دست از
چرا و چاره و چمچاره
می شویم و زل می زنم به جهل رابطه
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
تو چه می دانی
چه ها که نمی کند این ترس؟
بیخودی لبخند نزن.
*********************
یــک شــب رنگــت می کنــم
سبــزت می کنــم
بهــت شــاخ و بــرگ می دهــم
بعــد در ســایــه ات آرام می گیــرم
*********************
همه چیز از هیچ شروع شد
من به هیچ شعری ایمان نداشتم
تو به هیچ خدایی !
نگاه کن
خنده دار نیست ؟!
یک ” هیچ ” ما را به کجا رسانده است !
من شاعری میکنم
تو خدایی ؟!
*********************
کلاغ ها مُدام
خبرهای بدی از تو می آورند!
تو اما نگران نباش
هنوز آنقدر عاشق هستم
که هر صبح
سر از آغوش تو دربیاورم.
*********************
قند در چای حل می شود
بی آنکه حجمی به آن اضافه کند
اما شیرینی اش هرگز تمام نمی شود
چگونه فراموشت کنم
حل شده ای در من
حالا هرکس مرا بنوشد
مزه ی تو را چشیده…
*********************
چشم های تو
آنقدر معجزه بود
که خدا را وسوسه می کرد
پیامبرانش را
دوباره به زمین بفرستد!
*********************
مــن در شـــعر خــلاصه مــی شوم
و تـــو در بـــوسه
فــرقی نــمی کند در کـجای جــهان بـاشی
مـــن احــساسم را
بـا هــمین شـــعر ها بــرایت مــی فرستم
تـــو هــم قــول بــده
بـــوسه هــایت را
بــا بــــــاران بــرایم بــفرستی …
*********************
ببین چقدر در هم حل شده ایم بانو!!
تـــو قـــــــهـوه مـی خـــوری
من خوابم نمی برد !
*********************
وقتی قلبم در دل تو می تپد
چه جوری از خودم بگویم؟
وقتی اسم تو را صدا می کنند
من برمیگردم
چه جوری اسمم یادم بماند؟
من که دیگر من نیستم!
*********************
تو رویایی…؟!
یا "من”
که اینطور
دست نیافتنی هستی
که اینطور
گم شدم سالها