توجه: آنچه در پاراگراف های مختلف این نوشتار آمده، خلاصه ای از چندین تحقیق علمی در دنیاست.
به عنوان مثال بند مربوط به تشویق دانش اموزان بر اساس هوش و تلاش ، مربوط به دانشگاه استنفورد است که تصویر صفحات منتشر شده، در این لینک قابل رؤیت است.
عصرایران ؛ محمدرضا شعبانعلی - نخستین روز سال تحصیلی، خاطره مشترک همه ماست. این روزها، با شادی و لبخند، خاطرات نخستین روزهای مدرسه خودمان را مرور میکنیم. اما، اگر کمی فکر کنیم به خاطر می آوریم که آخرین روزهای تابستان، برای بسیاری از ما، آرام و غمانگیز بود. چیزی شبیه غروب جمعهها.
احساسی که نسبت به روزهای شروع سال تحصیلی داشتیم و داریم، میگذرد. تلخ یا شیرین، در طول زندگی آنقدر شروعها و پایانهای مهم را تجربه میکنیم، که کمتر فرصتی برای به یاد آوردن آن روزها، باقی میماند. اما، آنچه در طول سال تحصیلی روی داده است، برخوردهایی که پدر و مادر و معلم، با ما داشتهاند، فراموش نمیشوند. حتی اگر در ذهن هوشیار ما، باقی نمانند، در ناخودآگاه ما، میمانند.
رفتارهای خوب، همچون دانهای، جوانه میزنند و در سالهای بعد رشد میکنند و رفتارهای نادرست، زخمهایی به جان ما میزنند که اگر در ظاهر، التیام هم بیابد، جای آن را گاه تا پایان زندگی، میتوان در رفتارها و تصمیمهایمان مشاهده کرد.
آنچه در اینجا میآید، حرفهای جدیدی نیست. بیشتر از جنس «ذکر» است. بعضی حرفها را باید بارها و بارها گفت و یادآوری کرد. آنقدر زیاد که جدی گرفته شود و اجرا شود. حتی وقتی هم اجرا شد، باید گفت و تکرار کرد، تا اهمیت آنها هرگز به فراموشی سپرده نشود.
کاش به فرزندانمان بیاموزیم که شاگرد دوم بودن، چقدر میتواند از شاگرد اول بودن، ارزانتر باشد. به آنها بگوییم که شاگرد اول بودن از شاگرد دوم بودن بهتر است، اما در تصمیمگیری و انتخاب و برنامهریزی برای زندگی، فقط «بهتر» بودن مهم نیست. هزینهی مناسب کردن هم مهم است. اگر پنج ساعت درس خواندن در هفته به نمرهی ۱۵ و ده ساعت درس خواندن به نمرهی ۱۸ منتهی شود. شاید برای ۱۹ گرفتن بیست ساعت وقت لازم باشد و برای ۲۰ گرفتن چهل ساعت. وقتی که فرزند خود را وادار میکنیم که برای ۲۰ تلاش کند و توضیح میدهیم که ۱۹ برای تو خوب نیست، به او میآموزیم که نصف عمر مفید خود را «صرف بازی رقابت» کند.
او بزرگ میشود و به خاطر میسپارد که دوم بودن خوب نیست. «معاون شرکت» بودن خوب نیست و او باید «مدیر شرکت» باشد. از موقعیت خوب خود، ناراضی میشود. او خوب به خاطر دارد که شما تایید کردهاید که بیشتر وقت گذاشتن و اول شدن، به همهی سختيها و محرومیتها میارزد و او این بار، همسر و فرزندانش را از حضور خودش در خانه محروم میکند. زود میرود و دیر بازمیگردد.
در بین دوستانش، او بهترین خانه یا بهترین ماشین را ندارد و باز یاد شما میافتد که اول بودن، به هر قیمتی میارزد. پس به سراغ رشوه و فساد میرود. چون در کارنامه شغلیاش هم، رتبهی نخست و نمرهی بیست را میخواهد.
نگویید که ما گفتیم بیست اما نه به هر قیمتی. گرفتن فرصت بازی و شادی و استراحت و رشد و یادگیری و محدود کردن افق دید فرزندان به صفحهی کتاب، بالاترین قیمتی است که در آن سن، میتوانستند پرداخت کنند و خوب به خاطر میسپارند که اول بودن، به هر قیمتی میارزد.
کاش وقتی فرزندمان نمرهی هفده را به خانه آورد، به جای اینکه بگوییم بقیه چند شدند و معدل کلاس چند بود، بپرسیم در آزمون قبلی، نمرهات چند شده بود؟ وقتی که یاد گرفت، معدل پایین کلاس میتواند توجیهی برای نمرهی پایین او باشد، در بزرگسالی نیز، رفتارهای نادرست بزرگ دیگران را بهانهای برای رفتارهای نادرست کوچک خود خواهد کرد. او یاد میگیرد که وقتی دروغ گفت، در توجیهش بگوید: دیگران هم دروغ میگویند. بیشتر از من. او این نحوه استدلال را از ما آموخته است. اما وقتی میپرسیم، نمرهی قبلیات چند بود، میآموزد که هر کس با گذشتهی خودش مقایسه می شود. او مسیر رشد و پیشرفت را طی خواهد کرد، بی آنکه جلوتر بودن دیگران، بیانگیزهاش کند و عقب ماندن اطرافیان، در دلش شادی نهانی ایجاد کند.
کاش هرگز از هوش خوب او نگوییم. از تلاش زیادش بگوییم. اگر از هوشش گفتیم، دیر یا زود، با هر شکست یا اشتباه، باور خود را به هوش بالایش و به حرفهای ما از دست خواهد داد. زندگی جایی نیست که شکست یا اشتباه، اجتناب پذیر باشد. اما وقتی از تلاش زیادش گفتیم، اگر هم شکست یا اشتباه کرد، باورش را به خودش از دست نمیدهد. بلکه تصمیم میگیرد که بهتر و بیشتر تلاش کند. هر شکستی او را محکمتر و پرتلاشتر خواهد کرد. ضمن اینکه به تدریج خواهد آموخت، که چیزی باعث افتخار است که برای تلاشش، زحمت کشیده باشد. نه چیزی که با آن، به دنیا آمده باشد.
کاش وقتی او به خانه آمد و گفت بالاترین نمره را به دست آورده و خیلیها، در امتحان حتی نمرهی قبولی نگرفتند، به جای لبخند و تشویق، بپرسیم: چه شد که قبول نشدند؟ تو هیچ کاری نمیتوانستی بکنی که نمرهی بهتری بگیرند؟ تا او بیاموزد که لذت و افتخار، زمانی معنا دارد که دیگرانی هم باشند که کمابیش در آن شریک شوند. او باید یاد بگیرد که در آینده هم، زمانی از خودرو گرانقیمت خود لذت ببرد، که دیگران، یک خودرو متوسط در اختیار داشته باشند. او باید یاد بگیرد که هیچ کس از متوسط اطرافیانش چندان فراتر نمیرود و دانشآموزی که معدلش با میانگین کلاس، فاصلهی بسیار دارد، یا طرد خواهد شد، یا تنبل.
کاش به خاطر داشته باشیم، که مدرسه، در اولویت نخست، تمرین حضور در جامعه است و نه فرصتی برای کسب نمره و مدرک. مهم نیست که معلم به او نمرهی درستی داده یا نه. حتی مهم نیست که حقش بیشتر بوده یا کمتر. مهم آموختن این است که چگونه برای گرفتن چیزی که باور دارد حق اوست صحبت میکند. مهم این است که یاد بگیرد بین سلطهجویی و سلطهپذیری، مرز باریکی وجود دارد که انسان بودن از همان نقطه، آغاز میشود...
.
ضمن احترام به نظر دوستمان در ارتباط با مقوله کنکور، بنظر بنده حتی موفق شدن در رقابت کنکور نیز به معنای موفقیت در زندگی نیست. من به شخصه بسیار تحصیل کرده های ناموفق و همچنین تحصیل نکرده های موفق در مسیر زندگی خویش تا کنون شاهد بودم. با ذکر این موضوع که بنده ملاک موفقیت را تلفیقی از مسائل معنوی، مادی، اجتماعی، فرهنگی و ... میدانم.
واقعیتی بود که حس اش میکردیم
اما نمیفهمیدیم ایراد کار از کجاست
حتما اگر فرزندی با مطالعه این مقاله توسط والدینش در زندگی و جامعه به موفقیت رسید ، اجر اخروی آن را نویسنده هم ببرد.
من خودم یکی از شاگرد اولهای همیشگی بودم که الان یک شغل آبرومند با درآمد نه چندان زیاد دارم.
و همین الان شاگردهای سیگاری ته کلاس را می بینم که با درآمدهای بسیار بالا از بهترین امکانات رفاهی برخوردارند!
یادم میآید که در دولت آقای خاتمی ما کارمندان و هیات علمی های دولتی آبروی خیلی بیشتری داشتیم و با احترام با ما رفتار می شد و حقوق مناسبی هم داشتیم.
اما حالا فاصله زیاد شده!
من فکر می کنم همه از بی برنامگی های دولت قبل بود...
جالب اینجاست که کشور هم از این نظام درست سود بیشتری خواهد برد.
ممنون که کار فرهنگی سایت تون بیشتر شده. خیلی بهش احتیاج داریم.
ممنون
ماجرای آموزش و پرورش و لطمههایی که تصور عمومی به آموزش میزند، ماجرای شگفتی است.
از یک طرف یونگ حدود یک قرن پیش (و خیلی قبلتر هم توسط دیگران) در مورد تطبیق توانمندیها و شخصیت با یادگیری و شغل و زندگی صحبت کرد و تا امروز هم ادامه دارد و از طرفی دیگر میبینیم که کن رابینسون، پر مخاطبترین سخنرانی تاریخ تد را دربارهی «نقد آموزش و پرورش عمومی» انجام میدهد. به طور خاص در این موضوع ظاهراً آموزش و پرورش جهان حداقل صد سال از تفکر اندیشمندان و محققان عقب تر است!
با اين داستان چه بايد بكنيم؟
عالی بود
سپاس فرفوان
نوشتار خوب و مفيدي بود. اي كاش اين مطالب در صدا و سيما هم به پدر و مادرها آموزش داده شود. حتي خود مدارس هم مي توانند اين موارد به پدر و مادرها انتقال دهند.
اگر اين موارد رعايت شود مي توانيم اميدوار باشيم كه آينده كشورمان را كساني به دست خواهند گرفت كه مثبت انديش، داراي اعتماد به نفس، انساندوست و تلاشگر داده ايم. اين يعني پيشرفت واقعي و پايدار.
سخنانتان بسیار بجا، آموزنده و کاربردی است که ریشه عمیق در اخلاقیات دارد، اما با عرض تاسف بسیار هیچکدام در مملکت ما حتی با یک درصد کم هم اجرا نمیشوند! با اینکه اکثرا ادعای اخلاقمداری و به ویژه دینداری دارند!
مطابق معمول از استاد شعبانعلی همین انتظار می رود. خوب است ایشان و همانند او نمایندگان مردم در مجلس شوند تا تعدادی فهیم در خصوص ریز و درشت ایران و ایرانی تصمیم بگیرند.
من پدر دو پسر مي باشم البته خلا صه مي نويسم چون مي دانم كه وقت شما گرانبها است
براي آن كه پسر بزرگ ما(حس مشترك با مادر ) به انجام دادن تكاليف علاقه نشان بدهد چه كاري بايد بكنم
برای زندگی در این مملکت نه به درد نمیخوره
مطالب گفته شده نسبتا صحیح است و نگارش انتخاب شده سعی کرده با احساسی کردنق تاثثیر بیشتری بگذارد درحالی که کاملا حق به جانب نگارنده نیست . مثالی بزنم
من یک دختر 12 ساله دارم که در سیستم توصیفی در مقطع دبستان درس می خواند اگرچه درسخوان است اما در این سیستم با وجود دو یا سه غلط اما باز در رده بسیار خوب قرار گرفته و تلاشی برای یاد گرفتن اشتباهاتش نمی کند چرا که بالاترین سطح کلاس را با داشتن دو سه غلط کسب کرده است و وقتی به او می گوییم باید بیشتر تلاش کنی می گوید نیازی نیست معلم گفته تو بسیار خوبی. در حالیکه میدانیم تمامی سوالهایش را جواب نداده.
این موضوع را چگونه ارزیابی می کنید؟
فقط ميگوييم نگرش بايد اسلامي باشده، ولي كسي را نداريم كه با عقل اسلامي خود تئوري دهد.
به درستي كه اين آيه قرآن را بايد ستود كه دانشمند بي عمل مانند .... مي ماند.
عزیزم من نمی خوام تو بهترین باشی
من فقط می خوام تو خوشبخت باشی
اصلا مهم نیست همیشه نمره هاتو 20 بگیری...
جای 20 می تونی 16 بگیری اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببر.
از "ترین" پرهیز کن
خوشبختی جایی هست که خودت رو با کسی مقایسه نکنی
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن..
چهار خط مطلب نوشتید؛ عصبانیت و توهین از آن میبارد. ایکاش شما نیز در کنار تحصیل و تلاش، کمی هم ادب می آموختید.
یا ناظمتون خیلی خشن بوده یا شما خیلی شیطون بودی !
مطلب فوق العاده آموزنده و مفید بود.
چه زیبا و چه ساده بین مسائل، ارتباط منطقی برقرار کرد. حتی من که فرزند ندارم از خواندنش آموختم و لذت بردم.
دست شما درد نکند.
سپاس
ولی خیلی زیبا بود
در این مساله که ما والدین ، معلمان و کلا نظام آموزشی با فشارهای بی حد و حصر به بچه ها مشکلات متعددی در کودکی و بزرگسالی برایشان فراهم می کنیم با شما موافقم. اما به نظر من دیدگاه شما بسیار فردگراست. یعنی به نظر شما توقع بهترین بودن والدین از کودک منشا تخلفات اجتماعی مانند فساد اداری و...........است؟ نیاز اقتصادی و الگوهای بد در میان بزرگان سیاسی و اقتصادی در این میان نقشی ندارند؟ آیا بدی ها همه و هممه ناشی از این سیستم آموزشی و توقعات ناشی از آن است؟ پس ناکار آمدی نظام اقتصادی ، اجتماعی و حتی سیاسی در این میان چه نقشی دارد.؟ لطفا با تامل بیشتر و همه جانبه تحلیل نمایید تا تذکراتتان از یک متن احساسی به یک متن منطقی و تاثیر گذار تبدیل شود. با تشکر از زحمات شما
کند کار از کجاست . ولی آدرس عوضی و تحقیقات عوضی پیش رو می گذارند. عوض پیچاندن گوش وزیر آ . . . دنبال پیاز فروش محله هستند.
هیچ منافاتی بین تمایل به نمره اول بودن و حس کمک به دیگران و شاد بودن وجود ندارد .
انسان موجودی بسیار شگفت انگیز و پیچیده ای می باشد.
گاه شرایط جامعه انسان را وادار میکند که از بین تمرکز روی پیشرفت فردی و توجه به جامعه یکی را انتخاب کند! نتیجه به نوعی وابسته به فردگرائی یا جمع گرائی بودن فرهنگ واقعی جامعه است
ای کاش اکثر ما به این مطالب ایمان داشته و عمل کنیم و این باعث پیشرفت جامعه شده و در نهایت پیشرفت انفرادی را نیز بدنبال خواهد داشت زیرا ثروتمند یا عالم بودن در جامعه ای با مردم اکثرا" فقیر(چه از نظر علمی و چه از نظر مالی) چندان لذت بخش نیست