درختان شعرهایی هستند
که زمین بر آسمان می نویسد
و ما آنها را بریده
و از آنها کاغذ می سازیم
تا نادانی و تهی مغزی خویش را
در آنها به نگارش درآوریم.
******************
وقتی همه چیز گفته می شود
و به انجام می رسد
عشق و وضعیت هوا
تنها چیزهایی هستند
که هرگز نمی توان از آنها مطمئن بود!
******************
کاج ها برف پوش
در جنگل تاریک قدم می زنم
سرشار از اندوهِ اندوه،
کجاست دستان تو،کجاست؟
برف
به رنگ مهتاب
چکمه ام سنگین
ترانه ی درونم
مرا به کجا می خواند ؟
کشورم ، ستاره ها ، جوانی ام ،
کدام دورتر است ؟
******************
آزارم نداد و ستایشم نکرد
آن گونه که دشمن می کند و دوست
تنها روحش را به من سپرد
و گفت : «مواظبش باش» !
******************
این جدایی تاریک و ابدی را
من نیز چون تو می پذیرم
چرا گریه می کنی؟
دستم را بگیر
قول بده باز سری به رویاهایم بزنی!
******************
رویای دیشبم را بر میدارم
و در فریزر میگذارم
تا روزی روزگاری
که پیرمرد موخاکستری شدم،
رویای قشنگ یخ زده ام را بیرون بیاورم،
آبش کنم،گرمش کنم،
و پاهای سرد سالخورده ام را
در آن گرم کنم
******************
زخم های ما
این قدرت را دارند
که به ما یادآوری کنند
گذشته واقعیت داشته.
******************
در این مخالف آبادِ بی انتها
برای بغضِ خاموشت
شانه ای پر یقین آورده ام
خاصیتِ دل همین است
باران هر دو سوی پنجره اش می بارد . .
******************
باید تو را زیباتر از این می کردم
باید گیسوانت را شانه می زدم
پیراهن ابریشمی تنت می کردم
باید چادر گلدارت را روی شانه هایت می انداختم
یک دست گل نرگس تقدیمت می کردم
پیشانی ات رو بوسه میزدم
با اندوهی پر افتخار می گفتم خداحافظ …
باید طوری روانه ات می کردم
که هر که تو را میدید
آهی می کشید
میگفت
بی چاره کسی که تو را بوسید و گفت …. خداحافظ .
******************
از پشت لنز به تو نزدیک ترم
می شود زوم کرد روی لب هایت
و نفس هایت را
از نزدیک ترین حالت ممکن
ثبت کرد
سرت را بالا بگیر و بگو سیب
زنی از پشت شیشه
عاشق خنده های تو می شود …