آیت الله محمد یزدی گفت: دولت دین دار، شایسته سالار و مدافع حقوق جامعه است،
دولت دیندار یعنی دولتی که غیر از این که دین و نماز و روزه و حج و حقوق
شرعی اش را رعایت می کند مواظب است حقوق جامعه از بین نرود و کارش را درست
انجام دهد. این دولت متدین و دولت دینی است. یعنی دولتی که متدین است.
پایگاه
اطلاع رسانی و خبری جماران متن کامل گفت و گوی نشریه حریم امام با آیت
الله محمد یزدی را پیرامون «وظیفه حکومت دینی در تعالی جامعه » بازتاب داده
است که در زیر می خوانید:
وظایف حکومت اسلامی در رشد و تعالی جامعه چیست؟وظیفه
حکومت اسلامی تامین نیازهای جامعه است. شاید اولین چیزی که به ذهن عموم
برسد مسئله تامین آب و نان باشد. یعنی دولت باید مسائل اقتصادی مردم را حل
کند. مثلاً بیکاری را کم و شغل ایجاد کند و به مراکزی که بر زندگی مردم
مؤثر است توجه کند. یک حکومت اسلامی برای تعالی جامعه باید به آب و نان
مردم برسد. اما در نظام جمهوری اسلامی ایران به خصوص در متن قانون اساسی
تصریح شده که زندگی مردم باید به شکل زندگی اسلامی باشد. یعنی در کنار
تأمین نیازمندی های مادی مردم باید نیازمندی های معنوی و روحی و اخلاقیشان
را هم در نظر بگیرد. یک دولت اسلامی نمی تواند نسبت به مسائلی مثل حجاب،
مواد مخدر، آینده و اخلاق و ارتباط های جوانان بی تفاوت باشد.
یک حکومت
اسلامی باید مطابق متن قانون اساسی و شریعت مقدس اسلام، عامه مردم را در
زندگی مادی و معنوی رشد و تعالی بدهد. به تعبیر صحیح تر باید به دنیا و
آخرتشان توجه کند. اگر به یک طرف برسد و در طرف دیگر کوتاهی کند وظیفه اش
را انجام نداده. ممکن است دولتی ها بلافاصله بگویند دین مردم ربطی به دولت
ندارد و دین مردم مربوط به علما و مراجع و روحانیون است. لذا هر وقت به آن
ها ایراد می گیری بلافاصله می گویند باید کارهای فرهنگی کرد. کارهای فرهنگی
نیز برای آخوندهاست. در حقیقت توپ را در زمین روحانیون می اندازند.
مَثل
معروفی است که می گوید: «الناس علی دین ملوکهم». یعنی مردم نگاه می کنند تا
ببینند حکام چه کار می کنند. اگر قرار باشد رئیس جمهور، وزیر، معاون وزیر،
مدیرکل، فرماندار، استاندار و بخشدار به برخی از مسائل بی توجهی و بی
عنایتی کنند، طبیعی است مردم به آن ها نگاه می کنند و این وضعیت اثر کار
آخوندها و روحانیون و تبلیغات دینی را خنثی می کند. هرچه در این طرف کار
شود در آن طرف تخریب می شود. بنابراین درست نیست که بلافاصله بگویند دین
مردم به روحانیت مربوط است. بله، روحانیت وظیفه دارد ولی دولت هم وظیفه
دارد. پس وظیفه دولت این است که در حد خود به دین و دنیای مردم برسد. یک
جمله دیگر اضافه کنم که علمای جامعه شناسی و روان شناسی می گویند تأثیر
رفتارها و کردارها و اعمال به مراتب بیش تر از تأثیر گفتارها و نوشتارهاست.
در
اسلام آن قدر سفارش شده که اموال عمومی برای همه است. یعنی در اختیار دولت
است ولی برای همه. معنایش این است که دولت باید اموال عمومی را به مصارف
درست برساند. یعنی در جاهایی که منافع عامه مردم رعایت شود. اما تشریفات و
مهمانی ها و جشن ها و همایش های هرروزه قدردانی از این هنرمند و آن هنرمند و
این رقاص و آن نقاش بیجا و بی مناسبت است.
البته ممکن است بعضی هایش هم
بجا باشد ولی بی مناسبت هم کم نیست. رفتارِ اعمال بیش تر اثر دارد تا
رفتارِ گفتار و کردار. حالا هرچه در سخنرانی هایشان از دین و دینداری و در
راه امام بودن و برای امام و انقلاب عمل کردن و عمل به وظایفشان بگویند،
باز رفتارشان مورد توجه است. گفتار خیلی خوب و مؤثر است اما رفتار هم مهم
است. یعنی مردم ضمن این که به گفتار نگاه می کنند به رفتار هم نگاه می
کنند. اگر دیدند رفتار با گفتار اختلاف دارد و یکسان نیست، اعتماد و توجه
مردم کم و سلب می شود.
پس دولت موظف به تامین دین و دنیای
مردم است. نه این که بگوید دین ربطی به ما ندارد، این غلط است. «الناس علی
دین ملوکهم». یعنی رفتار دولت باید دینی باشد. مردم از دولت می خواهند که
در صرف بیت المال، ساختن بناها و ساختمان ها، تشریفات و پذیرایی ها و زندگی
مسئولان، متعارف و متعادل و معمولی رفتار کند نه با تشریفات و تجملات.
البته کسی نمی گوید رجال حکومتی باید مانند فلان کاسب معمولی زندگی کنند
اما نباید تشریفات و تجملات هم داشته باشد. بارها امام و رهبری توصیه
فرمودند که از تجمل و تشریف دوری کنید. ولی معنایش هم این نیست که زندگی
متعارف نداشته باشید.
دولت در قبال احکام اسلامی چه وظیفه ای دارد؟دولت
دو معنا دارد؛ گاهی دولت به معنای قوه مجریه است و گاهی به معنای کل نظام
حاکم و مجموعه نظام و همه مسئولان و مجلس و قوه مجریه و قوه قضائیه. چنانچه
در قانون اساسی هم هر دو تعبیر دولت و دولت جمهوری اسلامی ایران استعمال
شده است. پس اگر منظورتان دولت به معنای کل نظام است، هر بخشی باید وظیفه
اش را نسبت به احکام اسلامی اجرا کند. مثلاً مجلس حق ندارد قانونی که خلاف
احکام اسلامی است را تصویب کند.
در نظام ما نیز شورای نگهبان را برای نظارت
بر مجلس قرار داده اند تا چیزی که خلاف اسلام است را برگرداند تا مجلس
اصلاح و مطابق نظام اسلامی تنظیم کند. حتی مصوبات هیئت دولت باید به مجلس
برود تا رئیس مجلس آن را با سایر قوانین مقایسه کند و ببیند با مقررات
عمومی، که قبلاً با شورای نگهبان تنظیم شده، همخوانی دارد یا نه. بنابراین
مجلس باید احکام اسلامی را رعایت کند. بعد از قوه مقننه، قوه قضائیه است که
باید با خلاف برخورد کند. نباید نسبت به آن تسامح و بی توجهی داشته باشد.
باید به شکل جدی با مخالفین برخورد و حدود الهی را اجرا کند و مردم را معطل
نکند. ان شاءالله که حدود الهی اجرا و به متخلفین رسیدگی می شود.
دستگاه
قضاء کشور حساس ترین دستگاه است. مقام رهبری تعبیر بسیار جالبی دارد که می
گوید اگر نبض قوه قضائیه درست بزند مزاج حکومت سالم است ولی اگر نبض قوه
قضائیه درست نزند معلوم است که نظام اشکال دارد. تشکیلات قوه قضائیه باید
به گونه ای باشد که هر کس به دادگستری شکایت ببرد بداند حتماً به حقش می
رسد. نه این که سی سال از این پله های دادگستری برود و برگردد تا به حقش
برسد. این دادگستری که دادگستری نیست. این که پرونده ای چهار پنج سال در یک
دستگاه قضائی بماند، یعنی نبض دستگاه قضائی درست نمی زند.
بنابراین وظیفه
قوه قضائیه این است که مردم را معطل نکند، احکام را به موقع اجرا و با
متخلف برخورد کند و حقوق اشخاص را به آن ها برساند. قوه مجریه هم وظیفه
دارد که در اجراء، حقوق مردم را رعایت کند و احکام اسلامی را اجرا کند.
همین طور که اشاره شد دولت باید با مواد مخدر و مشروبات الکلی، بی عفتی و
بی حجابی و مخالفت با موازین شرعی برخورد کند. باید وظایف قانونی خود را
اجرا کند و آنچه مجلس تصویب و شورای نگهبان تأیید کرده و به رئیس جمهور
ابلاغ شده را مطابق قانون اجرا کند. نیز حق ندارد چیزهایی که خلاف قانون
است را انجام دهد.
پس اگر منظور از دولت مجموعه نظام است، باید
بگویم هر سه قوه موظفند در انجام کارشان احکام اسلامی را رعایت کنند و اگر
منظورتان قوه مجریه است، که معمولاً در لسان عوام و مردم نیز دولت به معنای
قوه مجریه است، قوه مجریه باید در بخش های مختلف احکام اسلامی را رعایت
کند. یعنی حق حقدار را به او برساند، به ضعفا بیش تر توجه کند، به صاحبان
حقوق درست توجه کند و برای کسی تبعیض قایل نشود.
بالاخره مردم توقع دارند
به حقوقشان رسیدگی شود. منتها دولت نباید دوست، فامیل، بستگان، هم دوره و
هم کلاسی و رفیق را نسبت به افراد دیگر مقدم بدارد. البته برخی از
وزارتخانه ها نسبت به وزارتخانه های دیگر وظیفه حساس تری دارند. طبعاً رئیس
دولت باید به آن وزارتخانه ها توجه خاصی داشته باشد.
قوه مجریه
باید نظارت کامل بر آن داشته باشد. به گونه ای که خلاف اسلام، خلاف اخلاق،
اشعار نامناسب و امور مبتذل در کتاب ها نباشد و نهایتاً کسی که در آموزش و
پرورش دوره دبستان را طی می کند و به دبیرستان می آید اهل نماز و اخلاق
باشد، دروغ نگوید، غیبت نکند، بدگویی نداشته باشد و اخلاقش متناسب اسلام
باشد. درست است پدر و مادر و خانه در تربیت نقش دارند اما آموزش و پرورش و
فضای عمومی هم نقش دارد. این بخش مفصلی است که در جای خودش باید گفته شود
که چه واحدهایی مسئول تربیت هستند. به هر حال آموزش و پروش نقش فوق العاده
ای دارد.
بعد نوبت به وزارت علوم می رسد. مسئولیت دانشگاه ها،
اساتید دانشگاه ها و رشته های دانشگاهی به عهده وزارت علوم است. به خصوص
امروز که زنان و دختران خیلی زیاد در دانشگاه هستند. معمولاً آمار نشان می
دهد که الان دخترها بیش تر از پسرها در دانشگاه ها هستند. یعنی تقریباً بیش
از نصف دانشجویان، دختر هستند.
این زنی که برای تحصیل به دانشگاه می آید،
کسی که برایش تدریس می کند و رشته اش چه باید باشد. اولاً باید رشته هایی
متناسب با زندگی زنان برای دختران و خواهران ما و زنان آینده کشور در نظر
بگیرند. مثل تربیت معلم، پزشکی، مامایی و مشاغلی که متناسب با روح و
ساختمان زن هاست. اما دیگر زن ها که نمی توانند به معدن زغال سنگ بروند.
رشته های معادن سنگین ربطی به زن ها ندارد. منتها این دختر بنده خدا از همه
رشته ها رد می شود و چون جای دیگری ندارد رشته معدن شناسی را انتخاب می
کند. بعد هم می خواهد برای معدن شناسی با استادش به بیابان برود. بعد آن
استاد زمین شناس و آن دانشجوی زمین شناسی و معدن شناسی با هم رفیق می شوند.
حالا دیگر چطوری است خودشان می دانند.
استادی که در دانشگاه تدریس می کند
باید خیلی خوب باشد. دانشگاه جای بسیار حساسی است. نکند خدای نکرده به ما
بگویند بچه های ما مسلمان وارد دانشگاه می شوند ولی وقتی از دانشگاه بیرون
می آیند بی مبالات می شوند. به وسیله چه کسی بی مبالات می شوند. به وسیله
همین اساتید. البته اساتید بسیار خوب و دانشمند و متدین هم در دانشگاه ها
کم نیستند. این دانشجوهایی که اعتکاف می روند چه کسانی هستند و زیر دست چه
کسی تربیت شدند. زیر دست اساتید خوب دانشگاه تربیت شدند. این دانشجوها که
نماز جمعه می آیند یا پایان نامه های خیلی دقیق علمی می نویسند کجا تربیت
شدند. این دانشجویان رشته های حساس و دقیق و به دردبخور در جامعه مثل رشته
های فنی، رشته نانو، رشته هسته ای یا سلول های بنیادی کجا تربیت شدند. این
ها در دانشگاه ها و زیر دست همین اساتید علاقه مند به کشور تربیت شدند.
بنابراین بعد از آموزش و پرورش، وزارت علوم وزارتخانه بسیار حساسی است. پس
دولت عمومی به آن ترتیبی که عرض کردم و قوه مجریه با وزارتخانه های خاصی که
در ساختن تفکر و شخصیت اشخاص نقش دارد، باید نسبت به دین مردم و احکام
اسلامی توجه داشته باشد.
این که دولت دینی خوب است ولی دین دولتی خوب نیست، یعنی چه ؟البته
این جمله برای آقای رئیس جمهور ما نیست. برای دیگران است. آقای رئیس جمهور
هم در سخنرانی اخیرش از آن استفاده کرده که دولت دینی خوب است ولی دین
دولتی خوب نیست. این حرف درستی است. دیگران گفتند، ایشان هم گفت و حرف
درستی هم است. منتها باید این جمله را درست روشن و معنا کرد. همین طور که
توضیح دادم دولت دینی یعنی دولت متدین باشد. یعنی رئیس دولت از روحانیون،
علما یا دانشمندان و قاعدتاً متدین است. نماز و روزه اش ترک نمی شود، آداب و
رسوم اسلامی و مقررات و احکام اسلام را رعایت می کند و به احکام اسلام
علاقه مند است. این می شود دولت دینی. یعنی دولتی که دیندار است. وزرای
رئیس جمهور هم متدین و اهل نماز و روزه و حج هستند و اهل غیبت، تهمت،
افترا، بدگویی، سوءاستفاده، درست کردن توطئه و بی جهت اذیت کردن دیگران
نیستند، کسی که کار بلد نیست را جای یک شخص کاردان نمی گذارند، شایسته
سالار هستند، متخصص را بر غیرمتخصص و متعهد را بر غیرمتعهد مقدم می دارند.
اما
بعضی خیال می کنند دولت متدین یعنی دولت باید نماز شب بخواند. نه، کسی
توقع نماز شب ندارد. نه از رئیس جمهور، نه از وزیر، نه از معاون وزیر، نه
از استاندار و نه از فرماندار. از شخص رئیس جمهور گرفته تا شخص آخر قوه
مجریه باید نماز واجبشان را بخوانند. نماز مستحب لازم نیست. باید به حق
مردم برسند و مواظب اموال و حقوق مردم باشند. نماز شب آقای رئیس جمهور این
است که مواظب باشد کسی از وزرایش حق این و آن را جابجا نکند و درست به
وظیفه اش عمل کند. این حتماً ثوابش از نماز شب بیش تر است. به رئیس جمهور و
همه وزرا، از وزیر علوم و وزیر آموزش و پرورش گرفته تا وزیر ارشاد اسلامی و
وزیر امور خارجه، می گویم که نماز شب طلبت ولی مواظب باش در وزارتخانه ات
حق و ناحق نشود. مواظب باش در وزارتخانه ات آن هایی که اهل کارند، به درد
کار می خورند، سابقه کار دارند، متعهدند و پایبند به دین و کارآ هستند، را
به خاطر رفاقت بازی کنار نگذاری و کسی که هیچ تجربه کاری ندارد را به
جایشان بنشانی. مواظب باش دین خدا به وسیله اعمال شما بازیچه نباشد. به
عبارت دیگر قدرت در دست شما امانت است. دولت متدین معنایش این است. دولت
متدین یعنی دولت دیندار. دولت دیندار نه به این معناست که دولت تسبیح دست
بگیرد و ذکر بگوید. این دین برای عوام الناس، دوره گرد، فروشنده، بقال،
عطار، بازاری و اداری است. دولت دیندار یعنی دولتی که غیر از این که دین و
نماز و روزه و حج و حقوق شرعی اش را رعایت می کند مواظب است حقوق جامعه از
بین نرود و کارش را درست انجام دهد. این دولت متدین و دولت دینی است. یعنی
دولتی که متدین است.
اما دین دولتی یعنی دولت از خودش یک چیزی را به
اسم دین قرار دهد و نسبت به این مسائل بگوید خیلی مهم نیست. یا اگر جایی
فساد و فحشایی هست تساهل و تسامح کند و بگوید خیلی مهم نیست، در دنیا خیلی
از این چیزها هست. یا کم کم نسبت به بدحجابی و بی حجابی و مسائل دینی بی
مبالات شود. نیز دین دولتی می تواند به این معنا باشد که خدای نکرده حضرات
روحانیون بدعتگذار باشند. یعنی چیزی که از دین نیست را به اسم دین به مردم
بدهد و بگوید این امر دینی است و باید به آن عمل کنید. در حالی که امر دینی
نیست و اصلاً چنین چیزی در دین وجود ندارد ولی دولت به آن تکلیف می کند.
مثل دولت بنی امیه و دولت بنی عباس و دولت های جابر که به اسم دین خیلی
کارها را کردند و می کنند. این اصطلاح معروفی است که دین علیه دین است. دین
دولتی معنایش دین علیه دین است. یعنی از دین علیه دین استفاده می کنند.
مثلاً می گویند یهودی ها و مسیحی ها با مسلمان ها فرقی نمی کنند. در حالی
که در اسلام برای یهودیت، مسیحیت، اقلیت های دینی و مذاهب مختلف اسلام
مرزهای خاصی معین شده است. زمان پیغمبر هم یهودی های و مسیحی ها در مدینه و
در حکومت اسلامی بودند و اختلاف نظر و سلیقه و عقیده هم وجود داشت ولی
رفتار پیامبر اسلام، امیرالمؤمنین و ائمه ما با آن ها مرزها را مشخص می
کند. پس دین دولتی یعنی دولت دینساز و بدعتگذار شود و نسبت به چیزی که از
دین است بی اعتنا شود و چیزی که از دین نیست را به اسم دین معرفی کند و
بگوید مردم باید این کار را انجام دهند. این معنای متعارف دین دولتی است.
یعنی دولت یک رسم و قاعده را گذاشته و گفته باید این کار را کنید.
خوشبختانه
در نظام جمهوری اسلامی ایران دین دولتی نداریم. یعنی چیزی اگر باشد
بلافاصله شورای نگهبان یا رهبری جلویش را می گیرد و می گوید این کاری به
دین ندارد و چنین چیزی در دین نیست. لذا می بینید اگر یک جا وزیر، وکیل،
استاندار یا فرمانداری بخواهد کاری خلاف دین انجام دهد بلافاصله با او
برخورد می کنند. مراجع عظام، علمای اعلام، شخص رهبری و در جاهای خاصی هم
شورای نگهبان در این زمینه ها مراقبت می کنند. بنابراین دولت نمی تواند
دینگذار و بدعتگذار باشد. پس دولت متدین و دولت دیندار خوب است ولی دین
دولتی و دولت دینگذار و بدعتگذار خوب نیست. این حرف درست است. منتها به طور
خلاصه گفتند دولت دیندار خوب است ولی دین دولتی خوب نیست. وقتی این جمله
را باز کنید، معنایش این می شود که دولت باید متدین باشد و دین نباید به
وسیله دولت تأسیس شود. دین را خدا، پیغمبر، امام، جانشینان امام، قرآن،
حدیث و مدارک اصلی گفته. مدرکش آن جا است. یک استاد دانشگاه نمی تواند در
مسائل دینی بگوید عقیده من این است یا به عقیده من باید این کار را کنند.
حق ندارد در برابر اسلام اظهار عقیده کند. اگر در برابر اسلام اظهار عقیده
کند این می شود دین دولتی. خوشبختانه دین دولتی در جمهوری اسلامی نیست.
البته اگر در گوشه و کنار یک فیلسوف یا دانشمندی برای خودش اظهار نظر می
کند و می گوید مثلاً موسیقی اشکالی ندارد، باید گفت تو غلط می کنی می گویی
موسیقی اشکال ندارد. قرآن لهو و لعب را صریحاً نهی کرده و علما و امام راحل
مرزش را معین کردند. موسیقیِ مخصوص مجالس لهو و لعب، حرام است. آن وقت
فلان هنرمند و کسی که اسمش را گذاشته هنرمند می گوید آن هایی که گفتند
موسیقی حرام است، نمی دانند موسیقی چیست. خیلی بهتر از تو می دانند موسیقی
چیست اما حرام و حلال ربطی به تو ندارد. حلال و حرام برای خدا و پیغمبر است
نه برای دولت.
در آیه «لا اکراه فی الدین»، «لا» نفی جنس است. یعنی
اصلاً جنس اکراه در جنس دین راه ندارد و بر این اساس شما مستحضرید که با
شمشیر نمی توانیم مردم را بهشتی یا جهنمی کنیم. به نظر حضرتعالی، در
جلوگیری از منکرات مرز میان کار فرهنگی و اجبار چیست؟اجبار در دین
نیست. یعنی قلب و اعتقاد اشخاص قابل اجبار نیست. مرحوم مطهری در یکی از
نوشته هایش به تفصیل این بحث را توضیح فرموده و خیلی خوب باز کرده. یعنی
قلب و تفکر اصلاً اجباربردار نیست. نمی شود به شخصی بگویند حتماً فلان چیز
را قبول داشته باشد. این اصلاً قابل اجبار نیست. پس «لا اکراه فی الدین»
مربوط به درون انسان هاست. نمی شود درون انسان ها را اجبار کرد. درون انسان
ها در اختیار خودشان است. البته درون انسان ها معمولاً تحت تأثیر تربیت
است.
شکل گیری شخصیت اشخاص از دوران طفولیت و کودکی در خانه و مدرسه
و دبستان و دبیرستان و دانشگاه و محیط عمومی شکل می گیرد. وقتی شکل گرفت
می رسد به درجه ای که دیگر ثابت می شود. از آن درجه به بعد از شخصیت خودش
دفاع می کند. مسئولان تربیتی تا قبل از شکل گیری شخصیت افراد باید مراقب
افرادی باشند که هنوز شخصیتشان شکل نگرفته و به اصطلاح دینی به تکلیف
نرسیده یا هنوز بالغ نشده اند. وقتی به تکلیف یا حد بلوغ و تشخیص رسیدند
خودشان می توانند حق و باطل را تشخیص دهند. این جا به اجبار نمی شود چیزی
بهشان گفت. اما همین طور که گفتم عمل اشخاص بیش تر تأثیر دارد تا گفتارشان.
بنابراین «لا اکراه فی الدین» مربوط به اعتقادات و درون و قلب است. هیچ کس
هم نمی گوید مردم را باید با شمشیر به بهشت برد. تا حالا هم هیچ کس چنین
ادعا نکرده. در جمهوری اسلامی هم نمی گویند مردم را باید با شمشیر بهشت
برد. اما تکلیف کسی که به صورت دانسته حقوق دیگران را زیر پا می گذارد
چیست. مثلاً کسی به چراغ قرمز اعتنا نمی کند و از آن عبور می کند. باید
بگذارند عبور کند یا نه؟ اگر خودش در اثر همین عبور از چراغ قرمز تصادف کرد
و کشته شد باید چه کار کنند؟ باید بگذارند برود و بگویند تقصیر خودش است.
وقتی موتورسوار یا ماشین سواری جلوی چراغ قرمز نمی ایستد و بی مبالاتی می
کند و جان خودش را عمداً به خطر می اندازد، کسی باید به او بگوید جانت را
به خطر نینداز یا نه. نیروی انتظامی باید جلوی آن کسی که به چراغ قرمز بی
توجهی می کند را بگیرد. حالا اگر به او گفتند و گوش نکرد چه؟ یعنی اعلام
کردند معنای چراغ راهنمایی این و سرعت مجاز در خیابان و جاده این است اما
راننده گوش نکرد و با سرعت بالا حرکت کرد و یک دفعه چپه شد و از بین رفت.
اگر پلیس در مرحله اول جلویش را بگیرد، در مرحله دوم گواهینامه اش را بگیرد
و در مرحله سوم ماشینش را بخواباند، باید بگویند حق او را گرفته یا این که
مراقبت کرده به حق دیگران تجاوز نکند. حق خودش به کنار. حتی حق دارد به
جهنم برود.
یک کسی می خواهد برود جهنم، خب برود. کسی کاری اش ندارد. اما
باید بگذاریم دیگران را هم جهنمی کند؟ کسی که می خواهد در منظر عمومی روزه
خواری کند یعنی می خواهد دین را پامال و دیگران را جهنمی کند. دارد حق
دیگران را پامال می کند. به خانه شان برود روزه خواری کند بعد هم برود
جهنم. دنده اش نرم شود.
در قرآن کریم آمده که وقتی عده ای را می برند جهنم،
خزانه جهنم می گویند: «الم یأتکم نذیر». یعنی مگر برای شما پیغمبر و بیم
دهنده ای نیامده است. «قالوا بلی قد جائنا نذیر و کذبنا و قلنا مانزل الله
من شیء / بله، هشداردهنده ای به سوی ما آمد و تکذیب کردیم و گفتیم: خدا
چیزی فرو نفرستاده است». یعنی جهنمی ها در جواب می گویند والله بالله
پیغمبر به ما هم گفت، ما هم گفتیم شما بیخود می گویید. قرآن می گوید:
«فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر / پس به گناه خود اقرار می کنند. پس
لعنت بر اهل آتش افروخته باد». آن جا خودشان به گناه خودشان اعتراف می
کردند و گفتند بله، پیغمبران آمدند. ما به حرفشان گوش نکردیم و وضعیت این
طور شد. این ها خیلی روشن است.
بنابراین نمی شود کسی را با زور
بهشتی کرد و جلوی این که کسی به جهنم برود را گرفت. کسی که می خواهد برود
جهنم، برود. اما اگر بخواهد دیگران را جهنمی کند باید جلویش را بگیریم. حق
ندارد. برای این که حق دیگران است. حق دیگران را نمی تواند بخورد. مثلاً یک
خانم در خانه اش بی حجاب کامل است و دارد گناه می کند. مثلاً جلوی
برادرشوهرش بی حجاب راه می رود. اصلاً جلوی برادرشوهرش حجاب ندارد. با این
که نامحرمش است. به جهنم می رود. خب به جهنم که جهنم می رود! به ما چه ربطی
دارد! اما اگر همین خانم از خانه اش آمد بیرون یعنی دارد حقوق عامه را
پامال می کند. لذا خیابان و کوچه و پارک و اداره و بازار و بیمارستان و
فروشگاه و جاهایی که برای دیگران است، حقوق دیگران است. نمی شود و نباید به
حقوق دیگران تجاوز کرد. شما گفتید شمشیر. امروز که شمشیر در کار نیست.
امروز با قدرت جلویش را می گیریم. برای این که متجاوز است. قوه قضائیه می
گیرد و محاکمه اش می کند. می گوید چرا این کار را کردی. اگر معلوم شد
واقعاً نمی دانسته، می گوید این دفعه را بخشیدم. چون نمی دانستی برو. ولی
از این به بعد اگر دوباره تکرار کردی دوباره می گیرمت. دفعه سوم اگر تکرار
کردی حکمت مثلاً زندان است. دفعه چهارم حکمت اعدام است. بعد از دفعه پنجم
ششم دیگر هیچ کاری ات نمی شود کرد. خب به او اعلام کرده. بنابراین این حرف
درست است که به کسی نمی گویند الزاماً متدین باش. چون اصلاً قلب قابل الزام
نیست. اما اگر کسی خواست به حق دیگران تجاوز کند باید جلویش را بگیرند.
آیا اینها نیازمند آموزش و زمینه سازی نیست ؟بله.
کار فرهنگی معمولاً هرچه بیش تر باشد اشخاص بیش تر به دین توجه می کنند.
ماه رمضان، محرم، ماه صفر یا ایام فاطمیه که می رسد اهل منبر و علما به
تبلیغ می روند. وسایل تبلیغی هست. در برابرش هم ماهواره ها، سی.دی ها و
مراکز نشر فساد هم وجود دارد. دشمن هم دنبال این است که جوان های ما را بی
دین کند و الا آدم های مسن و متدین کم تر دنبال بی دینی می روند. آن ها که
می روند و دشمن هم مورد هدف قرارشان داده نسل جوان ما هستند. باید به نسل
جوان بیش تر رسید و از آن مراقبت کرد. باید به نسل جوان گفت تو که می روی
دنبال ماهواره، این ماهواره چیزهای خوب دارد، چیزهای بد هم دارد. اگر دو
بار چیزهای بد را دیدی آهسته آهسته منحرف می شوی. وقتی منحرف شدی اگر
خواستی دیگران را منحرف کنی و به خیابان بیایی، حکومت اسلامی جلویت را می
گیرد. ولی اگر خودت خواستی جهنم بروی به خودت مربوط است. دو سه بار گفتم
راه جهنم باز است چنانچه راه بهشت هم باز است.
شهید مطهری می گوید
اسلام راه است، نه منزل و توقفگاه. طبیعتاً منظور شهید مطهری این نیست که
از اسلام عبور کنیم و آن را نادیده بگیریم. منظورش این است که اسلام متناسب
با نیازهای جامعه متغیر است. کمااین که تغییراتی هم بوده. اولاً برداشت
شما از این جمله که «اسلام متناسب با مقتضیات زمان است» چیست؟ حکومت ما تا
الان چقدر متناسب با نیازهای جامعه جلو رفته؟آیا موفق بوده یا نه؟
این
که اسلام دستور داده اولادتان را به تناسب زمان تربیت کنید و خودتان به
تناسب زمان تربیت شوید، برای آداب و رسوم است. ولی واجبات و محرمات زمان
بردار نیست. یعنی وقتی گفتند نماز واجب است برای همیشه واجب است. «حلال
محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة». اما لباس یک
روز مثلاً کت و شلوار است ویک روز پالتو، یا یک روز کفش این طور است و یک
روز آن طور است، یک روز کسی کلاه سرش می گذارد یک روز کلاه نمی گذارد، یک
روز موی سرش را بلند می گذارد، یک کوتاه. هر طور دلش می خواهد. این ها واجب
ندارد. ولی نسبت به صورت و ریش تراشی اختلاف فتوا وجود دارد که اکثراً می
گویند تراشیدن ریش حرام است. مسائل اختلافی تابع تقلید است. اما آداب و
رسوم مثل غذاخوردن، غذاپختن، تهیه کردن نوع غذا، نوع زندگی متفاوت است.
به
هر صورت آداب و رسوم زندگی در هر زمان به تناسب آن زمان است. از مکان
گرفته تا وسیله سواری. مثلاً من بارها گفتم اگر امروز پیامبر خدا حضور
داشتند آیا ماشین سوار نمی شدند و حتماً الاغ یا شتر سوار می شدند. وقتی
ماشین های درجه یک به این خوبی هست، چرا شتر سوار شوند. مثلاً آیا امروز
رهبری این کشور باید شتر سوار شود. امام در یکی از سخنرانی هایشان [قریب به
این]فرمودند این ها تبلیغات سوء است که به ما نسبت می دهند که می گوییم
هنوز باید مثل قدیم با حیوانات رفت وآمد داشته باشیم. نه، امروز از وسایل
ارتباطی درجه یک استفاده می کنیم. از ماهواره و مخابرات هم داریم استفاده
می کنیم.
بنابراین اصول و قطعیات دین مثل نماز، روزه، حج، خمس و
زکات را به هیچ وجه نمی شود عوض کرد. «حلال محمد حلال الی یوم القیامة.»
خود پیغمبر هم نمی تواند بگوید دیگر نماز نخوان و حج نرو و خمس نده. چون در
متن قرآن آمده و موظف است طبق قرآن عمل کند. ائمه، علما، مراجع، طلبه ها،
بازاری ها، اداری ها، رئیس جمهور، استاندار، بخشدار، فرماندار و هر کسی هم
همین طور است. هیچ کس حق ندارد قطعیات اسلام را جابجا کند و بگوید امروز
مشروب خوردن دیگر خیلی مهم نیست. نه خیر، مشروب خوردن امروز هم حرام است.
صد سال آینده هم حرام خواهد بود. صد سال گذشته هم حرام بوده است. تا آخر هم
حرام خواهد بود.
حرام اسلامی تا همیشه حرام است. هیچ جابجا نمی
شود. حلال اسلامی هم تا همیشه حلال است و هیچ جابجا نمی شود. واجب اسلامی
هم همیشه واجب است و هیچ وقت جابجا نمی شود. البته واجبات به معنای
ضروریات. پس در آداب و رسوم باید همراه زمان رفت و نباید درجا زد. ولی در
قطعیات و ضروریات و احکام، باید مطابق احکام اسلامی عمل کرد.