طنز - شرق/ پوریا عالمی دور از جان شما خبرنگاران و روزنامهنگاران عزیز و کاربلد و کاردرست و کارکشته، عرض کنم که خبرنگاری یک زمان اعتبار عجیبی داشت.
یعنی خبرنگار جماعت با هیچکس فالوده نمیخورد، الان فالوده میریزد توی کاسه. بعد هم خبرنگاری اینطوری نبود.
یعنی طرف از مادرش قهر میکرد میرفت خواننده میشد الان چون ضبط آلبوم گران تمام میشود، طرف میآید تحریریه و میگوید من از مادرم قهر کردم و آماده به کارم. یک زمان هم بود که خبرنگارجماعت صاحبان زروزور را سکه یک پول میکرد و دستشان را رو میکرد الان آنها با یک ربعسکه دست خبرنگار را میگذارند توی حنا.
سردبیر هم قدیم ناخدا بود و کشتی را میان توفان بلا جلو میبرد الان سردبیر شبیه آن طوطییه شده که توی انیمیشنها روی شانه ناخدا مینشست.
قدیم اینطوری بود که وقتی میآمدی توی تحریریه نوار پیاده میکردی و پشت دست مینشستی تا کار یاد بگیری، الان تا آمدی توی تحریریه، فک دبیرسرویس و سردبیرت را پیاده میکنی و با دست میزنی پشتشان و میگویی دادا جا رو خالی کن من بشینم پشت میز سردبیری.
آنروزها میگفتند توی فلان روزنامه مسئول بایگانی آشنای ماست و شاید کارت را بتواند به سردبیر بگوید، الان میگویند ما سهتا سردبیر و ٤٠تا خبرنگار داریم، کارت چیست داداش؟ قدیم اینطوری بود که میگفتند خبرنگاری اعتبار و احترامی دارد و آدم واسه هرکسی و هرجایی نباید خبر ببرد و بیاورد و بگوید دارم خبر کار میکنم، الان میگویند خبرنگاری مثل مردهشوری است و فرقی نمیکند آدم مرده کی را بشورد ولی باید خوب بشورد.
منتها حواسشان نیست توی عرف و دین هم هر مردهای شستن ندارد و آدم باید چشمش را روی یکچیزهایی ببندد. قدیم سیاستمدارها گیر این بودند که خبرنگارها را ببینند و نمکگیرشان کنند، الان اینطوری شده که خبرنگارها گیر سهپیچ میدهند که ما فلان سیاستمدار را ببینیم و عکس یادگاری بگیریم.
قدیم خبرنگارها دم چهارنفر را میدیدند که با یکی مصاحبه کنند، الان دم ٤٠ نفر را میبینند که یکی باهاشان مصاحبه کند. آنروزها اینطوری بود که طرف ٢٠ سال کار خبری میکرد تا به ستون تحلیل برسد، الان اینطوری شده که با تحلیل شروع میکنند و بعد ٢٠ سال میفهمند خبری هم نبوده و خبری هم اگر بوده اینها خبری نداشتند.
قدیم اینطوری بود که هرکسی اندازه دهانش لقمه برمیداشت و اندازه دهانش حرف میزد، الان اینطوری شده که چشم را میبندند و دهان را باز میکنند و ستون را پر میکنند؛ مثل همین ستون آچارکشی که بهصورت رسمی با بیل پر میشود اما نویسندهاش به درد بیلزدن باغچه هم نمیخورد. به ما که حرجی نیست، ولی روز شما خبرنگار عزیز مبارک، بیمنظور.