورشو بکن همه به جای اینکه مسولیتو به گردن شغل و سرنوشت بذارن خودشونو مسوول بدونن در لحظه لحظه کاراشون
البته ما یک جاهایی اطاعت کورکورانه رو دوست داریم و تبلیغ می کنیم شدید
هی دنبال اینیم که فلانی چی میگه تو کتابش، یا گروهی خودسر(که لباسای شخصی می پوشن) تو جامعه دستورات یک فرد خاص را بدون فکر انجام میدن، بابا خودت از قدرت وجدانت کمک بگیر بدون مسوول کارت هستی اون موقع میدونی چیکار کنی
برای من خیلیییییییی آموزنده بود، واقعا ممنون
متشکریم
بدیهی است هر چه در امور اجتماعی با خلاقیت بتوانیم سیر تکامل جامعه انسانی را مدل سازی و بسط دهیم، رشد فزاینده تری در رسیدن به بهشت آرمانی خواهیم داشت، آن هم در همین دنیا
یه مثال میزنم: اقای جنتی وزیر یه چیزایی درباره مشکل جامعه تازگیها گفت که کیهان بدجور کمر شکن و البته منطقی جوابشو داد.
حالا اگه مامور نیستید و معذور چرا این توضیحات کیهان رو چاپ نکردید در حالیکه کلی به صحبتهای وزیر پرداختید و به به و چه چه کردید و تحلیل براش نوشتید!!!
این متن امروزتون پرده از نفاق و دوروییتون بر میداره.نزنید خواهشا.
این هم مصداق این آزمایشه که نظرمو مثل خیلی از نظراتم منتشر نمیکنید!!!!!
مسئول همه اعمالی که انجام میدهیم هستیم
پیشنهاد میکنم این کتاب رو بگیرید و حتما بخونید.
مطالب علمی را با آزمایش های متعدد انجام شده مثل مورد فوق تبیین و قابل فهم کرده.