... اگر مىخواهيم به خودمان ارزش بدهيم، اگر مىخواهيم قيمت پيدا كنيم، اگر مىخواهيم در نزد خدا و پيغمبر خدا محترم باشيم، در نزد ملل جهان محترم باشيم، بايد اين اصل را زنده كنيم. اگر پيغمبر اسلام زنده مىبود، امروز چه مىكرد؟ درباره چه مسئلهاى مىانديشيد؟ واللهِ و باللهِ قسم مىخورم كه پيغمبر اكرم در قبر مقدسش امروز از يهود مىلرزد. اين يك مسئله دودوتا چهارتاست. اگر كسى نگويد، گناه كرده است. من اگر نگويم واللهِ مرتكب گناه شدهام، و هر خطيب و واعظى اگر نگويد مرتكب گناه شده است.
گذشته از جنبه اسلامى، فلسطين چه تاريخچهاى دارد؟ قضيه فلسطين مربوط به دولتى از دولتهاى اسلامى هم نيست؛ مربوط به يك ملت است، ملتى كه او را به زور از خانهاش بيرون كردهاند.
تاريخچه فلسطين چيست؟ مدعى هستند كه در سه هزار سال پيش دو نفر از ما (داود و سليمان) براى مدت موقتى در آنجا سلطنت كردهاند. تاريخ را بخوانيد؛ در تمام اين مدت دو سه هزار ساله، كِى بوده است كه سرزمين فلسطين به يهود تعلق داشته است؟ كِى بوده است كه بيشتر سرزمين فلسطين مال ملت يهود باشد؟ آيا بيشتر سرزمين فلسطين از آنِ ملت يهود است؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود، بعد از اسلام هم مال آنها نبود.
روزى كه مسلمين فلسطين را فتح كردند، فلسطين دراختيار مسيحيها بود نه در اختيار يهوديها. و اتفاقا مسيحيها كه با مسلمين صلح كردند، يكى از مواردى كه در صلحنامه گنجاندند اين بود كه شما يهود را در اينجا راه ندهيد. گفتند: ما با شما زندگى مىكنيم ولى با يهود زندگى نمىكنيم.
چطور شد كه يك دفعه نام وطن يهودى به خود گرفت؟ يكى از قضايايى كه كارنامه قرن ما را تاريك مىكند (اين قرنى كه به دروغ نام حقوق بشر، نام آزادى، نام انسانيت بر آن گذاشتهاند) همين قضيه است.
... واللهِ و باللهِ ما در برابر اين قضيه مسئوليم. به خدا قسم مسئوليت داريم. به خدا قسم ما غافل هستيم. واللهِ قضيهاى كه دل پيغمبر اكرم را امروز خون كرده است، اين قضيه است. داستانى كه دل حسين بن على را خون كرده، اين قضيه است. اگر مىخواهيم به خودمان ارزش بدهيم، اگر مىخواهيم به عزادارى حسين بن على ارزش بدهيم، بايد فكر كنيم كه اگر حسين بن على امروز بود و خودش مىگفت براى من عزادارى كنيد، مىگفت چه شعارى بدهيد؟ آيا مىگفت بخوانيد: «نوجوان اكبر من» يا مىگفت بگوييد: «زينب مضطرّم الوداع، الوداع»؟! چيزهايى كه من (امام حسين) در عمرم هرگز به اينجور شعارهاى ذلّتآور تن ندادم و يك كلمه از اين حرفها را نگفتم.
اگر حسين بن على بود مىگفت: اگر مىخواهى براى من عزادارى كنى، براى من سينه و زنجير بزنى، شعار امروز تو بايد فلسطين باشد. شمرِ امروز موشهدايان است. شمرِ هزار و سيصد سال پيش مُرد، شمرِ امروز را بشناس. امروز بايد در و ديوار اين شهر با شعار فلسطين تكان مىخورد. مرتب دروغ در مغز ما كردند كه اين يك مسئله داخلى است، مربوط به عرب و اسرائيل است.
... اصلا من بايد بگويم بعد از اين، داستانى را كه ما از على بن ابيطالب نقل مىكنيم، حرام است كه ديگر در منابر نقل كنيم كه روزى على بن ابيطالب شنيد دشمن به كشور اسلامى حمله كرده است: «وَ هذا أخوغامِدٍ وَ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الاَْنْبارَ».
بعد فرمود: شنيدهام زينت يك زن مسلمان را يا زنى كه در حمايت مسلمانان است گرفتهاند؛ شنيدهام دشمن سرزمين مسلمين را غارت كرده است، مردانشان را كشته يا اسير كرده است، متعرّض زنان آنها شده است، زيورها را از گوش و دست زنها جدا كرده است. بعد همين على بن ابيطالب ـ كه ما اظهار تشيع او را مىكنيم و نسبت به او حساسيتهاى بىمعنى و دروغين نشان مىدهيم ـ گفت: «فَلَوْ اَنَّ امْرَءً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اَسَفاً ما كانَ بِهِ مَلوماً بَلْ كانَ بِهِ عِنْدى جَديراً» اگر يك مرد مسلمان با شنيدن اين خبر دق كند و بميرد، سزاوار است و مورد ملامت نيست.
آيا ما وظيفه نداريم كه كمك مالى به آنها بكنيم؟ آيا اينها مسلمان نيستند، عزيزان ندارند؟ آيا اينها براى حق مشروع بشرى قيام نمىكنند؟ كيست كه امروز منكر شود كه فلسطينيهاى آواره حق بازگشت به وطن خود را ندارند؟
... واللهِ اين انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولين سؤالى كه بعد از مردن از ما مىكنند همين است كه در زمينه همبستگى اسلامى چه كرديد؟
پيغمبر فرمود: «مَنْ سَمِعَ مُسْلِماً يُنادى يا لَلْمُسْلِمينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» هر كس بشنود صداى مسلمانى را كه فرياد مىكند: «يالَلْمُسْلِمينَ» مسلمانان به فرياد من برسيد، و او را كمك نكند، ديگر مسلمان نيست، من او را مسلمان نمىدانم.
چه مانعى دارد كه ما براى اينها حساب باز كنيم؟ چه مانعى دارد كه مقدار كمى از درآمد خودمان را اختصاص به اينها بدهيم؟ چرا يهوديان دنيا حتى يهوديان ايران كمك بكنند و ملتهاى ديگر آنها را تحسين كنند، باركالله بگويند، ملتِ بيدار بگويند، ولى ما نكنيم؟ مردم بيدار آن مردمى هستند كه فرصتشناس باشند، دردشناس باشند، حقايقشناس باشند.
من وظيفه خودم را عمل كردم. وظيفه من فقط گفتن بود و خدا مىداند جز تحت فشار وجدان و وظيفه خودم چيز ديگرى نبود. اين كمك مالى را وظيفه شما مىدانم، و وظيفه خودم و هر خطيب و واعظى مىدانم كه اين را بگويد؛ من بر هر خطيب و واعظى واجب مىدانم كه چنين حرفى را بزند. مراجع تقليد بزرگى مثل آيتالله حكيم و ديگران رسماً فتوا دادهاند كه كسى كه در آنجا كشته مىشود، اگر نماز هم نخواند شهيد در راه خداست.
پس بياييم به خودمان ارزش بدهيم، به كار و فكر خودمان ارزش بدهيم، به كتابهاى خودمان ارزش بدهيم، به پولهاى خودمان ارزش بدهيم، خودمان را در ميان ملل دنيا آبرومند كنيم.
علت اينكه دولتهاى بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمىانديشند، اين است كه معتقدند مسلمان غيرت ندارد. آمريكا را فقط همين يكى جرى كرده است؛ مىگويد مسلمان جماعت غيرت ندارد، همبستگى و همدردى ندارد. مىگويد يهودى كه براى پول مىميرد، جز پول چيزى را نمىشناسد، خدايش پول است، زندگىاش پول است، حيات و مماتش پول است، به يك چنين مسئله حساسى كه مىرسد روزى يك ميليون دلار به همكيشانش كمك مىكند ولى هفتصد ميليون مسلمان دنيا كوچكترين كمكى به همكيش خود نمىكنند!
*برگرفته از: کتاب حماسه حسینی، ج 1، ص 270-280