خبر درگذشت فاطمه مرنیسی جامعه شناس مراکشی در برلین در هفته گذشته منتشر شد. "عبدالقادر سواری" فعال فرهنگی در واکنش به این موضوع متنی را به رشته تحریر درآورده که در پی می آید:
1. مرگ یک جامعه شناس عرب چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟ در شرایطی که هیچ کس ـ تقریبا هیچ کس ـ در جهان عرب به اندیشه ی علمی وقعی نمی نهد؛ در شرایطی که دوران اقبال به پروژه های اندیشگی گذشته است؛ در حالی که نقل تمام محافل پدیده ای به نام داعش است و هیچ کس به صرافت این نیافتاده که این پدیده را از حیث جامعه شناختی بررسی کند دیگر چه فرق می کند که فاطمه مرنیسی باشد یا نباشد؟
از سال 2010 تا به اینک انبوهی از رویدادهای سیاسی و اجتماعی در جهان عرب رخ داده است که هر کدام از آن ها می توانست به تنهایی دنیا را تکان دهد؛ اما آیا در مورد هیچ کدام از این ها از منظری جامعه شناختی اندیشیده شده است؟ شاید بتوان این مسئله را ناشی از این خصلت در اندیشه عربی دانسته که اندیشه عربی اندیشه ای پسا رخدادی و به گفته ی برهان غلیون اندیشه ای واکنش گرا است و بر همین مبنا نباید انتظار داشت که به این زودی در باب رخدادی که هنوز در حال وقوع است بیاندیشد.
اما هر چه باشد نتیجه اش چیزی جز "نبود اندیشه" در این فضا نیست. اکنونِ جهان عرب چیزی نیست جز جهان کنش محض و بر همین مبنا نیز کسانی مانند فاطمه مرنیسی در این فضا نابهنگام اند. خود مرنیسی هم گویا همین را می دانست. برای همین هم سال های پایانی عمر خویش را در جایی بیرون از جهان عرب سپری کرد.
2. فاطمه مرنیسی، جامعه شناس فمینیست جهان عرب که در 30 نوامبر در برلین چشم از جهان فرو بست شاید آخرین بازمانده از نسلی از اندیشمندان عرب باشد که می توان آن ها را نسل اندیشمندان پس از شکست 1967 نامید.
نسلی که گمان می کرد می توان در پروژه ای انتقادی و همه جانبه به نقادی تمام عیار جامعه و فرهنگ عربی همت گماشت و دست آخر از این وضعیت بیرون رفت. خصلت مشترک همه ی این اندیشمندان نیز آن است که تکیه بر عنصر نژاد در تعریف هویت عربی منجر به تعریف ابتر از آن می شود و باید در این میان نقش دین را هم در تعریف هویت واکاوی نمود؛ این از تاثیرات فروپاشی سیاسی نظام ناصریستی در اواخر دهه ی شصت میلادی بود. هنوز البته کسانی مانند عبدالله عروی و علی اوملیل از این نسل مانده اند اما بنا به دلایلی میان آنان و اندیشمندان پروژه گرا فاصله ای هست.
پروژه ی مرنیسی نقادی عقل مردانه در جهان عرب است و او در تمام جنبه ها تلاش کرد که این نقد را به پیش براند. در حوزه ی نصوص مقدس به واکاوی و باز اندیشی پرداخت؛ به نقد واقعیت عربی پرداخت و سعی کرد از منظری فمینیستی تاریخ را بازخوانی کند. حاصل کارهای او هم 17 کتاب بود که در برخی(مانند "ما وراء الحجاب") به بازخوانی نصوص مقدس مسلمانان پرداخته و در برخی دیگر(مانند "سلطانات منسیات") تاریخ مسلمانان را مورد بازبینی قرار داده و در برخی دیگر(مانند "الجنس کهندسة إجتماعیة") واقعیت را با دیدی انتقادی بررسی کرده بود. او اما از سال 2002 جز یک کتاب، درباره ی زنان چیزی قابل ذکری ننوشت.
گویا همزمان با حمله ی آمریکا به عراق به این نتیجه رسیده بود که زمانه، زمانه ی نوشتن و اندیشیدن نیست. حمله ی آمریکا به عراق جهان ذهن و واقعیت عرب را سرتاسر تغییر داده بود. فاطمه مرنیسی در کتابی که بعد از جنگ 1991 علیه عراق نوشته بود به اعتراض جوانان مغربی (مراکشی) به جنگ اشاره نموده بود که در خیابان شعار می دادند که تغییر در جهان عرب، حق ماست و نه حق آمریکایی ها.
3. فاطمه مرنیسی یک جامعه شناس بود؛ و فهمیده بود که زمانه، زمانه ی کنش است و نه زمانه ی اندیشیدن. برای همین هم او به سمت پایه گذاری نهادها و مؤسسات مدنی رفت. ابتدا "کاروان های مدنی" را پایه گذاشت که نهادی برای تلاش در راه توسعه حقوق زنان در جامعه ای عربی به شمار می رفت.
پس از آن نیز جمعیت "زنان، خانواده، کودکان" را راه اندازی کرد تا شاید بتواند در جهان پر تنش عربی گامی در راه بهبود وضعیت زن بردارد. این که توانست چنین کند یا نتوانست مبحث دیگری است. مهم اما این بود که او دست از نوشتن برداشته و پیش از همگان به این نتیجه رسیده بود که راه حل بحران جهان عرب، کنشگری است و نه پیش راندن پروژه های انتقادی صرف. این نتیجه همانی بود که یک دهه بعد برهان غلیون؛ اندیشمند سوری نیز به آن رسید.
4. وجه تفاوت فاطمه مرنیسی با بسیاری از اندیشمندان عرب، وفاداری او به جامعه شناسی بود. بر خلاف دیگرانی همچون جابری و ارکون که به نقد معرفت شناسانه اهمیت می دادند و به تاریخ و نص از دیدگاه معرفت شناسی می نگریستند و بر خلاف کسانی همچون ابوزید که زبان شناسی را محور انتقاد خود می دانستند فاطمه مرنیسی به همه چیز از دیدگاه جامعه شناختی نگاه می کرد.
پرداخت او به نص از منظر جامعه شناسی بود و وقتی به تاریخ می پرداخت از منظر جامعه شناسی تاریخی به این موضوع می نگریست و وقتی که به "سکسوالیته" می نگریست آن را به مثابه امری اجتماعی مورد مداقه قرار می داد. راه حل او برای برون رفت از مشکل پروراندن دیدگاه جامعه شناسانه و کنش اجتماعی بود. و این وجه تمایز بی مقداری نبود.
5. حالا این زن جامعه شناس مُرده است. در جهانی پر از هیاهو که به هر طرف که نگاه می کنیم داعش است و هیچ کس حس و حال تحلیل جامعه شناسانه ی داعش را ندارد یک جامعه شناس چه تفاوتی می توانست ایجاد کند؟ آن هم یک جامعه شناس زن. مرنیسی کتابی شبه بیوگرافی به نام "زنانی بر بال های رویا" دارد که زندگینامه ی خود اوست؛ تا زمانی که 9 ساله می شود و به اندرونی می خزد و تمام می شود.
برای اولین بار بود که در فهرست یک کتاب با عنوان فمینیستی نام پیامبر و متون دینی و قرآنی میدیدم.
نگاه به زن از درون گمشده ما ایرانیها هم هست که در اندیشه مرنیسی حضور داشت
روحش شاد.
سپاس از عصر ایران بابت مطالب این چنینی