کوبانی، قلب روژئاوا[1]، عین العرب و یا هر اسم دیگری که بر این خط نهایی مقاومت سوریه می توان نامید؛ در عصر حاضر از نقاط حائز اهمیت خاورمیانه در معادلات فراروی قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای محسوب می شود. کوبانی در سوریه از شهرهایی به شمار می رود که فعالیت های نهادهای مردمی، از اداره قدرت سیاسی توسط مردم تا سازماندهی یگان های مدافع خلق جلوه ای از اراده ملت در این خطه را به نمایش می گذارد که نمونه بارز آن در توزیع سریع کمک های ملل مختلف جهان توسط نیروهای مردمی مشهود و برجسته است و حتی بسیاری براین باورند که تمرین دموکراسی در سوریه از این منطقه آغاز شده است. لذا به نظر می رسد بیش از آنکه خاک کوبانی مورد هجوم قرار گیرد، تفکر و مشی در پیش گرفته از سوی مردم به وسیله داعش مورد تجاوز قرار گرفته و در حال ضربه خوردن است.
عین العرب همان گونه که از نام آن پیداست، از مناطق کلیدی سوریه و در بعد ژئوپلیتیک شباهت بسیاری با اقلیم کردستان عراق (باشور) دارد. اساسا یکی از دلایل مهم هجوم داعش به این منطقه از استان حلب تصور رهبران داعش از سوریه پس از سقوط بشار و شبیه سازی تجربه عینی آن به موقعیت شمال عراق (پس سقوط رژیم صدام) باز می گردد. آنگونه که با جذب سرمایه خارجی به شکوفایی اقتصادی برسند و با ایجاد حق رای و آزادسازی مسیر برای خودمختاری، به غایت تثبیت هویت ملی دست یابند. هرچند استقرار فضای جنگ زده تا حدی اهداف داعش را می تواند تا بازگشت مردم به زندگی عادی محقق سازد و از سوی دیگر با ادامه جنگ در مناطق خارجی شهر و به ویژه در روستاهای نزدیک به شهر سایه تهدید را بر سر مردم کوبانی حفظ کند؛ اما بدیهی است که این نقشه داعش در بلند مدت به سر منزل مقصود نخواهد رسید.
در این بین نبرد کوبانی ویژگی های منحصر به فرد فراوانی دارد، از جمله؛ نقش برجسته ی زنان در مقاومت کوبانی که به نوعی این شهر را پس از آزادی، مدیون رشادت تک تک شیرزنان این دیار خواهد کرد. ایجاد یک نظم دوقطبی در دفاع از کوبانی و به گونه ای تشکیل ائتلاف امریکایی- اروپایی از یک سو و از سوی دیگر دفاع دولت مرکزی سوریه از طریق حمایت های ایران، علیرغم آنکه جمع نقیضین بوده و حتی ممکن است منجر به تعارض منافع طرفین شود، اما با این حال اتحاد موقتی را در میان دوطرف ائتلاف ایجاد می کند که خود ویژگی جدیدی را به این نبرد می افزاید. در این بین ترکیه نیز باید به این باور برسد که عاقبت جنگ و ویرانی در مرزهای جنوبی این کشور از یک سو به واسطه مقابله با اراده ملل جهان و بازخورد منفی در اذهان عمومی تهدیدی برای منافع ملی این کشور است و از سوی دیگر جز آسیب پذیرتر شدن مرزها، ورود سیل آوارگان به ترکیه و از دست دادن متحدان و هم پیمانان خود هیچ ثمری برای ترکیه نخواهد داشت.
این درحالی است که در جهان امروز، نظم حاکم بر روابط مردم با دولت و همراهی افکار عمومی با تصمیمات و سیاست گذاری های نظام حاکم تاثیر بسزایی در موفقیت و قوام ساختار سیاسی آن جامعه دارد. این مسئله به قدری دارای اهمیت است که دولت ها خود به سمت ترویج فرهنگ مشارکت عمومی در میان آحاد جامعه حرکت می کنند تا از طریق سهیم کردن مردم در قدرت با هزینه کمتری از حریم خاکی و سیاسی خود حفاظت و صیانت کنند و از سوی دیگر با احیاء عقل مدنی زمینه درک سختی مسیر دست یابی به منافع ملی را برای مردم آشکار سازند. اگر چه نیل به این موضوع جز با تکیه بر اصل اعتمادسازی متقابل و شفاف سازی در اقدام به عنوان پیش نیازهای دیپلماسی عمومی تحقق نخواهد یافت اما باز هم مباحث بشردوستانه در پیشانی این اصل رخ می نماید. حال آنچه در ضرورت برخورداری از این ابزار سیاست خارجی عینیت دارد. گسترش دایره منافع ملی، تعارض میان منافع دولت ها و در یک کلام مسیر دشوار به منظور رسیدن به اهداف پیشروی کشورهاست که موجب تعریف جایگاه ویژه ای برای دیپلماسی عمومی می شود.
از اینرو دیپلماسی عمومی نوعی انقلاب رفتاری در سیاست خارجی به شمار می رود و اصل تعریف منافع در بطن سیاست خارجی به سمت چارچوب های غیررسمی و غیرسیاسی در حرکت است به شکلی که اصولا راه میانبری تلقی می شود تا حساسیت کمتری را متوجه دولت های دیگر و منافع آنها داشته باشد. از سوی دیگر بهره مندی از این نوع سیاست به گونه ای نشان از همگرایی عموم جامعه با تصمیمات سیاست گذاران را دارد که در این بین دولت نیز می تواند با شناسایی بازیگران فعال در حوزه های مختلف علمی، اجتماعی و اقتصادی حلقه مفقوده جدایی منافع مردم با سیاست دولت را یافته و به دنبال ایجاد همگرایی عمومی قدم بردارد.
به کوتاه سخن، آنگونه که بدیهی است نیاز امروز دستگاه دیپلماسی ایران فعال سازی نقش و جایگاه مردم و ایجاد انگیزه برای فعالین در حوزه های مختلف به منظور ایفای نقش و مشارکت در جهت تحقق اهداف همه جانبه کشور است. چرا که ایجاد ارتباط حسنه میان رژیم سیاسی و مردم می تواند موجب اشتراک گذاری همگانی و بهره مندی از دیپلماسی عمومی را به همراه داشته باشد. از این رو رفتار مردم و بازیگران سیاسی در خصوص نبرد کوبانی نمونه برجسته ای از این نوع الگوی سیاست خارجی به شمار می رود و تاثیر عمیقی در دو شکل رابطه (مردم با مردم و دولت با مردم) می گذارد. به گونه ای که مشاهده می کنیم علیرغم وجود برخی اختلاف نظرها میان اقوام، همه بر سر حمایت از مردم کوبانی نه تنها تفاهم نظر دارند بلکه برخی از اقوام شدت حمایتشان ستودنی و تحسین برانگیز است. در شکل دوم رابطه نیز ایجاد انسجام درونی و به نوعی همگرایی غیرتوافقی بین جامعه و نظام سیاسی را شاهد هستیم. از سوی دیگر این رفتار به یک اقدام فراقشری از عموم مردم تا ورزشکاران و هنرمندان تبدیل شده و در آینده نیز استمرار این زنجیره حمایتی آن را زخیم تر و دامنه آن را فراگیرتر می سازد. به گونه ای که فی نفسه تهدیدی برای منافع گروه های درگیر در سوریه خواهد بود.
به طور کلی بسیج عمومی مردم جهان در موضوع کوبانی دفاعی بود که جهان را به سمت حمایت از بشریت فراخواند و از وقوع یک نسل کشی آشکار و قتل عامی عظیم جلوگیری کرد و مردم را در قالب هر گرایش فکری با سرلوحه قرار داد حس انسان دوستی برای نیل به شعار "بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند" رهنمون ساخت.