«رمان «1984» جورج اورول کتابی برای یک عمر، یک تریلر سیاسی عمیقا تاثیرگذار و جذاب است که خواندن آن به معنای تجربه دنیایی دیگر است.»
به گزارش ایسنا، ۱۱۳ سال از تولد «جورج اورول» نویسنده مطرح قرن بیستمی گذشت. «اورول» ایرلندی نویسنده کتابهایی چون «مزرعه حیوانات»، «روزهای برمه» و «دختر کشیش» است اما «۱۹۸۴» او همیشه مورد توجه خاصتری قرار گرفته است. به همین مناسبت نگاهی داریم به نقدی که «جاناتان فریدلند» در روزنامه «ایندیپندنت» به چاپ رسانده است:
رمان «۱۹۸۴» دنیایی چنان باورپذیر و کامل را خلق میکند که خواندن آن به معنای تجربه دنیایی دیگر است. قسمت زیادی از این داستان به زبان ما وارد شده و به بخش تثبیتشدهای در میراث فرهنگیمان بدل شده، تا جایی که فراموش کردن این که «۱۹۸۴» یک کتاب است، چندان سخت به نظر نمیرسد.
از برادر بزرگ تا «Double think» (به معنای پذیرش همزمان دو مفهوم متضاد)، منظره ضدآرمانشهری که «جورج اورول» در «۱۹۸۴» خلق کرده، در اذهان وجود دارد، حتی ذهن آنها که هرگز این کتاب را نخواندهاند. این اثر تبدیل به شرح مختصری از حکومتهای دیکتاتوری، دولتهای نظارتی و قدرت رسانههای جمعی در به دست گرفتن اذهان عمومی و حتی به بازی گرفتن حقیقت شده است و «اورول» در این فرآیند به مردم اجازه داده که فراموش کنند این داستانی است برای خواندن.
حتی آنها که میتوانند فراتر از موقعیت این کتاب در خاطره عامه مردم را ببینند و «۱۹۸۴» را یک رمان تلقی میکنند، به ندرت آن را همان که هست، یعنی یک تریلر سیاسی میشناسند. «۱۹۸۴» یک تریلر سیاسی نیست، بلکه یک نمونه است؛ مدلی از یک قالب. این کتاب همان کاری را میکند که یک رمان در این ژانر باید انجام دهد؛ ترکیب شفافسازانه یک ایده کنجکاویبرانگیز با روایت یک داستان پرشکاف.
وقتی مردم درباره «۱۹۸۴» بحث میکنند، ترجیح میدهند درباره دستاوردهای پیشین «اورول»، یعنی نمایش کامل پرترهای از زندگی تحت یک نظام دیکتاتوری تکحزبی و بیرحم، صحبت کنند. اما وقتی این کتاب را میخوانند، آنچه جذبشان میکند سرنوشت قهرمان داستان «وینستون اسمیت» و معشوقهاش «جولیا» و تلاش بیثمرشان برای چشیدن طعم آزادی است. این کتاب موفق شد چون مانیفست نیست، بلکه یک داستان جذاب و عمیقا تاثیرگذار است.
مسلما نقصهایی هم دارد. نسلهایی از خوانندگان جوان و بسیاری دیگر مطمئنا دوست داشتهاند تا سرکی به مقاله «امانوئل گلدشتاین»، نویسنده مخالف و معاند ملت و شبیه به «تروتسکی» که کتاب ممنوعهاش به دست «وینستون» رسیده بود، بکشند. اما این اهمیت چندانی ندارد. رمان دنیایی چنان باورپذیر و کامل را خلق میکند که خواندن آن به معنای تجربه دنیایی دیگر است. و یک داستان چه هدفی بالاتر از این میخواهد داشته باشد؟
این در حالی است که این اثر روی سوالی سهکلمهای که در اکثر تریلرهای سیاسی مطرح میشود، بنا شده: «چه میشد اگر؟». «اورول» از خودش پرسید بریتانیا چه شکلی میشد اگر قربانی یکی از احزاب یکهتاز میانه قرن بیستم میشد. از چنین سوالی بود که «۱۹۸۴» زاده شد.
«کریکتون» رمان «پارک ژوراسیک» را با این سوال خلق کرد: «چه میشد اگر ما میتوانستیم دایناسورها را به زندگی برگردانیم؟ » رمان جدید من این سوالات را مطرح میکند: «چه میشود اگر چین بر دنیا حکمفرمایی کند؟ زندگی چگونه خواهد شد؟ » تنها روزنامهنگارها نیستند که باید «جورج اورول» را ستایش کنند. هرکس که میخواهد یک تریلر سیاسی بخواند باید نگاهی به «۱۹۸۴» بیندازد تا بییند «اورول» چطور این کار را انجام داده است.
***
«۱۹۸۴» یکی از تاثیرگذارترین رمانهای قرن بیستم به حساب میآید. اولین نسخه از این کتاب در دو جلد قرمز و سبز در تیراژ ۲۵ هزار نسخه در سال ۱۹۴۹ به چاپ رسید که نسخه قرمزرنگ آن بسیار کمیاب است. رمان «۱۹۸۴» تاکنون دوبار در هالیوود مورد اقتباس سینمایی قرار گرفته است. معروفترین اقتباس آن در سال ۱۹۵۶ به کارگردانی «مایکل ردفورد» ساخته شد که در جشنواره فیلم استانبول جایزه بهترین فیلم را کسب کرد و در جشنواره «وایادولید» اسپانیا جایزه بهترین بازیگر مرد را برای «جان هارت» به همراه آورد.
«جورج اورول» سال ۱۹۰۳ با نام اصلی «اریک بلر» در بوتیهاری هند که در نزدیکی مرز نپال واقع است، متولد شد. این داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی با دو کتاب پرفروشش و نیز با نقدهای پرشماری که بر کتابها مینوشت، یکی از بهترین وقایعنگاران فرهنگ و ادب انگلیسی قرن بیستم محسوب میشود.
«اورول» تنها چند سال اول زندگی را در این خانه سپری کرد و در دوران کودکی همراه خانوادهاش به انگلستان رفت. وی از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۷ در کشور برمه در خدمت نیروهای پلیس بود. زندگی در محیطی طبقاتی در هند و انگلیس باعث نگاه ویژه او به پدیده فقر شد؛ موضوعی که مهمترین عنصر آثار او را تشکیل میدهد. «اورول» نیز همچون بسیاری از نویسندگان و روشنفکران اروپایی همعصر خود، در دهه ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال «فرانکو» مبارزه کند. او در این جنگ مجروح شد و هرگز کاملاً بهبود نیافت و همین جراحت در سال ۱۹۵۰ او را به کام مرگ کشاند.