۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۵۲۷۱۳
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۳ - ۰۶-۰۶-۱۳۹۳
کد ۳۵۲۷۱۳
انتشار: ۱۲:۴۳ - ۰۶-۰۶-۱۳۹۳
گفتاری متفاوت در آستانه هشتم شهریور

رجایی را فقط با صفت «ساده زیست» معرفی نکنید!

رجایی، ساده زیست بود اما این یگانه صفت او نبود و چه بسا نسل کنونی شبهه وارد کند که دیگران نیز در سال های نخستین چنین بودند و بعدتر به ثروت و رانت خواری علاقه پیدا کردند. چرا از مقاومت او در برابر شکنجه های سهمگین نگوییم؟
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر چند هفته دولت امسال به نسبت سال های گذشته با تبلیغات کمتری همراه است و دولت روحانی نیز اصرار ندارد شهر را با آمارهای عجیب و غریب تسخیر کند و دولت خود را برتر از همه ادوار گذشته بنشاند (و همین که تورم نقطه به نقطه که در خرداد 92 به 45 درصد رسیده بود در مرداد 93 کمتر از 25 درصد شده و دولت، وعده زیر 20 درصد را تا پایان سال نیز داده کافی به نظر می رسد) اما در یادکرد شهیدان رجایی و باهنر تبلیغات رسمی به همان صورت است که هر سال بوده است. 

صدا و سیما البته مانند دوران احمدی نژاد اصراری بر انعکاس گسترده فعالیت های دولت ندارد، سهل است همین که از حجم انتقادات و طعنه ها و دامن زدن به انتظارات بکاهند برای دولت کافی است!

اما چون هفته دولت با دو نماد شهیدان محمدعلی رجایی و محمد جواد باهنر شناخته می شود و از میان صفات مختلف این دو مانند همه 33 سال گذشته تنها بر«ساده زیستی» شهید رجایی تاکید می شود، ترسیم سیمای واقعی و کامل شخصیت سیاسی رجایی ضرورت دارد.

در این که محمد علی رجایی، پاکدست و ساده زیست بود کمترین تردیدی نیست و جوهره و نهاد او نیز گواهی می داد که اگر بیش از 48 سال عمر می کرد نیز همان روحیه را تا امروز نیز حفظ می کرد اما در نظر داشته باشیم که محمد علی رجایی، دبیر دبیرستان بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و دکتر غلامحسین شکوهی اولین وزیر آموزش و پرورش پس از انقلاب، او را به عنوان مشاور خود برگزید و در عین حال مسوولیت کوتاه کردن کتب درسی با توجه به تعطیلی نیمه اول سال تحصیلی 58-57 در اوج انقلاب به او سپرده شد.

با استعفای وزیر و در پی آن کل دولت موقت، رجایی ابتدا سرپرست و بعد کفیل وزارت آموزش و پرورش و سرانجام وزیر شد و در نوروز 1359 درصدد برآمد تعطیلات نوروز را کم کند که البته ناکام ماند. او سپس نماینده تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی شد و جالب این که هم از جانب نهضت آزادی و فهرست همنام (هیات معرفی نامزدهای انتخابات مجلس) کاندیدا شده بود و هم از سوی حزب جمهوری اسلامی.
 
در پی اختلاف اولین رییس جمهور و اولین مجلس (با اکثریت نمایندگان عضو حزب جمهوری اسلامی) بر سر معرفی نخست وزیر، سابقه وزارت رجایی و حمایت هر دو جناح لیبرال و خط امام، از او در انتخابات مجلس ، او را به عنوان گزینه نخست وزیری مطرح ساخت و بنی صدر گمان برد همین که او عضو حزب جمهوری اسلامی نیست و سابقه عضویت در نهضت آزادی را به رغم استعفا در تیرماه 1358 داشته می تواند بن بست معرفی نخست وزیر را بشکند. چرا که حزب جمهوری اسلامی و شخص دکتر بهشتی نیز از رجایی حمایت می کردند و سرانجام هم او به نخست وزیری رسید اما هرگز نخست وزیر باب میل اولین رییس جمهوری ایران نشد و کاملا با سران حزب جمهوری اسلامی و جناح خط امام همسو بود و نارضایتی و شاید هم پشیمانی بنی صدر در حکم انتصاب او به نخست وزیری به وضوح پیداست.

 درباره نوع زندگی البته مشخص است که یک عنصر سیاسی و در عین حال با صبغه و سابقه معلمی و فرهنگی اگر می خواست از این فرصت ها برای مال اندوزی بهره برد تمام اعتبار خود را باید به حراج می گذاشت و در آن دوران دیگران نیز کمابیش چنین پرهیزهایی داشتند و  آفت مال اندوزی هنوز به جان مدیران تازه به قدرت رسیده نیفتاده بود.

بنا براین اصرار بر معرفی شهید رجایی با سابقه یک سال نخست وزیری و یک ماه ریاست جمهوری تنها با یک صفت «ساده زیست» او را به تمامی به نسل کنونی معرفی نمی کند.

درست است که رجایی در مقطعی از زندگی که از استخدام ارتش بیرون آمده و هنوز به استخدام آموزش و پرورش درنیامده بود دست فروشی هم کرده بود تا هزینه های خانواده را تامین کند اما توصیف او تنها با عنوان «دست فروشی که رییس جمهور شد» و پس از نخست وزیری و ریاست جمهوری ساده زیست بود، تصویر واقعی یک مبارز معتقد را ترسیم نمی کند.

محمد علی رجایی معلم بود و کار تشکیلاتی هم می کرد. چندان که با گروه های مطرح سیاسی در آن سال ها – مجاهدین خلق اولیه و نهضت آزادی- همکاری داشت. از اولی قبل از انحراف عقیدتی 54 جدا شده بود و از دومی هم در تیرماه 58 همراه با چند چهره دیگر از جمله مرحوم مهندس سحابی استعفا کرد.

 جالب این که موتلفه اسلامی هم مرحوم رجایی را به خود نسبت می دهد و از عضویت او در این حزب می گوید هر چند خانم عاتقه رجایی همسر او تکذیب می کند.

روایت رسمی اما بی اشاره به این موارد تنها این است: «محمد علی رجایی یک معلم با سابقه مدت کوتاهی دست فروشی بود که با پیروزی انقلاب کفیل وزارت آموزش و پرورش، وزیر، وکیل، نخست وزیر و رییس جمهور شد و همه مدارج ترقی ممکن سیاسی را طی تنها دو سال پیمود و سرانجام در 8 شهریور 1360 همراه نخست وزیر باهنر به شهادت رسید». این روایت البته غیر واقعی نیست اما تمام واقعیت را بازنمی تاباند چرا که در دوران فعالیت پیش از انقلاب تنها ویژگی او این نبوده که یک چند مثلا دست فروشی می کرده که در زندگی برخی از روسای جمهور آمریکا هم خوانده ایم در مقاطعی به مشاغلی اشتغال داشته اند که از نظر جامعه فرودستانه تلقی می شود.

چرا نباید بدانیم محمد علی رجایی را می توان «قهرمان مقاومت در برابر شکنجه های سهمگین ساواک» نامید؟ چرا هنوز برخی به طعنه از آن رفتار مشهور رجایی در سازمان ملل سخن می گویند که آثار شکنجه را بر روی پای خود نشان داد؟ این که رجایی برجسم خود نشان شکنجه داشت و سند زنده به حساب می آمد مهم تر است یا این که ساده زیست بود؟

دکتر محمد محمدی گرگانی نماینده مردم گرگان در دوره اول مجلس شورای اسلامی و استاد بازنشسته دانشکده حقوق دانشگاه علامه طباطبایی که پس از انقلاب طیف سیاسی خود را از رجایی جدا کرد و در صف منتقدین قرار گرفت، بارها در بیان خاطرات زندان خود ( از جمله در مصاحبه ای با ماهنامه چشم انداز ایران) گفته بود که در زندان از دیدن روی رجایی شرم داشتیم چون به خاطر این که ما را و مشخصا مرا لو ندهد آن همه رنج و شکنج را متحمل شده بود و بر خلاف بسیاری دیگر سرانجام هم هیچ کس را لو نداد.

یکی از دلایل علاقه آیت الله هاشمی رفسنجانی به رجایی نیز همین روحیه بود و ظاهرا از شاهدان یا تصدیق کنندگان مقاومت رجایی است زیرا مانند او در زندان ساواک در معرض آزارهای جسمی قرار گرفته بود.

پس در سالروز هشتم شهریور تنها نگوییم رجایی مدتی دست فروشی کرد و زندگی ساده ای داشت. این را هم بگوییم که با همه تفاوت های سیاسی و اختلافات فکری که میان دو جناح خط امام و ملی مذهبی ها رخ داد و او تمام قد در طیف خط امامی های مقابل لیبرال ها تعریف می شد، روزی که دکتر یدالله سحابی در مخالفت با معرفی رجایی به عنوان نخست وزیر سخن گفت ویادآور شد: «من این مرد را به دیانت و صداقت می شناسم ولی در جبین او نشان موفقیت نمی بینم»، محمد علی رجایی هم با نقل خاطرات دوران تدریس در دبیرستان کمال و در دفاع از خود گفت:« من خیلی زود یتیم شدم و دکتر یدالله سحابی برای من حکم پدر را دارد اما پدرها همواره قضاوت درستی درباره پسرها ندارند.»

       اگر محمد علی رجایی کسب و کار و تولید ثروت را مذموم می دانست فرزند او – کمال- در راه تجارت گام برنمی داشت و چشم به رانت و سفره دولت و مناصب می دوخت. اگر رجایی را تنها با خانه ساده ای که در آن می زیست معرفی کنیم نسل تازه شاید بگوید بسیاری دیگر که در این سال ها به آلاف و الوفی رسیدند نیز در سال های اولیه دهه 60 زندگی های مشابهی داشتند اما جا دارد در سالروز 8 شهریور صفات دیگر او خاصه مقاومت دربرابر شکنجه را ستود و خشونت را تقبیح کرد. می توان از متانت دکتر محمد جواد باهنر نیز گفت که هر چند مانند رجایی مبارزه صریح سیاسی نداشت، اما به صفات مثبت دیگری متصف بود.

چون یاد رجایی مناسبت این گفتار است، یک یادآوری تاریخی دیگر هم مناسبت دارد: در سال 60 که پس از نخست وزیری قصد داشت کاندیدای ریاست جمهوری شود شعار اصلی او «اجرای اصل 44 قانون اساسی» بود و پس از انتخاب نیز بر همین موضوع تاکید کرد. منتها منظور او با  تلقی امروزی ما از اصل  44 کاملا مغایر بود زیرا «تعدیل ثروت» را مد نظر داشت و کنترل ثروت را و نه واگذاری به بخش خصوصی.
ارسال به دوستان