حميدرضا عسگري در روزنامه آفرینش نوشت: گرامي داشت ياد شهيد مطهري به عنوان روز معلم، فرصتي است تا اين بهانه مسائلي را پيرامون نقصانهاي رفتاري خود وجامعه بيان كنيم تا بار ديگر بر نبود انگيزه براي اخلاق آموزي از معلمان مختلف عرصههاي انقلاب و اجتماع تاكيد كنيم.
شايد به كاربستن واژهاي همچون برباد رفتن اخلاق براي معضلات اجتماعي كه گريبان گير جامعه شده درست نباشد، اما بايد هشدار داد كه عمق فاجعه در بروز بي اخلاقيهاي مختلف دركشور بسيار زياد بوده و مشقتهاي فراواني براي دور ماندن از اين خطر پيش روي ماست.
اخلاق و منش رفتاري شهيد مطهري از زواياي مختلفي قابل بررسي و تبيين است، اما در هر سوي ابعاد شخصيتي ايشان كه رصد كنيم، مولفهاي را به عنوان نقطه تعادل انديشههاي وي مييابيم كه فقدان آن در جامعه امروز به شدت احساس ميشود. «تحمل مخالفان» يگانه عنصر تاثيرگذاري و نفوذ شهيد مطهري در وجوه مختلف انديشههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ايشان بود.
موضوعي كه امروز سايه سنگيني بر مجامع و محافل مختلف گفتماني كشور انداخته است. عدم تحمل ديگران به عنوان مخالف، شكافي عميق درميان اقشار مختلف جامعه ما از عامه مردم تا خواص به وجود آورده كه خود بستري براي گسترش سيلي از معضلات ديگر گرديده است كه توان شرح و بسط آنها نيست.
رفتارها و گفتارهاي قبيلهاي و گروهي، آفتي بر محاسن و پتانسيلهاي دروني كشور بوده و پس لرزههاي آن موجب تضعيف جايگاه خارجي كشور نيز گرديده است. اين درحالي است كه سيره عملي شهيد مطهري برپايه تحمل دگرانديشان و فرصت دادن به مخالفان براي ابراز عقيده بود. اخلاق، امروز گمشده جامعه و گفتمان خواص سياسي ماست. کمطاقت شدهايم، صبوري نميکنيم و فرصتي را براي شنيدن حرف مخالف يا منتقد نميدهيم.
اين ظرفيت و توانايي شهيد مطهري بود كه ميتوانست در ميان ماركسيستها مناظره مستقيم بگذارد و تمام داشتههاي دين اسلام را به بوته نقد بگذارد و سپس تك تك شبهات را به گونهاي پاسخ دهد كه طرف مقابل جذب انديشههاي ايشان از ماهيت اسلام گردد. آفت آزادي انديشه و نقد سازنده، همان قبيله گرايي است كه امروز صحيح و غلط، صواب و ناصواب، حسن و ضرر، را به هم آميخته و بسياري از امورات كشور را به اين سبك و سياق پيش برده است.
طرح مسئلهاي دروغ و حمايت همه جانبه از آن نمود قبيله گرايي است، برخورد سليقهاي با مردم بر سرمسائلي بي ارزش نمود قبيله گرايي است، يكسان نبودن قانون براي همه نمود قبيله گرايي است، عليرغم مشخص بودن هدف و چشماندازها و حركت به سمت مورد نظر خود نمود قبيله گرايي است و اين قبيله گرايي است كه اجازه نميدهد عيبها و آفتها از بدنه كشور زدوده شود و سلامت فكري و عملي بار ديگر به آن بازگردد.
اي كاش امروز معلماني همچون مطهريها بودند كه شجاع بودند، نه از هياهوي مخالفان و جوسازي آنها ميترسيدند، نه از فشارهاي هواداران. متأسفانه تثبيت اين فضا يعني مرگ تفكر و اخلاق كه حاصلي جز انحطاط به دنبال نخواهد داشت.
نبايد اجازه داد اين تفكر قبيله گرايي به عنوان گفتمان اصلي جامعه مبدل گردد و آسيب آن بر تمام سطوح كشور سرايت كند. تفاوت چنين جامعه اي با جامعه مدني در آن است که در جوامع مدرن و پيشرفته افراد بر اساس منافع دراز مدت و عقلاني و براي پيشرفت و آباداني کليه افراد جامعه تصميم مي گيرند و نه صرفاً براساس منافع گروهي.
نگاه قبيله گرايي به امورات كشور موجب عزم عدهاي براي رسيدن به منافع مادي و به دست آوردن مناصب سياسي و اجتماعي خواهد شد تا پس از به قدرت رسيدن طرف مقابل را با محروميتهاي مادي و معنوي مواجه سازند. لذا اين نوع نگرش تضاد اساسي با شايسته سالاري داشته و اجازه تضارب آرا به اقشار مختلف داده نخواهد شد.
متاسفانه طي دهه هاي گذشته مشي سياسي كشورمان براين پاشنه چرخيده و جناحهاي سياسي هركدام كه بر اريكه قدرت دست يافتهاند سعي كردهاند از فرصت به دست آمده براي تقويت جايگاه خود و تضعيف طرف مقابل استفاده نمايند، تفاوتي هم در اصولگرا و اصلاح طلب وجود نداشته و هريك به طرق مختلف و با غلظتي كمتر يا بيشتر اين سبك را ادامه دادهاند.
اما در زمان حال روزنهاي از اميد به وجود آمده تا باتوجه نوع و خواسته مردم براي حركت بر خط اعتدال افراد و گرايشاتي وارد امورات كشور شوند كه بيش از همه بر منافع ملي تاكيد داشته باشند. هرچند كه عالم سياست هيچگاه بري از ناخالصيها نيست، اما اعتماد و همراهي با خواست مردم ميتواند از شدت ضعفها و آسيب هايي كه طي دورانهاي گذشته شاهد آن بوديم بكاهد و كشور را با همدلي به سمت روزهاي بهتر پيش ببرد.
منبع: روزنامه آفرینش