عصر ایران؛ احسان محمدی -امروز اسم هیچکسی اندازه لیونل مسی در دنیا تکرار نمی شود. مردم در موتورهای جستجوگر دنبال اشک هایش می گردند. عاشقان فوتبال دوست دارند نزدیکش بودند، دست روی شانه اش می گذاشتند و می گفتند:
« ببین لئو! همه بازیکن های بزرگ دنیا یه پنالتی هدر رفته توی زندگی شون دارن! همه شون! از مارادونا تا باجو!»
در خلال کوپا آمریکا تماشاگری پلاکاردی را رو به دوربین ها نشان می داد با سه عکس از سه ستاره روز دنیا. مسی، رونالدو و زلاتان. روبروی رونالدو عکس یک شیر بود، روبروی زلاتان یک ببر و روی مسی یک آدم فضایی!
اما آدم فضایی امروز صبح اشک ریخت. چیزی که از او ندیده بودیم. بعد هم اعلام کرد که با پیراهن تیم ملی آرژانتین خداحافظی می کند. حرفی که البته به نظر می رسد پس بگیرد. برای بازیکنی که هنوز 29 سال دارد خداحافظی زود است و مردم آرژانتین کمپین #لئو-نرو راه انداخته اند و می خواهند به استقبالش در فرودگاه بروند.
پیش از این یادداشتی نوشته بودم در مورد مسی. قبل تر از آنکه سه فینال پیاپی را در سه سال متوالی از دست بدهد. از کنار جام ها با افسوس رد شود، دوربین ها او را نشان بدهند و کسی گونزالو هیگوایین را نشان ندهد که با فرصت سوزی محض مسی را به مغموم ترین ستاره دنیا تبدیل کرده است. بازخوانی اش شاید در این روز تلخ برای علاقه مندان به سبک بازی او بد نباشد:
سیاستمداران زندگی را شاید اندکی بهتر یا بدتر کنند اما رنگ به زندگی آدمها نمی بخشند. زندگی را زیباتر نمی کنند. این کار را هنرمندان انجام می دهن.، اگر کسی از شما بپرسد که خیام در زمان کدام شاه می زیست یا وقتی داوینچی لیخند ژوکوند را نقش می زند کدام پادشاه تاج طلایی بر سر داشت، ممکن است شانه بالا بیندازید و بگوئید که نمی دانید. مردم سیاستمدارن را فراموش می کنند اما هنرمندان را نه. بزرگی گفته است : «سیاستمداران میهمان تاریخ اند که می آیند و می روند، اما هنرمندان میزبان تاریخ هستند و می مانند».
شاید خیلی ها ندانند که نام رئیس جمهور آرژانتین چیست اما همه پسر کوتاه قامت و سرخ گونه آرژانتینی ها را می شناسند. به جز ارنستو چه گوارا که این شانس را داشته است که عکس اش حتی به پستوی دنج دفتر خاطرات و دیوار اتاق آدمهایی در پنج قاره راه پیدا کند، کمتر سیاست ورزی را می شود یافت که بچه هایی در هائیتی و تایلند و نیکاراگوئه و کنگو و ایرلند .... تی شرت هایی با نام یا عکس او تن کنند.
حتی وقتی بخش های خبری کوچه پس کوچه های خاک گرفته عراق یا پاکستان و افغانستان و سوریه را نشان می دهند که پس از یک انفجار تروریستی بوی باروت و خون می دهند لابلای جمعیت می شود بچه هایی را دید که پیراهن های بارسلونا و آرژانتین منقوش به نام و شماره لیونل مسی را به تن کرده اند، این جادوی فوتبال است.
لیونل مسی نه پنجه های جادویی رامبراند و بتهوون را دارد و نه چون میکل آنژ می تواند از سنگ های سخت جان، پیکره های شگفت آور بیرون بکشد، نه حتی چون پابلو نرودا به اسپانیولی شعر می گوید، چهره او گیرایی و جذابیت مردانه جان وین را ندارد، در باله هم شهرتی ندارد اما او یکی از هنرمندترین آدم های زمانه ماست که به زندگی مان رنگ می پاشد و آن را حتی در روزهای دشوار قابل تحمل می کند. کافیست چشم هایتان را ببندید و حیرت توام با ستایش و شادمانی تان را بعد از گلی که با لباس آرژانتین به مکزیک زد یاد آورید، یا گلی که بعد از دریبل نیمی از بازیکنان در اسپانیا به تور دروازه ختافه رساند، وقتی در نیوکمپ از لای پای بازیکنان بایرن مونیخ می گذشت و موبورهای آلمانی را مقهور کرد.
وقتی در سال 2009 همراه با ارتش آبی- اناری کاتالان هر آنچه عنوان می شد در فوتبال طراز اول دنیا کسب کرد را به نام خود رقم زد، آرسن ونگر می گوید:«هر چیزی در زندگی میتواند هنر باشد. هر کاری که درست انجام شود هنر است. وقتی اثر یک نویسنده بزرگ را میخوانی انگار سفری در ژرفای وجود انسان آغاز کردهای و رازی درباره زندگی کشف میکنی، زندگی در ابعاد جزئی روزمرهاش خیلی مهم است. چون همه سعی دارند این جزئیات را بدل به هنر کنند. فوتبال هم همین است. من فوتبال بارسلونا را هنر میدانم».
برای تکمیل حرف های ونگر، جان کیتس (با بازی رابین ویلیامز) در فیلم «محفل شاعران مرده» (اثر پیتر وی یر) در یک پلان تاثیرگذار به شاگردانش میگوید:« بچهها! پزشکی، مهندسی، صنعت و پدیدههای دیگر برای آن است که به واسطهشان زندگی کنیم اما ادبیات و شعر چیزی است که برایش زندگی میکنیم». فوتبال و لیونل مسی را باید به ادبیات و شعر اضافه کرد، لیونل مسی یک هنرمند تمام عیار است، او به توپ لگد نمی زند، مسی با پاهایش شعر می گوید.
باور کنیم که او فوتبال را در سالهایی که صفر- صفر و یک – صفر داشت به یک نتیجه کسالت بار و همیشگی تبدیل می شد، یا همه چیز در سانتر از جناحین خلاصه می شد زیباتر کرد. شاید اساتید فنی ابرو به هم گره بزنند و تاکتیک را ماندگارتر و اثرگذارتر از دریبل بدانند اما باور کنیم که گاه «تلخی تازه به از قند مکرر» است.
تکروی های مسی، حتی وقتی از اندازه هم می گذشت باعث شد در ساعات آخر روز در ایران لازم نباشد به سبک "نسیم" در بای سیکل ران برای باز ماندن چشم هایمان چوب کبریت زیر پلک هایمان ستون بزنیم! مسی مثل یک رویای شیرین در بیداری بود که خواب را دورتر می راند، حتی وقتی به رختخواب هم می رفتیم باز این لیونل مسی بود که رهایمان نمی کرد.
وقتی در فینال جام جهانی 2008 زین الدین زیدان بزرگ از زمین اخراج شد و با آن چهره مصمم و قطره های درشت عرقی که از روی بینی اش لیز می خورد بازوبند را از بازویش درآورد و از کنار جام طلایی به رختکن رفت، تلویزیون های دنیا سرگرم نشان دادن ضربه سر کشنده او به قفسه سینه یکی از خشن ترین بازیکنان دنیا (مارکو ماتراتزی) بود، عادل فردوسی پور گزارشکر بازی گفت: « حیف شد، من خودم رو آماده کرده بودم که بعد از بازی بگم ممنونم زیدان، برای همه لحظه های خوبی که با فوتبال زیبایت به ما بخشیدی، زیدان ممنون که توی این 10 سال بازیتو دیدیم و لذت بردیم».
ما هم مثل او دوست نداشتیم زیدان در آخرین بازی ملی اش به آن سبک و سیاق با مخمل سبز خداحافظی کند، اما فوتبال سرشار است از کاش...کاش.... حتی دیگو مارادونا فوتبالیست – آنارشیست آرژانتینی در فیلم مستند زندگی اش ساخته امیر کاستاریکا رو به دوربین می گوید« حیف شد، کوکائین همه چیز رو خراب کرد، می دونی اگه کوکائین نبود من می تونستم چه فوتبالیست بهتری بشم؟ دنیا یه بازیکن خوب رو از دست داد». حالا برای مسی هم می شود نوشت: حیف شد، پنالتی همه چیز را خراب کرد!
لیونل مسی هنوز راه بسیاری در پیش دارد. هنوز هم از او جادو خواهیم دید. اما پیش از آنکه دیر شود از مردی ستایش می کنم که با همه کوتاهی قدش، بر شانه او ایستادیم و لحظه های نابی را زندگی کردیم، مرسی مسی! برای همه لحظه های خوبی که در سال های اندوه و دود و خون به ما بخشیدی.»