عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز - 28 اردیبهشت- به عنوان روز بزرگداشت حکیم عُمَر
خیام نام گذاری شده است.
این یادداشت اما تنها برای آن نیست که از یکی از نام آورترین نوابغ این سرزمین که رباعیاتی دل نشین داشت یاد کنیم که غرض، معرفی شاعری در روزگار خودمان نیز هست که پس از قرن ها به رباعی یا چهار پاره حیاتی دوباره بخشیده است.
نخست، البته باید از شاعری گفت که غیر از شعر و رباعی با فلسفه هم شناخته می شد و نیز ریاضی دان و اهل منطق و نجوم بود و البته در وهله نخست ،رباعی های او زبانزد است:
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکنفردا که نیامده است فریاد مکنبر نامده و گذشته بنیاد مکنحالی خوش باش و عمر بر باد مکنغیاث الدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری درسال 439 هجری قمری دیده به جهان گشود و در 517 هجری قمری در 78 سالگی چشم از جهان فروبست و تقویم جلالی را هم به او نسبت می دهند.
با این که گمان می رفت پس از رباعیات خیام رباعی به کمال رسیده و شعر سرودن در این قالب یا امکان پذیر نیست یا تازگی ندارد و این باور طی قرن ها نهادینه شده بود در روزگار ما، اما شاعری جوان دست به کار شده و رباعی می سراید و چه نیکو هم می سراید.
از این روست که بهاء الدین خرمشاهی گفته است: «همان خدمتی را که سیمین بهبهانی به غزل انجام داد و آن را نو و اجتماعی کرد ایرج زیردست در حق رباعی انجام داده است.»
با سه نمونه از رباعی های ایرج زبردست، روز خیام را گرامی می داریم. همان رباعیاتی که آقای خرمشاهی برگزیده است:
باران: تب هر طرف ببارم، دارمدهقان: غمِ تا به کِی بکارم، دارمدرویش، نگاهی به خود انداخت و گفت:من هر چه که دارم از ندارم، دارمیا این رباعی:
ای صبح! نه آبی نه سپیدیم هنوزدر شهر امید، ناامیدیم هنوزدیدی که چه کرد، دست شب با من وتو؟در، باز و به دنبال کلیدیم هنوزیا این نمونه:
زد بانگ، کسی که جاده ها را می زیستای بی خبر از عاقبتِ راهِ نایستآن سوی قدم ها که نمی دانم کیستپیوسته کسی هست که می گوید نیستبه گواه کتاب
«حیات دوباره رباعی» نام های آشنایی (که شوربختانه برخی اکنون در این جهان نیستند) بر ذوق و طبع رباعی سرای امروز صحه گذاشته اند و محدود به بهاء الدین خرمشاهی هم نیست. منوچهر آتشی، اکبر اکسیر، منصور اوجی، سیمین بهبهانی، محمد حقوقی، عمران صلاحی و سید علی صالحی در این زمره اند. (موسسه انتشارات نگاه سال 90).
* تصویر: آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور از طرح های مشهور و ماندگار هوشنگ سیحون
دریاب دمی که با طرب می گذرد
(لطفا نشر دهید)
اگر كسي جرات كرده و با وجود رباعيات خيام شروع به سرودن رباعي كرده بايد احسن گفت.
نبايد متوقف شد اگر موجي راه بيافتد رباعيهاي خوبي سروده خواهد شد البته بنظر بنده اين چند رباعي نيز عالي بودند.ترمز نكنيد كمك و تشويق كنيد تا راه بيافتد.
عصر ايران دستت درد نكند
بنده این نقد را کردم چون آقای خدیر این شاعر جوان را خیام روزگار ما ! معرفی کردن .
اب امد بر سر سبزه گریست
بی باده ارغوان نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست.
ای پیر خردمند پگه تر برخیز
وان کودک خاک باز را بنگر تیز
پندش ده و میگو که نرم نرمک می بیز
مغز سر کیقباد و چشم پرویز
این گوزه چو من عاشق زاری بوده است.
ددر بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است.
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
زان میان یکی کوزه براورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
و....
روز 28 اردیبهشت روز حکیم عمر خیام نیشابوری گرامی باد در ریاضیات مطلبی زیر عنوان بسط دو جمله ای خیام --پاسکال داریم که خیلی هم مهم است ولی خیام بیشتر به رباعیاتش معرو شده است یکی از آنها تقدیم می گردد:
این کهنه رباط را که عالم نام است/
و آرامگه ابلق صبح و شام است/
بزمیست که وامانده صدجمشیداست
قصریست که تکیه گاه صدبهرام است
در خاك غرور خفته اند اي ساقي،
رو باده خور و حقيقت از من بشنو:
باد است هر آنچه گفته اند اي ساقي
گر آمدنم بمن بدي، نامدمي.
ور نيز شدن بمن بدي، كي شدمي؟
به زان نبدي كه اندرين دير خراب،
نه آمدمي، نه شدمي، نه بدمي
با يار چو آرميده باشي همه عمر،
لذات جهان چشيده باشي همه عمر،
هم آخر كار رحلتت خواهد بود،
خوابي باشد كه ديده باشي همه عمر.
جیحون اثری زاشک پالوده ماست
دوزخ شرری زرنج بیهوده ماست
فردوس دمی زبخت آسوده ماست
...............
شب از ابدیتی روان پر شده بود
هر ثانیه از بهت زمان پر شده بود
می خواند خدا زیر درختی در باد
شب بود و زمین از آسمان پر شده بود
..............
لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست
چشمان تو بی ریاتر از آینه هاست
ای سبزترین سبزترین سبزترین
سیمای تو سین هشتم سفره ی ماست
..................
شک بال زد و ... بال زد و ... خسته نشد
پرواز شد و به خاک وابسته نشد
آن گاه درست، رو به آن سیب ِ نخست
شک مثل دریچه باز شد بسته نشد.
..................
آن قدر چو جاده ها دویدم خود را
تا از کس ِ دیگری شنیدم خود را
من گم شده ی شهر ِ تماشا بودم
ای چشم تو را بستم و دیدم خود را
................
شب برکه ی ماه
شب سکوتی شنواست
شب خیره به هر چه هست
شب خیره به ماست
شب در من و ...
من در شب و ...
شب می داند:
هر جا که منم هزار و یک غار ِ حراست
آن کس شعر خیام را درست می فهمد که هم فیلسوف باشد و هم شاعر (از ریاضی دان یا دانشمند بودنش صرف نظر کردم)
تو نیز اگر چنین باشی می توانی درباره شعر خیام نظر دهی و این سخن بدان معنی نیست که کسی نخواهد توانست همچون خیام رباعی گوید بلکه رباعیاتی که آورده اید هرگز در آن حد نیست.
چرا در برابر نقد برخي دوستان عقب نشيني ميكنيد؟
اتفاقا رباعيات جناب زبردست فوق العاده هستند!
كسي هم قصد مقايسه خيام با ايشان را ندارد. خيام خيام است و زبردست زبردست!
آنچه خيام را برجسته ساخته ابعاد مختلف شخصيت آن فرزانه است. اما هيچ بعيد نيست مثلا امروز كسي بيايد در رياضي يا فلسفه و يا ..بر ايشان برتري داشته باشد. بايد بزرگان تاريخي را بزرگ دانست اما نبايد انتظار ركود در پيشرفت در حوزه ه هاي گوناگون را داشته باشيم و برنتابيم وگرنه بايد درجا بزنيم و همواره در حسرت گذشته آه بكشيم!
دوستاني كه اشعار زبردست را ضعيف مي دانند بنده خوشحال مي شوم بطور مشروح با هم گفتگو كنيم.
البته چنین نظری می تواند به « باور ها و ایمان » شخص بستگی داشته باشد .
بیچاره خواست به دوستداران خیام و رباعی های اون بگه که ناامید نباشید و راه خیام ادامه داره ! پیامش هم واضح و روشن بود . دیگه چرا مته به خشخاش میذارید ؟
احتمالن خیلی از دوستان مخالف این پست در جریان ادبیات این روزها نیستند وگرنه میدانستند چرایی قدر دانی و معرفی کسانی چون زبردست رو
یا شاید هم متوجه نیستند وقتی گفته میشه کاری که سیمین بهبهانی در غزل کرد رو زبردست در رباعی کرد یعنی چی
سیمین بهبهانی نه خود و نه کس دیگر ادعایی در خصوص حافظ و سعدی بودن نداشت اما اگر نبود شاید امروز هم آنچنان غزلی نبود
با زهم ممنون
زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است
شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی
پائیز بهاری است که عاشق شده است
تقدیم به آخرین ثانیههای جانبازان شیمیایی:
خون ... سرفه خشک ... درد ... بیمارستان ...
آیینهای از نبرد ... بیمارستان ...
پیچید صدای ضجّه شیرزنی!
یک خط کشیده! ... مَرد ... بیمارستان ...
در سجده هنوز با تو سرسنگینیم
دلبسته ی این زندگی رنگینیم
دیوار وضوخانه پر از آیینه است
این است که در نماز هم خودبینیم
ای دل نگران که چشم هایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلوم ترین عاشق دنیا ! مادر
گفتی به چه دلخوشی؟ ... سؤالت خوب است
گفتی که غریب ... احتمالت خوب است
از شهر دلم گرفته ... بر خواهم گشت
ای تنهایی ! سلام! حالت خوب است؟