"همسایه" ؛ این واژه ای است که برای خیلی ها بیگانه شده ولی هنوز هستند همسایه هایی که بیشتر از بستگان، همدیگر را دوست دارند به هم کمک می کنند.
واقعیت این است که همسایگی و حق همسایه ، رفته رفته در حال کمرنگ شدن است. به ویژه در آپارتمان ها، هستند همسایگان دیوار به دیواری که حتی نام یکدیگر را نمی دانند ، چه رسد به این که یار و غمخوار هم باشند؟
البته این بی مهری ها ، فراگیر نیست و در بسیاری از محله ها و نیز در روستاها، همسایه ها ، همچنان ارج و قرب دارند و مونس همدیگر در روزهای غم و شادی هستند.
شما چطور؟ روابط شما با همسایگان تان چگونه است؟ آیا صمیمی و مهربان هستید یا سرد و نا آشنا؟
اگر حسن رابطه برقرار است آن را توصیف کنید و اگر روابط همسایگی تان نامطلوب و بی روح است، باز هم درباره اش توضیح دهید.
چه راه هایی برای بهبود روابط همسایگی پیشنهاد می کنید؟ آیا در این باره تجربه یا خاطره ای دارید؟
"کافه گفت و گو" ی امروز عصرایران تا ساعت 14 منتظر دریافت نظرات شما و انتشار آنهاست. خوشحال خواهیم شد در این باره با هم گفت و گو کنیم، نظرات همدیگر را بررسی، تکمیل، رد یا تأیید کنیم.
اگر اینقدر زود نظر می دهی که نظر اولین میشی، لطفاً یه چیز مناسب بنویس...
مرسی که تذکر دادید که بچه را ببرم پارک. آیا شما بچه دارید؟ آیا شما هر روز بچتون رو می برید پارک؟ آیا راه رفتن و حرف زدن همسایه هاتون رو احساس نمی کنید به خاطر مصالح ساختمانی که عایق نیستند؟ ضمنا شما از کجا می دونید که بچه من ظهر یا نیمه شب میدوه؟ بچه من ساعت 5 از مدرسه میاد و ساعت 10 هم می خوابه. آیا شما همیشه اینطوری طرف مقابلتون رو بدون هیچگونه اطلاعاتی ناگهان میکوبید و محکوم می کنید؟
خیلی جالبه. دوستان محترم لطفا پاسخی را که به ناشناس 10:52 دادم بخونید و بعد خودتون رو قضاوت کنید . ببینید چقدر انسانیت از زندگی ها رفته.
فکر کردم می خای بگی تو یک آپارتمان 4 واحدی.
خیلی خوبه
یعنی گاهی به من میگن برم خونشون کامپیوترشونو ردیف کنم ، مادر ها هم با هم رفت و آمد دارند و چیزی احتیاج داشته باشیم قطعا به همدیگه قرض می دیم.
بچه که بودیم ،آنقدر با همسایه ها ندار بودیم که اگر نان و حتی یخ نداشتیم از همدیگر قرض می گرفتیم
مورد دوم در همان آپارتمان یک همسایه داشتیم که خانوادگی معتاد بودن، مادر، پدر، بچه ها معتاد به سیگار و مخدر، طوری که دود و بوی سیگار و مواد تا اتاق خواب ما هم میومد، به مدیر ساختمون گفتیم و اوضاع بهتر شد اما دوباره شروع شد. مجبور شدیم از آن ساختمان برویم به جای دیگه که بهتر بود، در کل ما حقوق همسایه رو رعایت نمیکنیم و انتظار داریم دعاهای ما استجابت بشه و در زندگی خوشبخت باشیم. وقتی نفرین پشت سر ما باشه این اتفاق نمیفته
در کل فکر میکنم اگر حق و حقوق همسایگان رعایت شود، خیلی از مشکلاتی که در بیرون در کوچه و خیابان وجود دارد حل می شود.
راهي وجود نداره تا اين معضلات حل بشه برادر
وقتي در يك شهر به علت كسب منافع بيشتر امنيت و آسايش انسانها صلب مي شود انسانها سرخورده شده و در پوست خود فرو مي روند.
يك عده اي به خاطر منافع بيشتر در هر كجاي شهر توانستند آپارتمان زده اند با كيفيت صفر ، كه گاه حتي صداي تلفن همسايه نيز شنيده مي شود.حياط نيست بچه بازي كند. مسلماً در يك چنين حالتي همسايه ها نسبت به روابط خوبي نخواهند داشت .
يكي از نشانه هاي جامعه سالم ، شهرسازي خوب آن است، كه متاسفانه در ايران همچنين جاي سراغ ندارم. شهرداري ها با طرح هاي غلط و دادن مجوزهاي غلط و با قانونهاي اشتباه فقط در فكر افزايش درآمد مي باشند. همه جاي يك شهر نبايستي آپارتمان باشد. خودش هم با اين كيفيت.
خانه هاي ويلايي ، فضاهاي سبز كه در شهر سازي ما كلا فراموش شده هستش.
يكي ديگر از كاهش روابط كار هستش ، وقتي يك نفر از صبح اول وقت تا موقع خواب كار مي كنه تا سر ماه كم نياره ، همسايگي از بين ميره.
من عالی شهر زندگی می کنم . توی مسکن مهر . از توابع بوشهر هستش. اینجا روزی که من اومدم از 24 واحد بلوک ما فقط چهارتا ساکن بودن و بقیه یا نیامده بودند یا با تجهیز منزل به حداقل امکانات قفل کرده و برای گه گداری استفاده می کردند. حالا بماند چه استفاده ای که آدم شرمش میاد بگه. پیمانکار در کنار تمام کم کاری ها در ساخت خانه ها ، آسانسور را هم سر هم بندی کرده و نیمه کاره رها کرده بود. حالا چه طور پایان کارش را گرفته از بیت المال اون هم بماند. خلاصه من پیش قدم شدم و مدیریت ساختمان را برای رفاه خودم و ساککنین عهده دار شدم آسانسور را تعمیر کردم و نظافت کلی . حالا بیا پول شارژ بگیر . کیه که بده. هرکی یه بهانه ای. تازه وقتی خراب شد ریختن سر من که چرا خرابه. خیلی مردم جالبی داریم به خدا. من موکت کف آسانسور را می بردم بیرون می تکوندم ده دقیقه بعد عمدا سطل زباله داخل اسانسور خالی می کردند. من پارکینگ را تمیز می کردم شب کیسه های زباله بیست کیلویی می ذاشتن. خلاصه گویی با من دعوا داشتن غافل از این که من یک نفر بودم و اونها کلی آدم که بوی زباله و کثافت اذیتشون می کرد. بنزین از موتور همدیگه می دزدن. ادم از بالکن طقه چهار میخواد بره طبقه سه دزدی سقوط ازاد می کنه. بنگاه دار مستاجر میاره با صابخونه ها توی راهرو چاقو کشی می کنن. همسایه طبقه چهار میخواست اسباب کشی کنه بره شهری دیگه لحظه آخر در خونه همسایه کناریش رو خرد و خمیر کرده رفته. جالبه که تمام شب و روز کنار هم بساط قلیون میوه ای و ... داشتن. گفتم قلیون. بله تازگی ها دانشگاه بغل ساختمون ما دانشجو ها اومدن خونه رهن کردن کلا کارشون شده قلیون چاق کردن نشستن توی راه روها و حمل قلیون روشن از طریق آسانسور و خلاصه مطبوع کردن فضای دلنشین اپارتمان. قبلا بعضی خانم ها با چادر رنگی ( بدون پوشش کافی زیر چادر ) توی محوطه حاظر می شدن تازگی ها با پتوی مسافرتی روی سرشون بدون همون پوشش حداقلی زیر پتو حاظر می شن. در کل هیچ کدوم هم بومی بوشهر نیستن. اسم مناطقی که از اون جاها اومدن رو نمیارم چون نمی خوام تعمیم به کل مردم اون استان ها کنم. خودتون حدس بزنین. من که بی خیال شدم و صبح می رم اداره و شب میام تخت می خوابم اگر احیانا کسی در بزنه هم نمی رم دم در. چون کسی نمیاد مثلا بگه نمک می خوام یا فلفل. میان می گن پیک نیک گاز ، انبر ، تنباکو ، قلیون و ... داری؟؟؟؟
داستان همسایه های ما اینه . حالا چه طور می خواین باهاشون مچ بشیم؟ من خودم روستا زاده هستم و هنوز توی روستامون خونه ها بینشون یا دیوار نیست یا یه راه کوچولو گذاشتن که بی خبر از هم نباشن. اما زندگی به اصطلاح مدرن امروزی دیگه این مسائل توش غریب شده.
ببخشید اگر بعضی جاهاش بی ادبی شد.
خوب همسایه عزیز تو که میای به من تذکر میدی آخر شب در واحدت رو اروم ببند حداقل خودت هم که میای رعایت کن تو راهرو بلند صحبت نکن و اروم در رو ببند و صد مورد مشابه
یاد قدیما بخیر.
من عالی شهر زندگی می کنم . توی مسکن مهر . از توابع بوشهر هستش. اینجا روزی که من اومدم از 24 واحد بلوک ما فقط چهارتا ساکن بودن و بقیه یا نیامده بودند یا با تجهیز منزل به حداقل امکانات قفل کرده و برای گه گداری استفاده می کردند. حالا بماند چه استفاده ای که آدم شرمش میاد بگه. پیمانکار در کنار تمام کم کاری ها در ساخت خانه ها ، آسانسور را هم سر هم بندی کرده و نیمه کاره رها کرده بود. حالا چه طور پایان کارش را گرفته از بیت المال اون هم بماند. خلاصه من پیش قدم شدم و مدیریت ساختمان را برای رفاه خودم و ساککنین عهده دار شدم آسانسور را تعمیر کردم و نظافت کلی . حالا بیا پول شارژ بگیر . کیه که بده. هرکی یه بهانه ای. تازه وقتی خراب شد ریختن سر من که چرا خرابه. خیلی مردم جالبی داریم به خدا. من موکت کف آسانسور را می بردم بیرون می تکوندم ده دقیقه بعد عمدا سطل زباله داخل اسانسور خالی می کردند. من پارکینگ را تمیز می کردم شب کیسه های زباله بیست کیلویی می ذاشتن. خلاصه گویی با من دعوا داشتن غافل از این که من یک نفر بودم و اونها کلی آدم که بوی زباله و کثافت اذیتشون می کرد. بنزین از موتور همدیگه می دزدن. ادم از بالکن طقه چهار میخواد بره طبقه سه دزدی سقوط ازاد می کنه. بنگاه دار مستاجر میاره با صابخونه ها توی راهرو چاقو کشی می کنن. همسایه طبقه چهار میخواست اسباب کشی کنه بره شهری دیگه لحظه آخر در خونه همسایه کناریش رو خرد و خمیر کرده رفته. جالبه که تمام شب و روز کنار هم بساط قلیون میوه ای و ... داشتن. گفتم قلیون. بله تازگی ها دانشگاه بغل ساختمون ما دانشجو ها اومدن خونه رهن کردن کلا کارشون شده قلیون چاق کردن نشستن توی راه روها و حمل قلیون روشن از طریق آسانسور و خلاصه مطبوع کردن فضای دلنشین اپارتمان. قبلا بعضی خانم ها با چادر رنگی ( بدون پوشش کافی زیر چادر ) توی محوطه حاظر می شدن تازگی ها با پتوی مسافرتی روی سرشون بدون همون پوشش حداقلی زیر پتو حاظر می شن. در کل هیچ کدوم هم بومی بوشهر نیستن. اسم مناطقی که از اون جاها اومدن رو نمیارم چون نمی خوام تعمیم به کل مردم اون استان ها کنم. خودتون حدس بزنین. من که بی خیال شدم و صبح می رم اداره و شب میام تخت می خوابم اگر احیانا کسی در بزنه هم نمی رم دم در. چون کسی نمیاد مثلا بگه نمک می خوام یا فلفل. میان می گن پیک نیک گاز ، انبر ، تنباکو ، قلیون و ... داری؟؟؟؟
داستان همسایه های ما اینه . حالا چه طور می خواین باهاشون مچ بشیم؟ من خودم روستا زاده هستم و هنوز توی روستامون خونه ها بینشون یا دیوار نیست یا یه راه کوچولو گذاشتن که بی خبر از هم نباشن. اما زندگی به اصطلاح مدرن امروزی دیگه این مسائل توش غریب شده.
ببخشید اگر بعضی جاهاش بی ادبی شد.
همسايهي طبقه اول ما ماهي يکبار تو حياط خونه فرش ميشوره . دائماً با نهايت بي ادبي و وحشيگري با هم دعوا و داد و بيداد ميکنن. وقت و بي وقت صداي ضبطشون رو بقدري زياد ميکنند ما که طبقه سوم هستيم نميتونيم بخوابيم. هر آدم ناجوري در خونهي ما مياد براي ديدن مرد معتاد طبقه اول. و خلاصه از دستش کلافه شديم
چه کنيم.؟
براي اينكه آدم بتواند همسايه خوبي باشد بايستي شهر خوب داشت براي يك شهر خوب بايستي ارگان هاي خوبي داشت براي ارگان هاي خوب بايستي كاركنان خوبي داشت براي كاركنان خوب بايستي مديران خوب ، كاركشته ، با فكر و مسوليت پذير باشند.
حقوق پائين، شهر شلوغ و آلوده و فقط ديوار، خوراكي هاي سمي و آلوده ، عدم وجود تفريح ، اجاره خانه هاي بالا، مسئولين مسئوليت ناپذير و مردماني كه خسته از اينها لااقل خود سعي نمي كنند كمترين ها را رعايت كنند. مثلاً عدم ريختن اشغال ، مثلاً رعايت اصول ماشين سواري، مثلا ً رعايت عبور از خيابان ، مثلاً رعايت صف نانوايي ها و غيره
خانما مراقب رفت و آمد همسایه ها هستن و آمار همه اهل خیابون رو دارن. کی چن تا بچه داره ؟ فلانی با کدوم فامیلشون رفت وآمد داره ؟ مهمونی که خونه شون اومد چه کسی بود؟
ما با همسایه هامون آشنایی نداریم با این که 13 ساله توی این محل زندگی می کنیم ولی با 2- 3 نفرشون فقط در حد سلام و علیک هستیم. برای این که نمی تونن از جزئیات زندگی ما باخبر بشن اصلا ازمون خوششون نمیاد!!!!
از دل برود صادق شده است همسايه جاي برادر بود وبايد باشد ولي تاسف از مادي گرايي ودور شدن از معنويات
رعايت مسائل همسايه داري كه از اهم واجبات مي باشد بنظرم حل مشكلات ناشي از آن مربوط به اسلام شناسان است. جايي كه در دينمان همسايه نزديكتر از فاميل است. اصل اساسي يادمان نرود : هر چه براي خود مي پسندي براي ديگران هم بپسند و هر چه براي خود نمي پسندي براي ديگران هم نپسند.
با تشكر
یادم می آید هرسال نیمه تابستان کوچه با آب و جاروتمیز و مرتب میشد و بساط بازی بچه ها و صحبت فراهم می شد تا شب و شب چره معروف اش
اما الان چی ??
پدر و مادر چندین تابستان است که دیگر در کنار ما نیستند و ما نیز هر کدام مان یک گوشه ای ازکشور و دنیا ...
آنها که از میان ما مانند دو پروانه زیبا و مهربان رخت از دنیا بربستند برادران و خواهران بزرگترم آنجا را به طمع و حرص ناچیز دنیا تکه تکه کردند مرا نیز به نوعی محروم چرا که کوچکترین بودم و سنی نداشتم نه حرفم خریدار داشت نه یارای اعتراض ...
انها اکنون که در ورطه حرص و آز خود غوطه می خورند در حسرت یک خواب شبانه راحت و آسوده اند ومن نیز که در پیله تنهایی و غم و اندوه خویش سالهاست در این سوی خو گرفته ام همسایگانی دارم که گرچه به آن خوبی قدیم نیستند اما دست نوشته هاو اشعار مرا می طلبند و دوست می دارند که هر از گاهی می نویسم
اما کاش با هم با همسایه ها خوب باشیم چرا که روزگار نقش کردار ما را به خود ما باز می گرداند و به ما می نمایاند
ای کاش ...ای کاش
1- هر چه من يادآور حقوق آپارتمان نشينان را مطرح مي كردم ايشان جري تر مي شد.
2- از ورود به مسائل خانوادگي شان خودداري كردم ولي متاسفانه بي ادبي در گفتار همسايه واضح بود.
نتيجه اين شد:
خطاب به همسايه عرض شد برادر من تذكرات قبلي و امروز وظيفه بود به لطف همسايگي و من درك مي كنم كه شما در حال حاضر عصابي هستيد و اعتراض من هم شايد در وقت مناسبي نيست پس لطف كنيد زمان تعيين كنيد تا در وقت مناسب با همسايگان راجع به تعيين حقوق همسايگان نشستي داشته باشيم.از آن روز هر چند دعوا نمي كنند ولي از چشم ما پنهان مي شوند.البته اميدوارم اين يكي از شرمندگي باشد و نه درماندگي.
زنگ تلفن همسایه پایینی که مشابه مال ماست را می شنویم و دچار اشتباه می شویم. خواهرم در ساختمانشان با همسایه توافق کردند یک نفرشان صدای زنگ درآپارتمانشان را عوض کنند چون مدام اشتباه می شد.
نباید در این جا وارد جزئیات شد ولی بسیاری از مسایل زناشویی تحت الشعاع این جور ساختمانهای پوست کاغذی قرار می گیرد. آیا جامعه مهندسی ساختمان ما برای این موضوع راه حلی ندارد؟
سرعت نابودی فرهنگ اصیل همسایه داری و جایگزینی فرهنگ آپارتمان نشینی در ایران(بخصوص در تهران)به حدی سریع بود که اولی به سرعت از بین رفت و دومی به عنوان یک موجود ناقص الخلقه و معلول جایگزین شد و نتیجه همین وضعیتی است که در ساختمانهای چندین مالکه و آپارتمان ها در مجتمع های مسکونی شاهدش هستیم.
از بارزترین پدیده های منفی آپارتمان نشینی می توان از بدبینی نسبت به یکدیگر،بیشترین استفاده تا حد سوئ استفاده از امکانات مشترک برای خود،استفاده انحصاری از مشاعات،سرک کشیدن و فضولی در احوال همسایگان ،عدم ایفای تعهدات نسبت به مجتمع در زمان های لازم و بی تفاوتی نسبت به مشکلات همسایگان ،نام برد.
رفع این موارد نیاز به عزم جدی،برنامه ریزی و آموزش از طریق مدیران ارشد جامعه و همت رسانه ها و افراد مقبول جامعه دارد.
به امید آنروز!
ما توی یکی از کلان شهر هاهستیم با همسایه های قبلی مون اختلاف فرهنگی داشتیم به همین خاطر در حد سلام و علیک یکی دوبار هم از باغچه هامون برای هم تعاارفی میوه بردیم و گرفتیم
در حد اینکه اگه شبی نصفه شبی احتیاج به کمک داشتیم بتونیم روشون حساب کنیم قبل از اون کل محله گل بودن بارها رفت و آمد داشتیم و دیدو بازدیدمی کردیم با اینکه اون موقع من تازه ازدواج کرده بودم و اونها تقریبا هم سم و سال مادر م بودند زمستون ها برف هارو پسر های همسایه کلا از توی کوچه برمی داشتن و پارو می کردن وهمیشه هم با هم باینکه 4-5 تا خانواده بیشتر نبودیم ولی مشارکت داشتیم و حتی برنامه دسته جمعی توی محل ولی الان محله مان را عوض کرده ایم همسایه ها بد نیستن و خوبن ابتدا به ساکن سلام علیک هم نداشتیم ولی کم کم بواسطه وجود بچه های همسن و سال با هم آشنا هستیم و بچه هایمان باهم درمنزل همدیگر و یا حتی توی کوچه هم بازی میکنن رفت و آمد خانوادگی نداریم و هیچ کدام هم تمایلی نداریم همسایه هنوز هم اگر سالم باشد چه از لحاظ فکری چه از لحاظ های فرهنگی و غیره زودتر و بهتر از فامیل هست
یکی از بستگان ما در آپارتمان زندگی میکنن با دوتا پسر بچه از دست همسایه طبقه پایین دنبال خانه مستقل می گردند طفلی ها تا 4 عصر مهد هستن از 7 صبح
وقتی هم می آیند نه اجازه دویدن دارند نه اجازه بازی
به نظرم کمی باید همدیگر راباید بفهمیم همین بچه باید بچگی کند ماهم که بچه بودیم ازصدای دادو بیدادمان توی کوچه همیشه پیرمردها وپیرزنها شاکی بودند ولی الان همه شرایط دست به دست هم داده اند و همه بی حوصله شدیم و خودمان هم ادعایی روشن فکر بودن باعث شده اجازه کودکی به کودکان اطرافمان ندهیم
شده ایم کلاغی که ادای راه رفتن کبک رامی خواست درب یاورد و راه رفتن خودش را هم فراموش کرد
ما ایرانی هستیم و فرهنگمان نیز همین هست دوستانی که میگویند بچه فلان ساعت بخ.وابد فلان ساعت بیدار بشود یا بچه ندارند یا ندیده اند بچه که خانه باشد کم کم اگر سیر باشد تا ساعت 10 می خوابد
اگر بخواهیم بچه را یکجا بنشانیم و هیس و تمام میشود نسل که ضریب هوش آموزشی اش 20 درصد کاهش داشته و دایم پای تلویزیون است یا با گوشی و ایکی باس و غیره بازی می کند و نتیجه اش می شود نسل آینده که تبل بی فکر و غیر خلاق هستند
ما در ساختمان 16 واحدیمون در تهران از نعمت داشتن همسایه خوب واقعاً بهرمندیم که البته می دونم این خودش از استثنائات این روزگار هست تو این شهر شلوغ!
اگرچه هستند تعداد معدودی همسایه هایی که با اکثریت نیستن و همیشه ساز مخالف می زنن و حتی بد می کنن. که این باعث منزوی شدن خودشون تو جمع صمیمی دیگران میشه.
من صبح که میرم سر کار خیالم راحته که زن و بچم دارن بین آدمهایی زندگی می کنن که هوای همدیگه رو دارن. اگه یکی مریض میشه براش سوپ درست می کنن و می برنش دکتر. اگه کسی مشکلی پیدا می کنه بقیه سعی می کنن کمکش کنن.
به نظر من خانمهای یک ساختمان اگر با همدیگه خوب باشن، خوبی بقیه اعضای خانواده رو هم به همراه میارن. چون حرف خوبی و بدیهای دیگران خودبخود به داخل خونه ها راه پیدا می کنه و باعث برداشت سایر افراد خانواده از دیگران میشه. همینطور ذهنیت مردها رو نسبت به همدیگه مثبت تر می کنه و صمیمیت بیشتری بین همه ایجاد می کنه.
کاری که تو ساختمون ما سعی شده انجام بشه همدلی و همراهی خانمهای ساختمون با همدیگه استکه اینکار روی روابط مردهاشون با همدیگه هم تاثیر گذاشته.
همینکار باعث شده تو این چند سال بتونیم ساختمونمون رو تعمیرات و رنگ انجام بدیم. الان هم که بحث کوبیدن نوسازی هست بتونیم بهتر به یه اجماع برسیم. اگرچه اقلیتی هم داریم که به دور از این جمع بودن و الان دارن مشکل ایجاد می کنن ولی اونها هم نمی تونن مقابل جریان روون رودخونه ای که راه افتاده زیاد دوام بیارن.