روزنامه شهروند نوشت: ماجرای عجیب ترانههایی که این روزها در جامعه منتشرشده و با مخاطب زیادی مواجه میشوند، بیآنکه اعضای شورای شعر و ترانه ارشاد بخواهند یا بتوانند درباره آن اظهارنظر کارشناسی ارائه دهند، تازهترین یک بام و چند هوایی است که شفافشدن سازوکار صدور مجوز برای ترانهها در مجموعههای شبکه نمایش خانگی از ابهامات در این زمینه بکاهد.
کافیست مجموعهای، آهنگی، خوانندهای، ترانهای یا هر مؤلف و محصول فرهنگی گل کند تا منتقدان صف بکشند. اسماعیل امینی که این روزها دبیر جشنواره شعر فجر هم هست از ترانه شهرزاد انتقاد کرد و پشت بند آن، سعید بیابانکی (شاعر) هم به جمع منتقدانش پیوست. البته این نخستین اظهارنظر اسماعیل امینی نبود که طرفداران محسن چاووشی را به واکنش واداشت. پیش از این هم با اظهارنظری دیگر راجع به یدالله رویایی (شاعر شهیر شعر منسوب به شعر حجم)، علاقهمندان این شاعر را آزرده کرد.
او درباره یدالله رویایی چندی پیش عنوان کرد که این شاعر نقش مهمی در شعر معاصر نداشته و همچنین درباره شعر چاووشی در تیتراژ مجموعه شهرزاد گفت: «بعضی از سطرهای ترانه «کجایی»، یا معنای درست و حسابی ندارد یا معنایش قابل فهم نیست. حتی کسانی از اهل زبان فارسی کمک خواستهاند که سطرهای سخت این ترانه را برایشان معنا کنند! یادش به خیر آن روزگاری که ترانهها معنی داشت و سخنرانیها معنی داشت و خبرهای روزنامهها معنی داشت و آدمها آنقدر خوشخیال بودند که خیال میکردند، معنی داشتن چیز مهمی است و حرف بیمعنی، هیچ ارزشی ندارد.»
این اظهارنظر راجع به ترانه چاووشی وقتی بیشتر به چشم میآید که به ترانههایی دیگر که اتفاقاً کم از ترانه چاووشی بین عوام طرفدار نداشت، دقت کنیم. شاید باید از آقای امینی پرسید: «نیمکت، گیتار، پاییز، مهتاب، میمونم» اثر آقای بنیامین خواننده چقدر معنا دارد؟ یا مثلا بیت «آینه، گلدون، شونه، خونه، عزیزم» خیلی پرمعناست؟! همچنین «درخت عشقمون ای وای داره برگاش میریزه» به نظر ترانهای فاخر به شمار میآید؟ این آخری سروده فرید احمدی است که پیش از درگذشت مرتضی پاشایی چندان اسم و رسمی نداشت اما حالا ترانههایش همچنان شنیده میشود.
البته نمونهها فراوان است و میشود خیلی از این ترانههایی را که مجوز گرفته، نام برد و به همان چوبی که آقای امینی و دوستانش در دست گرفتهاند، آنها را تارومار کرد.
البته هیچ عیب و ایرادی وارد نیست اگر ترانهسرایی با هر کیفیتی بتواند مجوز بگیرد. ماجرا جایی پررنگ میشود که دبیر جشنواره شعر فجر درباره مجموعهای نظر میدهد که این روزها بین مردم طرفداران زیادی پیدا کرده و یکهتاز پیشی گرفتن از سریالهای تلویزیون بوده است. درواقع شاید اعتراض دوستان بیشتر به این روند است که چرا شعرهای مورد علاقههای ما طرفدارانی به اندازه ترانههای چاووشی ندارد؟
در کنار اسماعیل امینی، بیابانکی در اظهارنظری دیگر گفت ترانههای منتشرشده در قالب موسیقی این سریال از شورای شعر و ترانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز نگرفتهاند و سازوکار دیگری دارند و با اشاره دقیقتر عنوان کرد: «نمیدانم جملههایی مانند «رگامو تو خونت بریزم» یا «بیا رو تو رو کن» در این ترانه چه عملی را توصیف میکند و چه معنایی میدهد؟»
این بندها اشاره به شعر «کجایی» چاووشی داشت و به نظر میرسد قرار است سازوکار ساخت مجموعه در ایران دشوار و دشوارتر شود. یعنی هر مجموعه تلویزیونی جدا از اخذ مجوز از شبکه خانگی باید از شورای شعر و ترانه وزارت فرهنگ و ارشاد هم مجوز بگیرد!
در ادامه ماجرا، خبرگزاری مهر، سراغ رئیس شورای شعر و ترانه ارشاد رفت. محمدعلی بهمنی رئیس این شورا در پاسخی کوتاه به این پیگیری گفت: «این ترانه نه مجوزی از این شورا داشته و نه تقاضایی برای دریافت مجوز آن صورت پذیرفته است.»
بر اساس این گزارش، این اتفاق زمانی بیشتر جالب توجه میشود که ماجرای ترانههای بدون مجوز برای استفاده در سریالهای شبکه نمایش خانگی هفته گذشته نیز جنجال دیگری خلق کرد.
ترانهای که حاشیهساز شد
ترانه افسار که به تازگی بهعنوان تیتراژ سریال «شهرزاد» جایگزین ترانه «کجایی» شده است، نخست بهعنوان شعری از زندهیاد شهریار معرفی شد اما ساعتی بعد محسن چاووشی بهعنوان خواننده آن با عذرخواهی از مخاطبان اعلام کرد که ترانهسرای این قطعه فرد دیگری است که نشانی از او نیست و به دنبال یافتن او هستند!
بررسیها و جستوجوی رسانهها خبر از شاعری جوان با نام پریناز جهانگیر از اهالی تبریز داد که متن این ترانه را یک سال قبل در برخی پایگاههای اینترنتی به نام خود ثبت کرده اما هیچ وسیله و رد تماسی از خود بر جای نگذاشته است و در نهایت نیز تنها بهواسطه یکی از دوستان خواننده این ترانهسرای جوان «پیدا شد» و درباره این قطعه اظهاراتی مطرح کرد.
متولی صدور مجوز برای «ترانه» کجاست؟
جنجال این روزها، این ترانههای پرمخاطب وقتی جالبتر میشود که بدانیم نهاد متولی صدور مجوز ترانه برای انتشار عمومی در کشور، شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد و البته شورای شعر و ترانه سازمان صداوسیما برای ترانههای پخش شده در رسانه ملی است و در حالی مخاطبان این روزها، این ترانهها را زیر لب زمزمه میکنند که علیالظاهر متن این ترانهها از این مجاری قانونی و رسمی عبور نکردهاند و به تعبیر دیگر این ترانهها (از منظر متن و نه موسیقی) هیچکدام از مجاری قانونی را برای کسب مجوز انتشار طی نکردهاند.
این ابهام قانونی و اجرایی در حالی است که بسیاری از ترانهسرایان در گفتوگوهای خود بر این مسأله اذعان دارند که وضع ترانهسرایی در کشور ما به دلیل بیتوجهی به محتوای منتشرشده در آنها در حال نازلکردن سلیقه مخاطبان و در نهایت انتشار آثاری است که زمان زیادی را در ذهن و یاد مخاطبانش ماندگار نمیماند.
هفته گذشته افشین یدالهی از ترانهسرایان صاحبنام کشور در همین زمینه گفت: «با چیدمان فعلی تنها در حال سوق دادن مخاطبان ترانه به سویی هستیم که دوست نداریم به آن سمت میلی پیدا کنند.»
محمدمهدی سیار نیز در همین زمینه با اشاره به فقر محتوایی در ترانهسرایی معاصر گفته بود: «بخش بسیار زیادی از پدیده به دلیل آن است که تکلیف مردم و رسانه با موسیقی هرگز روشن نبوده است و همیشه با پروا و احتیاط با آن روبهرو شدهایم و در نهایت حاصل آن شده، حرفی که مردم و نخبگان جامعه میپسندند، در موسیقی ما دنبال نشود و چرخه «آموزش»، «تولید» و «مصرف» موسیقی به اقشار خاصی از جامعه که نماینده کل مردم (بهویژه بدنه مذهبی و انقلابی جامعه) نیستند، محدود شده است.»
ترانههایی که مردم دوست دارند اما ارشاد دوست ندارد!
اینگونه میشود که برخلاف روند مرسوم تولید «ترانه» بهعنوان محصول فرهنگی در سازوکار پیچیده نهادهای رسمی آثاری مخاطب پیدا میکند و در خاطره جمعی مردم جا خوش میکند که گویی نه فقط نسبتی با سازوکارهای رسمی ندارند، بلکه سیاستگذاران تصمیمگیر در این حوزه مخالفت صریح خود با آن را اعلام میکنند!
ماجرای عجیب ترانههایی که این روزها در جامعه منتشرشده و به سرعت نیز با مخاطب زیادی مواجه میشوند، بیآنکه اعضای شورای شعر و ترانه ارشاد بخواهند یا بتوانند درباره آن اظهارنظر کارشناسی ارائه دهند، تازهترین یک بام و چند هوای قانونی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که شاید شفافشدن سازوکار صدور مجوز برای ترانههای منتشرشده در مجموعههای شبکه نمایش خانگی از ابهامات در این زمینه بکاهد.
شکلگیری حافظه فرهنگی مخاطبان در معرض این اشعار و ترانهها بسیار قابل اعتناست و بیتوجهی به آن در درازمدت خسارتهای جبرانناپذیر ساختاری فکر و فرهنگی به دنبال خواهد داشت.