حميدرضا عسگري در روزنامه آفرینش نوشت: خنده و شادي يک نياز اساسي بشر است. از ديدگاه علم روانشناسي، شادترين لحظات، لحظاتي است که ما ميخنديم و درآن لحظات بهترين نتيجه را درامورات جاري خواهيم داشت. افزايش نگرانيها بابت وضعيت اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي، موجب ايجاد استرس و کاهش شادي در جامعه ميشود اما آنچه اين کاهش آرامش را تبديل به يک آسيب اجتماعي ميکند ، گسترش استرس در امورات روزانه ميباشد كه درنهايت يک جو افسرده در جامعه برپا ميشود که اين جو افسرده در نقطه مقابل شادي و اميد به زندگي جامعه قرار ميگيرد.
اخيراً وزيربهداشت درمورد عدم نشاط در جامعه و گسترش بيماريهاي روحي رواني، به كساني كه موجب ايجاد استرس و نا اميدي درمردم ميشود، هشدار داد و از همه دستگاهها خواست تا اميد به زندگي و نشاط را به جامعه بازگردانند. همچنين در گزارشي از سوي سازمان ملل در خصوص شادي تصريح شده است كه افراد شاد طولاني تر و موثرتر زندگي مي كنند، درآمد بهتري دارند و شهروندان بهتري براي جامعه مدني خود هستند.
حال بد نيست مقايسه اي ميان معيارهاي شادي و واقعيتهاي جامعه خود بياندازيم تا متوجه آفتهاي يك جامعه غمگين شويم و توقعاتي را كه بايد از اين جامعه داشته باشيم را مورد بررسي قرار دهيم.
درک اين مطلب كه ما جامعه شادي نداريم زياد سخت نيست، چهرههاي درهم، غمزده و حتي عصباني شهروندان که هر روز در پياده رو، اتوبوس، مترو و حتي محل کارمان مشاهده ميکنيم شاهدي بر اين مدعاست و گويا ايرانيان مردمي شاد نيستند. اين امر آسيبهاي فراوان فردي و گروهي براي جامعه ما به همراه خواهد داشت كه خروجي آن درسطح كلان به كشور آسيب خواهد زد.
نخستين و بارزترين تاثير شادي و نشاط در جامعه افزايش ايمني بدن است، در حالي که افسردگي مصونيت و قدرت نظام ايمني بدن را در مقابل رويدادها و اتفاقات ناگوار کم ميکند. لذا امروز شاهد افزايش بيماريهاي جسماني هستيم كه ريشههاي عصبي و روحي دارند!.
همواره شنيدهايد كه شادترينها هميشه ثروتمندترينها نيستند، اما بي عدالتي اقتصادي كه طي سالهاي اخير شاهد آن بودهايم، موجب نوعي سرخوردگي در سطح وسيعي از مردم كشور گرديده و نااميدي نسبت به وضعيت فعلي و آينده را درآنها تقويت كرده است.
مصرفگرايي و تبليغات و انتظاري که ايجاد ميکنيم و برآورده نشدن آن باعث ناکامي ميشود و اين ناکامي مهمترين علت ناشادي است. بايد بپذيريم که سطح درآمد خانوادههاي ما نسبت به سالهاي گذشته افزايش داشته اما با اين وجود ميزان شادي به شدت کاهش يافته است.
لذا علت غمگيني جامعه را ميتوان متشكل از دو عامل نا اميدي و عدم اعتماد به ثبات اجتماعي دانست. از يكسو قشركثيري از جامعه ما گرفتار مشكلات معيشتي هستند و از اين طريق دچار نا اميدي به آينده شده اند. از سوي ديگر نبودن ثبات و آرامش فكري در اجتماع و عدم برنامه ريزي براي برقراري عدالت و بهبود وضعيت، موجب استرس و غمگيني جامعه گرديده است. لذا نميتوان توقع داشت تا مردم با آسودگي خاطر به امور روزمره برسند. مسلماً اين گونه كاركردن در سطحهاي مختلف اجتماع كارايي لازم را ازمردم گرفته و نويد بخش حركت رو به توسعه نخواهد بود.
مهمترين شاخصههاي يک جامعه شاد اميدواري و اعتماد اجتماعي است . لذا بايد ميزان نگرانيها مردم نسبت به آينده، استرسها و تنشهاي مخرب را كاهش داد .
بايد سياستهاي مناسب و بلندمدتي در زمينه کاهش نابرابريهاي اجتماعي در نظر گرفته شود، که شفافسازي و تقويت سرمايه اجتماعي از مهمترين راهکارها در اين زمينه محسوب ميشود. گسترش عدالت اجتماعي ميتواند در رفع مشکلات اجتماعي و کاهش آسيبهاي اجتماعي گامهاي مهمي را بردارد. اميدواريم اين مهم ازسوي مسولان ونهادهاي اجرايي مورد توجه قرارگيرد، تا شاهد جامعهاي با نشاط و روبه توسعه دركشومان باشيم.
منبع: روزنامه آفرینش