صداي دسته ي زنجيرزن، غمي در من
و شعله مي کشد اکنون جهنمي در من
شب است و از همه سو خيمه مي زند اندوه
که تا بنا شود از نو محرّمي در من
__________________
شب اشک و شب آه و شب غم
شب دلواپسي و حزن و ماتم
ميان سينه قلبم بي قرار است
محرم آمده اي دل محرم
__________________
زنده ماندم شب غمت آمد
ماه شب هاي ماتمت آمد
ساعت کار گريه کردن شد
فصل باران نم نمت آمد
__________________
راه را باز نماييد ...محرم آمد
دم بگيريد که هنگامه ي ماتم آمد
دست بر سينه نهاده ...همه تعظيم کنيد
مادري دست به پهلو، کمري خم آمد
__________________
قدم ز روی ادب زن حریم ماتم را
کن احترام و نگه دار حرمت غم را
به اذن حضرت زهرا بیا و مُحرم شو
بپوش جامه ی احرام حج ماتم را
__________________
از آسمان منادی ماتم رسیده است
فبک علی الحسین… محرّم رسیده است
از آسمان ببار که دلها گرفته است
خون گریه کن که قافله ی غم رسیده است
__________________
پهن شد سفره دل، بوی خدا آمده است
به تن شاه و گدا رخت عزا آمده است
__________________
بزرگ هیئتیان را صدا کنید از نو
بساط سینه زنی دست و پا کنید از نو
ز بقچه های قدیمیِ خانه، مادرها
لباس مشکی ما را جدا کنید از نو
__________________
خیمه، عَلم، کتیبه و پرچم بیاورید
شیون کنید شور محرم بیاورید
مِشکی کنید قامت رعنای کوچه را
پیراهن عزای مرا هم بیاورید
__________________
عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند
بهر احیای محرم در شتاب افتاده اند
مجمر و اسپند و بیرق را فراهم کرده اند
فکر چای روضه و قند و گلاب افتاده اند
__________________
مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد
وقتش شده که بیرق و پرچم بیاورید
مــردم کتـیبه هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟
«باز این چه شورش است که...عالم» بیاورید
__________________
بر مشامم می رسد بوی محرم ای خدا
ترسم از این است محرم را نبینم ای خدا
شکر نعمت نعمت ام افزون کند حالا بگو
من چگونه شکر این غم را نمایم ای خدا
__________________
ارباب صدای قدمت می آید
هنگامه اوج ماتمت می آید
ما در تب داغ و غم تو می سوزیم
چند روز دگر محرمت می آید